برخورد با جوانی که فحاشی میکرد و زنی که سر امام سجاد علیهالسلام را شکست
تهران (پانا) - الگوهای رفتاری امام چهارم شیعیان که با طرح های امنیت اخلاقی به نام «گشت ارشاد» مخالفت دارند.
کلینی در کتاب کافی بر اساس سندی از امام سجاد (علیه السلام) آورده است که امام فرمود: هیچ مقامی برای ما اهل بیت بهتر از این نیست که انسانی در جایگاه تلافی خطایی قرار بگیرد اما با مدارا و بردباری و گذشت، خشم و غضب خودش را فرو نشاند.
خبرآنلاین در گزارش زیر نمونه هایی از الگوی مدارا را بر اساس منابع روایی و تاریخی برگزیده است که می خوانید. الگوهای رفتاری و اخلاقی امام چهارم شیعیان نمونه های گویایی هستند که هزاران درجه با طرح های امنیت اخلاقی به نام «گشت ارشاد» و انواع برخوردهای تند و خشن در جامعه ایران مخالفت دارند.
کلمه ای که ۱۵ بار در قرآن تاکید شده است
آنچه در مورد واژه صبر در اندیشه امام سجاد علیه السلام تعبیر می شود، منظور همان واژه قرآنی (حِلم) است. حلم در لغت به معنای تسلط براعصاب و کنترل احساسات و خویشتن داری است و مراد از این نوشتار،پرداختن به جنبه خویشتن داری در سیره امام سجاد علیه السلام به عنوان نمونه است.
از امیرمومنان علی (علیه السلام)روایت شده که فرمود: «خیر الحلم التحلم; بهترین حلم، فرونشاندن خشم است.» در قرآن واژه حلم با تعبیر «حلیم » پانزده بار آمده که یازده بار آن، به عنوان یکی از صفات خداوند ذکر شده است و چهاربار آن به عنوان یکی از خصال پیامبرانی همچون ابراهیم خلیل(علیه السلام) و اسماعیل(علیه السلام) و شعیب (علیه السلام) یاد شده است.
دوست دارم به ملاقات جوان برویم و پاسخ مرا ببینید
امام سجاد (علیه السلام) در حلم و بردباری و عفو و گذشت چنان بود که در برابر هر خطا و اشتباهی به عفو و اغماض می پرداخت و در برابر هر بدی و رفتار سوئی به احسان و نیکی رفتار می کرد.
شیخ مفید در ارشاد می نویسد: جوانی از خاندان هاشم نسبت به امام سجاد جسارت کرده و ناسزا می گفت و در پیش روی آن حضرت به ناشایست ترین حرف ها را به امام زد. اما امام سجاد (علیه السلام) هرگز لب به سخن باز نکرد و وی را به حال خود گذاشت.
روز بعد امام سجاد به آنها که در حضورش بودند گفت: کلمات آن جوان را شنیدید . دوست دارم همراه من به ملاقاتش برویم و پاسخ مرا ببینید. آنها که مایل بودند آن جوان بد گو را به سزایش برسانند، همراه امام به راه افتادند. امام نیز در حالی که می گفت: و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین. به راه افتاد.
همراهان آن حضرت با شنیدن این کلمات پیش خود احساس کردند که امام هرگز به تلافی و جبران نخواهد پرداخت. آن جوان نیز به محض مشاهده ی امام، جای تردید برایش باقی نماند که وی برای تنبیه و جبران دشنام وی به ملاقاتش آمده است؛ علی بن الحسین، پیش آن جوان آمد و رو کرد و گفت:
- عزیز من! تو با من خیلی حرف زدی. من نمی دانم چه می گفتی. اگر این نسبتها که به من داده ای در من وجود دارد از درگاه خدا پوزش می خواهم و استغفار می کنم. اما اگر نسبت های تو دروغ بوده باز هم از درگاه خداوند می خواهم گناه تو را ببخشد. آن جوان که یک چنین عفو و گذشت و بزرگواری از امام سجاد مشاهده کرد جلو آمد و پیشانی آن حضرت را بوسید و با چشمانی لبریز از اشک گفت: یابن رسول الله! آنچه به تو گفته ام صحیح نبوده است. خود من به این دشنام ها و تهمت ها از تو هزاران بار سزاوارترم.
گذشت امام سجاد از خطاهای اطرافیان
و مورد دیگر روایتی است که بنا بر نقل زهری در شب سرد و زمستانی امام سجاد علیه السلام را دیدم که کیسه ای از آرد و دسته ای هیزم بر دوش گرفته بود ... .
احتمال خطا و لغزش انسان در زندگی بسیار است و ممکن است هر آن دچار لغزش و اشتباه شود . برخی از دوستان امام سجاد علیه السلام نیز در محضر آن حضرت دچار خطاهایی می شدند که آن حضرت آنان را عفو می کرد و خیلی زود از گناهان آنان چشم پوشی می کرد و این، در «زندگی اجتماعی » ما، درس بزرگی است و روش عفو و مهربانی را به ما می آموزد و ما را از انتقام و جنجال آفرینی باز می دارد .
