روایتی از حضور سرزده روحانی در بازار تبریز
وقتی رئیس جمهور با کفش تبریز راه ناهموار تولید داخلی را پیمود
تبریز (پانا) - رئیس جمهور ظهر دیروز بعد از مراسم افتتاحیه «تبریز2018» به صورت سرزده در بازار کفش تبریز حضور یافت و موانع تولید و فروش کفش چرم تبریز را از تولیدکنندگان جویا شد.
«آقای رئیس جمهور اینجا آمده بودند؟» این را از پیرمردی پرسیدم که مقابل مغازه کفشفروشیاش صندلی کوچکی گذاشته و نشسته بود. سرتا پایم را به دقت نگاه کرد، چیزی نگفت. گفتم خبرنگارم؛ گفت: «نه؛ کمی بالاتر، گویا آنطرف خیابان آمده بودند. صبح آنجا شلوغ بود.»
از بازار کفش تبریز که در این طرف خیابان دارایی است تا ادامه این بازار در آنطرف خیابان فاصله زیادی نیست. همینطور که مغازهها و صاحبانشان را به دقت نگاه میکردم، راهم را ادامه دادم. چندساعتی از حضور رئیس جمهور گذشته بود ولی امیدوار بودم صاحبمغازهای را که با آقای روحانی صحبت کرده و عکسش همهجا منتشر شده بود را پیدا کنم و چند کلمهای حرف بزنم.
اینطرف بازار بیشتر عمدهفروشان و تولیدکنندگان، مغازه دارند و کاملا میتوان فهمید که چرا آقای رئیس جمهور ترجیح داده از این طرف بازدید کند و با اهالی اینجا صحبت کند تا آنطرف که بیشتر فروشنده هستند و کفشهای چینی را به اسم کفش چرم تبریز میفروشند.
هیچکس اتفاقی که دیروز ظهر افتاد را پیشبینی نمیکرد. هرچند که مردم تبریز کم کم عادت میکنند که یک مقام ارشد استانی میتواند مثل همه مردم سوار اتوبوس شود، مثل جوانها به ورزشگاه برود، مثل آدمهای عادی خودش برای خانهاش خرید کند، سینما برود، کتابخانه برود و با همه این اوصاف باز اسمش امام جمعه یا نماینده ولی فقیه در استان باشد.
اما باز اینها دلیل نمیشد بازاریان در پرمشغلهترین ساعات یک روز کاری، خودرویی را ببینند که مقابل مغازهشان توقف کرده و رئیس جمهور از آن پیاده شده است.
از اهالی «رهلیبازار» هم که سراغ ردپای آقای رئیس جمهور را گرفتم، باز گفتند برو کمی بالاتر. کم کم داشتم یاد حرف آقای روحانی در مراسم افتتاحیه رویداد «تبریز۲۰۱۸» میافتادم که راجع به آدرسدادن تبریزیها گفته بود: «کمی وقت بگذارید آدرس دقیق بدهید؛ نگویید برو جلوتر...»
رفتم جلوتر. جایی که سایه سقف بزرگترین بازار سرپوشیده جهان از سر آدم کم میشود. جایی که پای ماشین هم میتواند آنجا باز شود. جایی که ظهر دیروز رئیس جمهور از آنجا بازدید کرده بود.
گوشیام را درآوردم که عکسها را با مغازهها و چهره صاحبانشان مطابقت دهم. کار آسانی نبود اما چون فقط چندساعت گذشته بود و طبیعتا همان لباس بر تن فروشندگان بود، میشد پیدا کرد.
مغازهها و دنیای درونشان را یک به یک از چشم میگذراندم: خلوت، گاهی سکوت، بی برو بیایی، بی چک و چانهای. برخی از فروشندگان در ظروفی که معلوم بود از خانه آوردهاند ناهار میخوردند. برخی دیگر به مغازه همسایه سر میزدند و چند کلامی صحبت میکردند، بالاخره هرچه که باشد، بهتر از بیکاری است.
برخی از تولیدکنندگان نمونهای از کفشهای تولیدیشان را در مغازهشان گذاشته بودند و برخی دیگر هم که فروشنده مواد اولیه کفش بودند، چسب و چرم و... داشتند. خیلی اتفاقی وارد یکی از مغازههای فروش مواد اولیه شدم، آنجا که الفبای یک کفش نوشته میشود.
سراغ رئیس جمهور را گرفتم. گفت که این بازار آمده بوده اما نه مغازه او. میگفت دیده که خودروی حامل رئیس جمهور از سمت خیابان به بازار پیچیده و تا جایی که ماشینرو بوده، رفته است و سپس آقای روحانی پیاده شده و داخل یکی از مغازهها رفته است.
او میگفت هیچگونه کار امنیتی صورت نگفته بود و وقتی در کانالها نوشتند «بازدید سرزده...»، واقعا منظورشان سرزده بود.
