در کُرسی مسیر پرپیچ و خم کار فرهنگی مطرح شد؛

راضیه تجار: نیاز به میز و صندلی ندارم، برای من مهم تربیت و آموزش است

حوزه هنری همانند خانه‌ پدری ام بود

تهران (پانا) - نویسنده داستان «گلریزان» و دارنده نشان درجه یک هنری، به تعطیلی ۱۶ ساله کلاس داستان‌نویسی خود در حوزه هنری اشاره کرد و با بیان اینکه بخاطر این مسئله گریه می‎ کرد درباره نوع پوشش خود گفت او ابتدا برای ورود به حوزه هنری مجبور شد چادر خریداری کند اما به مرور به او اجازه داده شد بدون چادر فعالیت داشته باشد.

کد مطلب: ۱۳۴۲۰۷۰
لینک کوتاه کپی شد
راضیه تجار: نیاز به میز و صندلی ندارم، برای من مهم تربیت و آموزش است

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری دیجیتال، دفتر دهم کُرسی روایت‌هایی از مسیر پرپیچ و خم کار فرهنگی که توسط مدرسه ماه حوزه هنری اجرا می‌شود، با روایت «راضیه تجّار» نویسنده ادبیات داستانی و دارنده نشان درجه یک هنری، در گالری شماره‌یک خانه عکاسان برگزار شد.

تجار در ابتدا به تشریح سیر زندگی و ورود به فعالیت‌های ادبی پرداخت و با بیان اینکه خداوند متعال در وجود هر کسی ودیعه‌‌ای قرار داده است و بخاطر آن هر کسی در مسیر و شاخه‌ای درخشان خواهد بود که دیگران آن استعداد را ندارند، گفت: من از ابتدای زندکی حس می‎کردم واقعا با واژگان دوستم؛ وقتی کلاس دوم ابتدایی بودم معلم واژگانی برای جمله‌‌سازی مطرح می‌کرد که دست من برای پاسخگویی بالا بود درحالی که ریاضی بلد نبودم.

وی کسب تجربه را ضروری‎ ترین قدم برای نوشتن دانست و گفت: در کنار تجربه استعداد، عشق، پشتکار و مطالعه لازمه کار است اما کسب تجربه اولین اولویت است که باید از طریق مطالعه به دست آورد لذا من در همان ابتدای جوانی اگر مسابقاتی در مجلات بود، شرکت می‌کردم و برنده می‌شدم و هیچ‌گاه عجله‌ای برای کار نداشتم.

این مدرس ادبیات داستانی در پاسخ به‌اینکه چطور به قصه و داستان علاقه‎مند شده است، گفت: مادر بزرگم یک خانم مذهبی بود که برایمان قصه و کتاب‌های دینی می‌خواند و پدرم نیز ذوق شعری داشت که گاهی متجلی می‌شد و برای امام حسین (ع) شعر می‌گفت؛ نقش این عزیزان در زندگی من مهم بود تاجایی که از گلدوزی‌های رنگی مادرم تاثیر پذیرفتم. البته شخصاً همواره تلاش می‎کردم در کارم بهتر شوم و سعی می‌کردم مطالعه را جدی دنبال کنم. اولین کتابی که مطالعه کردم کتاب شعری از عباس یمینی‌شریف بود. کتاب کلاس دوم فارسی را قبل از شروع مدرسه خواندم و یکی از کتاب داستایوفسکی را کلاس چهارم بودم، مطالعه کردم.

این دارنده نشان درجه یک هنری به شرایط چاپ کتاب در حوزه کودک و نوجوان پرداخت و با بیان اینکه بعد از پیروزی انقلاب کتاب‌های زیادی در حوزه کودک و نوجوان منتشر شد درحالی که در گذشته چنین کتاب‌هایی وجود نداشت و باید شخص علاقه‌مند جست‌وجوی بسیاری می‎کرد، افزود: بعد از انقلاب شرایط برای مخاطبان کودک و نوجوان بسیار از گذشته بهتر شد و کتاب‌های تخصصی برای سنین مختلف به‌وجود آمد.

