حنانه سادات میره ای
دلنوشتهای به یاد دانشآموز شهید «ایرج استادحسین»
قم(پانا)- قبل از آنکه آموخته باشی راه بروی، حسین(ع) را با پرچم و بیرق و لباس عزا، شناختی و فهمیدی باید خونهایی ریخته شود تا انقلاب بماند.
«حنانه سادات میره ای» دانش آموز پایه نهم دبیرستان نیایش ناحیه یک آموزش و پرورش قم است که رتبه اول استانی در رشته داستان نویسی در پرسش مهر و رتبه برگزیده کشوری کتابخوانی در مسابقات فرهنگی هنری را در پرونده خود دارد.
متن زیر، دلنوشته وی به یاد شهید ایرج استادحسین، نوجوان ۱۲ ساله ای است که روز ۱۵ آبان سال ۱۳۵۷ یعنی سه ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، بر اثر اصابت گلوله کماندوهای رژیم طاغوت در میدان ژاله تهران به شهادت رسید:
دانش آموزان کلاس، کسی از ایرج خبر ندارد؟ سکوت کلاس با بغض همکلاسی هایش در هم شکست. حسن از جا بلند شد و گفت آقا اجازه ایرج ما هستیم و صدای جیر جیر نیمکت ها بیشتر شد و دانشآموزان یکی پس از دیگری از جا برمی خاستند و میگفتند ایرج ماییم، حاضر.
و این بود حکایت فردای نبودنت، فردایی که بر دوستان هم کلاسیت بسیار تلخ گذشت اما این تلخی حتما شیرینی پیروزیت را بیشتر می کرد.
صداهایی که تا دیروز در گلو بغض شده و در مشت های گره خورده بودند، امروز به خیابانها آمده بودند؛ تو تنها نبودی ایرج، بسیاری از جوانان و نوجوانان شهر با تو یک صدا شده و با شور انقلابی و نفرت از استکبار جمع شده بودند و بر لب های شان شعر پیروزی می سرودند، پیروزی خون بر استبداد؛ و تا بوده چنین بوده است.
به یاد داری لالایی مادرت را که در کنار گهواره میخواند لالالا، پسر لالا، تو باشی یاور مولا، لالالالا دلم تنگه، حسین در کربلا شده تشنه؟
و این چنین شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش در گوش تو زمزمه می شد؛ قبل از آنکه آموخته باشی راه بروی، حسین(ع) را با پرچم و بیرق و لباس عزا، شناختی و فهمیدی باید خونهایی ریخته شود تا انقلاب بماند.
ایرج، تو آن روز با شور و شوق قدم برداشتی، سوز پاییزی هوای آبان ماه نتوانسته بود گرمای تصمیم تو را سرد کند. اول یکی یکی آمدند تا شدید(ما) موج در موج خیابان را مملو از قاصدک های پاییزی وجودتان کردید.
اینجا سن و سال مهم نبود، تو بر روی پاشنه پا می ایستادی تا در بین جمعیت، دست های گره خورده ات بالاتر بیاید.
صف در صف سربازان، تفنگ ها را نشانه گرفته بودند برای سینه هایتان و تو خالی می دیدی و آرمان و هدف شما والاتر و قویتر از این سلاح های آهنی بود و امروز نهال آرامش و امنیتی که با خون نوجوانانی همچون حسین فهمیده ها کاشته شده به مراقبت نیز دارد.
حتما میپرسی آیا باز هم در میان شما همچون ایرج وجود دارد که با دیدن ظلم و فساد غیرتی شود و برای باز گردانی عزت، به خیابان بیاید و یا در سنگر حاضر شود؟ خواهیم گفت ما به آرمان و اهداف شما احترام می گذاریم و برای قطره های خون تان ارزش قائلیم و تا جوان و نوجوان ایرانی هست، ایران پاینده خواهد ماند یادتان همیشه ماندگار و راهتان جاودانه باد.
ارسال دیدگاه