مرد جوانی بود که زیاد مایل به صحبت کردن در این باره نبود وقتی مطمئن شد که خبرنگارم سر صحبت را خودش باز کرد.
«میدانید؟ این بازدید خیلی معنادار و بهجا بود. ما بازاریان مدام بین خودمان از اوضاع مملکت و بازار انتقاد میکنیم و میدانیم که حرفهایمان نه شنوندهای دارند و نه به جایی میرسند. هیچوقت فکرش را نمیکنیم که فرصتی پیش بیاید که با شخص اول کشور رو در رو صحبت کنیم و مشکلاتمان را بگوییم.» اینها را گفت و از من خواست بنشینم.
از او خواستم که فرض کند رئیس جمهور اتفاقی وارد مغازه او شده است، بزرگترین مشکلی که میتوانست با او درمیان بگذارد چه بود؟ گفت: «همان مشکل که همه دارند. مشکلات ما فراگیر هستند. مثلا یکی اینکه جلوی واردات و قاچاق کفش چینی تا حدودی گرفته شود. اصلا ما هیچ؛ چرا مردم ما باید کفش پلاستیکی بپوشند؟»
چین سالهاست که پا در کفش بازار کفش تبریز کرده است. سالهاست که مسافران برای خریدن کفش معروف چرم تبریز به بزرگترین بازار سرپوشیده جهان که شاهرگهای این شهر محسوب میشود میروند اما کالایی را میخرند که خریدشان مساوی با خراب شدن خانه و کار اهالی این طرف خیابان میشود.
به جستجوی ردپا ادامه دادم. به مغازهای رسیدم که جوانی ۲۰ یا ۲۵ساله داخل آن نشسته بود. بعد از معرفی خودم راجع به اتفاقات ظهر از او پرسیدم. خیلی سریع در گوشی موبایلش عکسی را نشانم داد که یک عکس سلفی بود و آقای روحانی هم موقع صحبت با صاحب مغازه بغلی در عکس دیده میشد.
پسر جوان میگفت: «آقای روحانی به همراه محافظهایش به مغازه بغلی ما رفتند. من هم صحبتشان را شنیدم. آقای روحانی و رئیس دفترش به دقت به حرفهای صاحبمغازه گوش میکردند و فکر کنم برای هرمغازه چنددقیقهای زمان اختصاص میدادند.»
از او پرسیدم اگر آن مغازهای که آقای روحانی از آن بازدید کرده بود مغازه شما بود، چه مشکلی را با او درمیان میگذاشتید؟ گفت: «ارز؛ ارز خیلی تاثیر گذاشته است. مدام همصنفیهای ما درباره ارز صحبت میکنند و اینکه چقدر ضرر دیدهاند. این مشکل حل شود، خیلی مشکلات دیگر هم حل میشود.»
متاسفانه مغازه کناری که آقای رئیس جمهور آنجا حضور یافته بود، بسته بود. اما آنطور که در فیلم منتشرشده پیداست، آقای روحانی دلیل کمتر شدن فروش امسال را نسبت به پارسال از فروشنده جویا شده و او هم در جواب گفته که هیچ اتفاقی نیفتاده، فقط قدرت سرمایهای کفاش پایین آمده و نمیتواند مواد اولیه را یکجا بخرد.
البته آنطور که از همین فیلمها پیداست همراه رئیس جمهور حجتالاسلام آلهاشم، امام جمعه تبریز و آقای خدابخش، استاندار آذربایجان شرقی هم حضور داشتهاند و مشغول صحبت صمیمی با مردم بودهاند.
بازاریهای دیگر هم میگفتند ازدحام مردم برای دیدن و صحبت کردن با آقای روحانی خیلی زیاد بوده و حال و هوای خوشحالکنندهای میان تولیدکنندگان حاکم شده وقتی فهمیدهاند این بار گلایههایشان، جای دوری نمیرود.
حالا بازار کفش تبریز مانده و یک عالمه امید. امید به آیندهایی که دوباره یک کالای صددرصد ایرانی جان دوباره بگیرد و بازار کفش تبریز آنقدر شلوغ باشد که خبرنگار نتواند صاحبان مغازهها را در یک روز کاری به صحبت بگیرد.
شاید حضور و بازدید رئیس جمهور از بازار کفش تبریز میتوانست چندروزی در رسانهها بازتاب پیدا کند و خیلی زود فراموش شود، اما اینکه دقیقا بعد از بازدید از بازار، آقای روحانی در جمع خبرنگاران حاضر شده و گفته «کفش تبریز باید برند ملی شود»، اینکه صفحه رسمی رئیس جمهور این جمله را به عنوان کلیدیترین موضوع سفر دو روزه رئیس جمهور به تبریز منتشر کرده، ردپای امید را در بازار تبریز به جا گذاشته است.
نگارنده: بهنام عبداللهی
ارسال دیدگاه