تجار درباره ازدواج و تجربه سفر به اروپا عنوان کرد: سال ۱۳۵۳ بود که من ازدواج کردم و همسرم چون سینما می‌خواند در سفری به ایتالیا رفتیم. البته همسرم این امکان را داشت که در یکی از بانک‌ها مشغول به‎کار شود اما درحالی که او معلم بود خیلی دوست داشت برای ادامه تحصیل به ایتالیا برود و سینما بخواند. من در این مسیر او را همراهی و تشویق کردم لذا در شرایطی که ما صاحب فرزند شده بودیم اما به ایتالیا سفر کردیم و به دلیل پاره‌ای از مسائل و مشکلات من مدت کمی در ایتالیا حضور داشتم و سپس به ایران بازگشتم و از سال ۱۳۴۶ مجدد تدریس و درس را شروع کردم که به مرور به عرصه ادبیات، داستان و داستان‌نویسی وارد شدم.

وی درخصوص اینکه چه چیزی در خانواده او را به سمت داستان هدایت کرد، گفت: من یک خواهر داشتم که شاگرد اول کلاس بود و دایی مادرم در اداره معارف مشغول بود و پدرم با اینکه تا کلاس ششم درس خوانده بود اما واقعا باسواد بود و کتاب‌های پرباری مثل گلستان و بوستان سعدی می‌خواند که اهل حکمت، دیانت و ضرب‌المثل بودند و پایبندی‌هایی داشتند و نوع گفتار و کردارشان جالب و جذاب بود.

این مدرس ادبیات داستانی چگونگی تحصیل خود در دانشگاه را تشریح کرد و افزود: من به رشته روانشناسی علاقه داشتم و وقتی قرار شد وارد دانشگاه شویم پدرم به من و خواهرم گفت «دانشگاهی نروید که بی‌حجاب شوید»، همان زمان دانشگاه الزهرا تاسیس شد و ما به احترام پدرمان به دانشگاه الزهرا رفتیم درحالی که دوست داشتیم برای ادامه تحصیل به آمریکا برویم و البته به ایران تعصب داشتیم و در نهایت به خاطر پدرمان مهاجرت نکردیم درحالی که این تصمیم من را اذیت می‌کرد.

این دارنده نشان درجه یک هنری دوران تاهل را یک دوره جدید در زندگی خود معرفی کرد و ادامه داد: با ازدواج مسیر زندگی من عوض شد؛ درحالی که من اصلا فرد انقلابی نبودم بخاطر یک رخداد و جذابیتی که وجود داشت با همسرم در راهپیمایی ۱۷ شهریور شرکت کردیم و شاهد اتفاقات آن روز بودیم و سپس اولین داستانم به اسم «هفت‌بند» را نوشتم و بخاطر آن وارد حوزه هنری شدم. من سال ۱۳۶۴ بعد از داستان «هفت بند» که بن‌مایه شهید و شهادت و جبهه داشت بخاطر جذابیتی که در بحث شهادت برایم وجود داشت متحول‎تر شدم.

تجار در تشریح فعالیت‌های فرهنگی همسرش گفت: همسر من در جبهه فیلم‌کوتاه تولید می‌کرد و من هیچ‌گاه مانع حضور او در جبهه نمی‌شدم چون این کارها برایم جذاب بود و برخی به من می‌گفتند چرا تو کفش‌های همسرت را برای جبهه آماده می‌کنی! و این کار تاجایی جلو رفت تا اینکه مجبور می‌شدیم به خانواده همسرم اطلاعات حضور او در جبهه را نگویم چراکه من این کار را دوست داشتم.

وی به آشنایی خود با حوزه هنری پرداخت و گفت: من در دورانی وارد حوزه هنری شدم که امیرحسین فردی، سید حسن حسینی و امرالله خلیلی و محسن مخملباف در حوزه ادبیات فعالیت داشتند؛ در شرایطی که سه فرزند داشتم بعد از اینکه یک آگهی درباره داستان‌خوانی در حوزه هنری دیدم، من داستان «هفت‌‌بند» را به دفتر حوزه هنری ارسال کردم که دعوت‌نامه‌ای به امضای امرالله خلیلی به دستم رسید. من به حوزه هنری آمدم و با محیط جالبی روبرو شدم. فضای حوزه هنری همانند خانه پدری گل و گلدان داشت و به من حس و حال خاصی می‌داد و همین‌که بچه‌ها این آب و حوض را می‌دیدند به آسمان نزدیک‌تر می‌شدند. من داستانم را سه‌شنبه در حوزه هنری خواندم و با محمدرضا سرشار، سیدحسن حسنی و قیصرامین‌پور آشنا شدم که خویشاوندان خانه پدری شدند.

این مدرس داستان‌نویسی ادامه داد: من با اینکه کتاب‌های جلال‌ال احمد را می‌خواندم اما وقتی وارد حوزه هنری شدم بخاطر این جذابیت حوزه هنری را رها نکردم و وارد فضای جدیدی شدم. داستان و ادبیات برای من اصل بود اما آنچه بیشتر برایم مهم بود، خانواده بود. من در کنار همسرم عاشقانه و دوستانه زندگی می‎کردم لذا فقدان ایشان برای من و فرزندان سنگین بود.

این دارنده نشان درجه یک هنری ورود خود به تدریس داستان‌نویسی را توضیح داد و گفت: سال ۱۳۶۷ وقتی محمدرضا سرشار گفت قصد ادامه تدریس و اداره کلاس داستانی را ندارند، این کلاس به من محول شد. ۹ سال هر هفته یک داستان در مجله «زن روز» نوشتم که موضوع آن نامه‌هایی بود که بین رزمنده‌ها و خانواده‌ها تبادل می‌شد و با یک توطئه‌ای مجله تعطیل شد و این اتفاق بسیار ما را رنجش داد و نتیجه آن شد مجله تعطیل شد و گروه دیگری با یک نگاه دیگری مجله را چاپ کردند و امروز باید این مجله بازخوانی شود.

تجار موانع فعالیت‌های فرهنگی را برشمرد و گفت: مجله «اصحاب قلم» را بعدها منتشر کردیم که بخاطر نبود پول و بودجه تعطیل شد. در مجلاتی که منتشر می‎کردیم بخاطر بازخورد خوبی که وجود داشت جریان مقابل مورد فشار قرار داده می‌شد لذا برای تعطیلی این مجله گریه می‎کردم و با اینکه گفتیم باید مقاومت کنیم، مجله تعطیل شد.

وی در پاسخ به اینکه چرا سردبیری مجلات زیادی به شما پیشنهاد داده می‌شد، گفت: صبوری و کم‌توقعی ویژگی من بود لذا همین باعث می‎شد چنین کارهایی را به من بسپارند البته گاهی آزردگی‌هایی در فعالیت‌ها پیش می‌آید. من به عنوان یک نویسنده همواره گفته‌ام نیاز به میز و صندلی ندارم اما نیاز به احترام دارم و تربیت دانش‌جو و دانش‌آموزان و کسانی که اهل ادبیات باشند برایم از همه چیز مهم‌تر است.

این مدرس داستان‌نویسی به ذکر خاطراتی از تعطیلی کلاس‌های داستان‌نویسی پرداخت و گفت: بعد از سال ۱۳۶۷ که کلاس‌های داستان‌نویسیی برقرار بود ما کلاس داستان‌خوانی داشتیم و در جلسه‌ای که ۳۹ نفر در کلاس بودند، مدیر جدیدی آمده بود و جوایزی که ما به هنرجوها برای داستان‌های برتر اهدا می‎کردیم را قطع کرده بود و بخاطر آن یکی از دانشجوها یک نامه‌ انتقادی نوشت که همان موجب تعطیلی کلاس‌های سه‌شنبه شد و من بخاطر تعطیلی کلاس گریه می‌کردم و این کلاس‌ها ۱۶ سال تعطیل شد.

این دارنده نشان درجه یک هنری درخصوص میزان حقوق خود برای آموزش دانشجویان داستان‌نویسی گفت: حقوق من در حوزه هنری در ابتدا هزار تومان بود و این حقوق امروز به ۲ میلیون تومان رسیده است!

تجار در پاسخ به این سوال که تاکنون به‌دنبال جایگاه مدیریتی بوده‌ است، گفت: نه؛ هیچ‌گاه به‌دنبال جایگاه نبودم ولی سعی می‌کردم به جوان‌های نویسنده کمک کنم. ما در انجمن قلم طرحی برای حمایت از نوقلمان داشتیم که امکان هیچ‌گونه پارتی‌بازی در آن وجود نداشت اما در شرایطی که نویسنده‌های نوقلم از ۶ تا ۹ میلیون تومان برای چاپ کتاب پرداخت می‎کردند، ما حمایت می‌کردیم آثاری که قابل ارائه است، بدون دغدغه چاپ شود.

وی درباره اینکه آیا انتقادی نسبت به مدیریت فرهنگی دارد، گفت: نقدهای تند و تیزی دارم که هرجایی مطرح نمی‌کنم. سپس درپاسخ به سوال حجت‌الاسلام فخرزاده که گفت ایا فکر نمی‌کنید اگر مرد بودید، موفق‌تر بودید، گفت: نه؛ من هیچ وقت به جنسیت خودم نه شک کردم و نه آن را ممنوعیت می‌دانستم.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار