رضا زنگویی*
امان از رنجی که میبریم
امان از رنجی که می بریم. دردی که زخم در جانمان میکارد. نمک سود میکند و گاه به مرز انفجار میرساند. طلبکار میشویم از همه. خیلی بیشتر از طلب احتمالی. حتی طلب از کسانی که اگر حساب و کتاب در کار باشد، بدهکارشان هم هستیم. ولی زبانمان به طلبکاری چنان باز است که فرصتی برای عذرخواهی در جایگاه کاستیها برایمان نمیماند.
نمی دانم چرا چشمان ما نعمت های فراوان را نمیبیند؟ چرا داشتههای پرشمار را به حساب نمیآورد، اما رنج کاه مانند را کوه میکند به درد. کمبودهای اندک را بسیار میبیند و بودهای فراوان را اندک. این را میتوان کفر معنا کرد. کفران نعمت است این که در زبان و دل ماست. یادمان رفته است روزهای سخت گذشته را. حتی کسانی که خود لحظه لحظه مشقت را زندگی کردهاند هم از یادشان رفته است.
همین روزهای دهه فجر بود که بنده خدایی که اهل کلاس و درس و گچ و تخته بود از گذشته میگفت. آن هم از زبان دیگری. میگفت فلانی دلخوری از خانواده ما داشت به درازای چند سال. دلیلش را که پرسیدم گفت: قدیمها نان برای خوردن نداشتیم. برای غذای روزانه، یک روز کار میکردیم. یک روز پدر شما کار داشت و چند نفر را خبر کرده بود اما به من چیزی نگفت. دیدم گرسنگی عذابم میدهد. به امید شام، بیلم را برداشتم و رفتم سر کار. نگفتند چرا آمدی. خوب هم کار کردم. خیلی بیشتر از آنهایی که دعوت به کار شده بودند. شب که خانه شما سر سفره نشستم، مادرتان که خبر نداشت، آهسته به پدرتان گفت فلانی چرا آمده؟ پدرتان هم آهسته گفت که او هم کار کرده. حرف دیگری نشد. من هم غذا خوردم مثل بقیه اما همان سوال "فلانی چرا آمده؟" چند سال است که اذیتم میکند. حالا اما وضعمان خوب است و با پول دستهایمان را خشک میکنیم ولی آن خاطره هنوز اذیت میکند.
او این را گفت، اما نگفت که به خاطر شرایط خوب و مساعد بعد از انقلاب و کمکهای عادلانه دولتی بعد از انقلاب و تقسیم عادلانه ثروت و امکانات به این شرایط رسیده است. وضعیتی دارد که حتی خشکسالی ۲۰ ساله هم سفرهاش را از رونق نمیاندازد.
خیلی از مردم دیگر هم همین وضعیت را داشتند، اما به برکت انقلاب، امروز روزگارشان خوب است، اما برخی از آنها این همه خوبی را نمیبینند. زبانشان به بیان نداشتههایی مشغول است که نباید.
کاش شاکر باشیم. بدانیم شکر نعمت است که نعمت افزا میشود و الا کفر، می تواند نعمت را از کف ببرد و نقمت را جای آن بگذارد.
*کارشناس رسانه
ارسال دیدگاه