برخورد امام سجاد با زنی که سر امام را شکست
روزی در خانه ای ظرف آبی افتاد و به سر مبارک امام سجاد اصابت کرد . به گونه ای که سر آن حضرت شکست . حضرت سرش را به طرف آن فرد برگرداند . کنیزی را دید که ظرف آب از دستش افتاده. زن که نگران و هراسان شده بود این آیه را خواند: «والکاظمین الغیظ » ; «پرهیزکاران خشم خود را فرو می خورند .»
امام فرمود: خشم خود را فرو بردم .
آن زن ادامه آیه را تلاوت کرد: « والعافین عن الناس » ; «پرهیزکاران، خطا کاران را می بخشد .
امام علیه السلام فرمود: تو را بخشیدم .
زن پایان آیه را خواند: «والله یحب المحسنین»
امام سجاد علیه السلام به آن کنیز احسان و نیکی کرد و او را در راه خدا آزاد کرد.
برخورد امام سجاد با جوانی در سرزمین «صفا»
طاووس یمانی می گوید: در سفری که به حج رفته بودیم، در سرزمین «صفا» جوانی را دیدم بسیار با هیبت و شکوه، اما لاغر اندام و ضعیف که جامه مناسبی بر تن نداشت، او سر به آسمان بلند کرده بود و می گفت: عریان کما تری، جائع کما تری، فما تری فیما تری، یا من یری و لا یری; برهنه ام چنان که می بینی، گرسنه ام چنان که می نگری، پس چه می بینی در آنچه می نگری؟ ای کسی که می بینی و دیده نمی شوی .
از گفت و گوی آن مرد ناشناس با خداوند لرزیدم . ناگهان دیدم که از آسمان طبقی فرود آمد و دو برد یمانی در آن بود . در این هنگام، حضرت نگاه محبت آمیزی به من نمود و فرمود: ای طاووس!
گفتم: لبیک یا سیدی!
از اینکه مرا ندیده شناخته بود، تعجبم بیشتر شد . سپس فرمود:
آیا تو نیز حاجتی به این طبق داری؟!
و پرده را از روی آن کنار زد . در طبق علاوه بر لباس، چیزی شبیه به نقل های خراسان بود . عرض کردم:
ای آقای من! مرا به برد و لباس احتیاجی نیست، لیکن قدری از آنچه در میان طبق است، به من عطا فرما .
مشتی از آن ها را به من داد . دستش را بوسیدم و نقل ها را بر گوشه ردای احرامم بستم و قدری از آن را خوردم که خوراکی به آن مزه و لذت هرگز ندیده و نخورده بودم .
سپس مرد ناشناس دو برد را از طبق برداشت و یکی را به عنوان لنگ و دیگری را به عنوان عبای احرام به تن کرد و لباس هایی را که بر تن داشت، به مستحق رساند .
از آنجا گذشتیم تا به «مروه » رسیدیم . در آنجا اجتماع مردم او را از نظرم غائب کرد و من در تفکری عمیق غرق بودم که آیا او فرشته بود یا یکی از اولیای خداوند؟! ناگهان صدایی بر آمد و گفت: ای طاووس! وای بر تو! امام زمانت را نشناختی؟ اوست امام جن و انس . اوست امام الساجدین و زین العابدین .
آنگاه شتابان در پی آن حضرت دویدم تا اینکه به حضورش رسیدم . دیگر از او جدا نشدم تا اینکه نفع دنیوی و اخروی بسیار، از آن حضرت به من رسید .»
گفت وگوی امام سجاد با مرد شامی که به او فحش می داد
گاهی به علت تبلیغات مسموم دشمنان و نرسیدن سخن حق به گوش برخی از دوستان، آنان تحت تاثیر جو حاکم قرار می گیرند و علی رغم میل باطنی، فریفته تبلیغات سوء دشمن می شوند; اما از آن لحظه ای که گوش دلشان به نوای سخن حق آشنا شد، از گذشته خویش ندامت می جویند و دل و جان در گرو حقیقت می دهند .
این گونه افراد در زمان امام سجاد علیه السلام کم نبودند . عده ای از حقیقت جویان، فریفته جو ناسالم امویان شده بودند . امام زین العابدین علیه السلام که می دانست آنها فریب دشمن را خورده اند، با لحن آرام و دلسوزانه با آنها سخن می گفت و سعی می کرد آنها را به راه راست هدایت نماید .
نمونه روشن در این بخش، رفتار مهربانانه امام سجاد علیه السلام با آن پیرمرد شامی است که در هنگام ورود اسیران به شهر شام، خودش را به امام رساند و گفت:خدای را شکر که شما را نابود کرد و مردمان را از شر شما آسوده خاطر کرد و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروز گرداند.
امام که با یک نگاه فهمیده بود، وی فریب دشمن را خورده است با کمال ادب و احترام با او گفت و گو نمود . در پایان پیرمرد شامی از سخنان خود اظهار ندامت نمود . سرانجام یزید دستور قتلش را صادر کرد .
ارسال دیدگاه