روایت دانش‌آموز خبرنگار پانا از دیدار با رهبری

وقت دیدار

صبح حس و حالی عجیبی که استرس پذیرای آن بود داشتیم. هر کس به‌دنبال مرحمی بود برای درد خود صبحانه را خوردیم و به‌سمت اتوبوس رفتیم و سوار شدیم. به محیط بیرون نگاه کردم واقعاً داشتیم به دیدار ایشان می‌رفتیم به همین سادگی؟

کد مطلب: ۱۴۱۹۴۶۸
لینک کوتاه کپی شد
وقت دیدار

البته به این سادگی هم نبود. حاصل ۲ ساعت و ۲۵ دقیقه و ۵۱ ثانیه سر پا ایستادن حاصل ۸ ساعت و ۵۵ دقیقه در جای خود کوبیدن حاصل ۱۳ ساعت و ۱۵ دقیقه در مسیر رفت و برگشت بودن و حاصل تک تک صبرهای لحظه به لحظه‌ مان که تمامشان فدای یک نظر دیدن رخسار زیبنده ایشان.

با تمام خستگی وارد حسینیه امام شدیم. مملو از جمعیت بود. به‌سرعت مکانی پیدا کردیم و آنجا نشستیم. از کجاها که نیامده بودند. از شمال سبز رنگ، جنوب و خونگرمی همیشگی‌شان، از شرق و حرم امام‌رضا، از غرب و مردمان غیور لر و کرد تا افغان و ارمنی، سوری و فلسطینی همه در انتظار دیدار بودند.

دانشجوی پزشکی سوری که دلش برای مادر و پدرش پر می‌زد و اشک تمام لحظاتش را پر کرده بود یا دانشجوی فلسطینی با بغضی که در صدایش لرزه ایجاد کرده بود از کشورش، کشوری که به‌دست اسرائیل احاطه شده بود و مردمان بی گناه غزه صحبت می‌کرد، ولی تمام آنها به خدا و حق علیه باطل اعتقاد داشتند و اطمینان داشتند که روزی پیروز خواهند شد.

ناگهان با برخیزید دختران و پسران و شعار دادنشان اشک شوق در چشمانمان جوشید؛ انگار که تمام سختی راه و خستگی‌هایش را فراموش کرده باشیم با شوق به رهبر می‌نگریستیم و می‌گریستیم!

دانش آموز خبرنگار: بهاره امیری خواه

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار