ابوالفضل جانی پور*

حس ناب‌ دیدار با رهبر معظم انقلاب در روز دانش‌آموز

برای دیدار با رهبری ذوق زیادی داشتم و برایم بسیار شگفت انگیز بود که بتوانم حضرت آقا را از نزدیک ببینم. به همراه دیگر دوستان دعوت شده برای دیدار رهبری با اتوبوس به سمت حسینیه امام خمینی راه افتادیم .

کد مطلب: ۱۴۱۹۲۴۳
لینک کوتاه کپی شد
حس ناب‌ دیدار با رهبر معظم انقلاب در روز دانش‌آموز

قرار بود اتوبوس کمی دورتر از حسینیه امام خمینی پارک کند تا ما دانش آموزان تا حسینیه امام خمینی مسیری را پیاده برویم. من از زمانی که مطلع شدم که برای دیدار با رهبری دعوت شده ام.

هدفم نشستن در نزدیکترین جا به رهبر و گرفتن انگشتر ایشان به یادگاری بود به همین دلیل هنگامی که از اتوبوس پیاده شدم با تمام توانم به سمت حسینیه امام خمینی دویدم تا بتوانم در صف اول بنشینم. این دویدن باعث شد که من جز ۵۰ نفر اولی باشم که در صف بودند بعد از عبور از بازرسی‌ها وارد حسینیه شدیم ولی صف های اول تا چهارم پر شده بود و من مجبور شدم که در صف پنجم بنشینم. در آن‌جا قبل از ورود مقام معظم رهبری سرودی را تمرین می‌کردیم که آن را در محضر مبارک ایشان بخوانیم.

دانش‌آموزان منتظر بودند که مقام معظم رهبری تشریف بیاورند و آقا را از نزدیک ببینیم. نمی‌دانم آن لحظات چگونه گذشت اینقدر که شیرین و لذت‌بخش برای ما بود.

من نگاهی به ساعت حسینیه امام خمینی(ره) می‌کردم و منتظر بودم که مقام معظم رهبری تشریف بیاورند، از شوقی که در دل من وجود داشت چندین بار به ساعت نگاه می‌کردم که هرچه زودتر مقام معظم رهبری را ببینم و بالاخره آقا وارد جلسه شدند. چهره نورانی و با نشاط ایشان توجه من را جلب کرده بود. چهره‌‌شان از عکس و فیلم‌ها خیلی زیبا‌تر بود. اصلا دلم نمی‌خواست که چشم از دیدن آقا بر‌دارم. بیانات ایشان خیلی دلنشین برای ما بود و هر کلمه‌ای که ایشان می‌گفتند، درس‌های بزرگی برای ما دانش‌آموزان داشت.

در آن زمان اصلا نمی‌خواستم این ساعات دیدار ما به پایان برسد ولی ناگهان که به خودم آمدم دیدم نزدیک ساعت پایانی جلسه است. متوجه نشدم ساعت چگونه می‌گذرد چون محو نگاه و بیانات زیبای حضرت آقا شده بودم. بعد از ساعاتی دل‌انگیز و رویایی جلسه پایان یافت و با لبیک یا خامنه‌ای دانش‌آموزان، مقام معظم رهبری رفتند. اما دانش‌آموزان در حسینیه ماندند و شعار می‌دادند که خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست. حدودا نیم ساعتی بود که از رفتن رهبر گذشته بود اما هنوز دانش‌آموزان در حسینیه بودند و شعار می‌دادند. من هم اصلا دلم نمی‌خواست از حسینیه امام خمینی(ره) بروم.

دوست داشتم بار دیگر مقام معظم رهبری را ببینم و از ایشان یک انگشتر به یادگاری بگیرم ولی انگار قسمت نبود در آخرین تلاش با یکی از مسئولینی که در حسینیه امام خمینی حضور داشت در مورد انگشتر صحبت کردم و از ایشان خواهش کردم که برای من از آقا یک انگشتر بگیرند زیرا دیده بودم که در همین جلسه این شخص با رهبر انقلاب رابطه نزدیکی دارند بعد از کلی خواهش و تمنا ایشان حرف مرا پذیرفت و گفت من برای این خواسته تو تمام تلاشم را می کنم که به آرزویت برسی و به من گفتند که ۱۰ دقیقه صبر کن تا ببینم می توانم برایت انگشتر را بیاورم یا نه حدود ۷ یا ۸ دقیقه صبر کردم و دیدم که هیچ خبری از این شخص نیست و فکر کردم که ایشان موفق نشده اند و گفتم شاید قسمت نیست ولی غمیگن نبودم زیرا می دانستم هیچ یادگاری و خاطره ای بالاتر از دیدار با رهبر نیست پس خدا را شکر کردم.

به سمت در خروج آمدم ولی طی راه یوسف سلامی خبرنگار صدا و سیما را دیدم که از دانش آموزانی که در حال خارج شدن از حسینیه هستند سوالاتی را می پرسند پس تصمیم گرفتم دوباره به حسینیه برگردم و خارج شوم تا آقای سلامی با من هم مصاحبه کنند. وقتی دوباره وارد حسینیه شدم آن شخص را دیدم که به من گفت تو مگه انگشتر حضرت آقا رو نمی خواستی و انگشتر را در دستشان دیدم.

همین لحظه بود که دنیا برایم متوقف شد انگار قلبم ایستاد. من انگشتر را با دستانی لرزان از ایشان گرفتم و با لکنت بسیار تشکر کردم. آن شخص به من گفت بر روی این انگشتر نوشته شده است (یا امان الخائفین) یعنی او که قلب هاى ترسان را ایمنى مى بخشد پس همیشه یک خبرنگار شجاع باش و از هیچکس جز خدا نترس.
این لطف خدا به من بود که من به خواسته ام رسیدم.

این یک خاطره بسیار خوب است که هیچوقت از ذهنم پاک نخواهد شد و همیشه با دیدن این انگشتر، به یاد رهبر بلند بالای انقلاب اسلامی و خاطرات دیدار با آقا خواهم افتاد.

دانش‌آموز خبرنگار *

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار