یادداشت:
دنیا از هر انسان، یک نسخه نیاز دارد
درست از زمانی که آدمها سر جلسات زندگی به جای تفکر و زحمت، چشم به ورقه دیگران دوختند و اجازه دادند خط مشی زندگیشان را قلم آدمهای دیگر بکشد، تولید انسان نو متوقف شد.
به گزارش خبرنگار پانا از آذربایجان شرقی، اگر بخواهیم کمی منطقی سخن بگوییم، باید در ابتدا انسان را حیوانی ناطق تعریف کنیم. البته در علم منطق، مقصود از نطق، قوه تفکر و تعقل است که در سخن گفتن تجلی میکند. پس با این اوصاف باید اذعان کرد سالهاست انسانی به دنیا نمیآید! درست از زمانی که آدمها سر جلسات زندگی به جای تفکر و زحمت، چشم به ورقه دیگران دوختند و اجازه دادند خط مشی زندگیشان را قلم آدمهای دیگر بکشد، تولید انسان نو متوقف شد.
مد» واژهای است که در پرونده توقف تولید انسان، انگشتهای اتهام بسیاری را به سمت خود گردانده است. همین مد بود که ارزشهای کمی را در رفتارهای فردی بر ارزشهای کیفی ارجحیت داد و بر مردم آموخت فارغ از خوب یا بد بودن یک محصول، در چارچوب فراوانی مصرفکنندگان آن، تصمیم بگیرند.
وقتی مهر مد در جامعه به مجوزی برای تکرار مکررات تبدیل شد، باید انتظار داشتیم به تدریج کسانی که میتوانند خوب را از بد، هنجار را از ناهنجار، و... را از... تشخیص دهند، کم یا نایاب شوند. به عبارتی صریحتر انسان تماممعنا، انگشتشمار شود.
آیا این مد بود که محصولش زندگی یکسان و بیافق انسانها شد یا این انسانهای بیفکر بودند که مد را خط فکری بنبست خود قرار دادند؟ به هرحال بحث ما به باب مد اکتفا نمیکند و در ابعادی کلانتر، میخواهیم درباره رونویسی از اصالت سخن بگوییم که دستکم هرکسی چهرهای از آن را در زندگی روزانهاش میبیند.
وقتی یک فرد روشنفکر (به معنای قدیمی کلمه) در سالهای دور، عصرها به کافه میرفت و آنجا با اندیشه و عقاید مختلف به گفت و گو مینشست، اکنون این نباید دلیلی باشد برای جوانی با عینک تهاسکانی و شالی چندمتری که روشنفکری را در کافیشاپهای شهر در بین دودهای غلیظ بگردد.
یقین بباوریم نقاشی که کلاه کج میگذاشت، دلیلی داشت و چه دلیلی بزرگتر از اینکه سبک خاص و خواست دلش بود. اما امروز جوانانی که الفبای نقاشی را با دود سیگار میکشند، نمیدانند با همان کلاه کج، سر خودشان و اطرافیانشان را کلاه میگذارند.
عدهای از کپیکاریهای اصالتی اینگونه شکل گرفته و شیوع یافتند؛ ولی برخی از تقلیدکاریها هنوز و هر روز تولید میشوند. مثل همین که وقتی رییس جمهور آمریکا برای واقعهای اسفبار در توییترش ابراز همدردی میکند، بقالی سرکوچه ما نیز خود را ملزم میداند برای فالوئرهای جعلیاش بیانیهای کتبی صادر کند.
حالا که بحث از فضای مجازی شد، ناانصافی هست اشارهای نکنیم به چالشهایی که عملا به مردم میگویند: چشمها بسته، حرکت! یک روز چالش آب یخ، روز دیگر چالش عکس سیاه و سفید، روز بعد... و آیا کسانی که بی هیچ تفکر و تعقلی این امور را تکرار میکنند و دوستان خود را نیز به تکرار وا میدارند، در تعریف انسان میگنجند؟ وقتی فقط ده نفر ابتدایی که چالش را راه انداختهاند از هدف آرمانی آن باخبرند، دیگر صدهزار و پنجاه و نهمین نفر، محصول تولیدی انسانهای تکراری است.
کجا نوشتهاند و چه کسانی تصدیق کردهاند که قطعه موسیقی غربی ویولون که در دهه ۴۰ میلادی ساخته شده، موجب تسکین خاطر جوان دهه هفتادی شمسی خواهد شد؟ این رونویسیها همچون قفسی انسان را محبوس نگه داشتهاند که چون فلان کس در فلان سال فلان کار را کرده و شهرت یافته، پس تو نیز باید ادامه دهنده خط او باشی و روحیه خود را عادت دهی که هیچ وقت با موسیقی پاپ امروزی آرامش پیدا نکنی.
آییننامهای اگر وجود داشت، قطعا در آن اشاره میشد که کافیشاپ محلی برای آرامش یافتن و آسودگی و اندکی استراحت است، نه اینکه دلیلی برای تباه کردن ساعتها از عمر برای مباحثه با خانواده سر تامین کردن مخارج کمرشکن قهوه اسپرسو دوبل.
از عزم جزم ملت سخن گفتیم اما چرا راه دوری برویم؟ همین صدا و سیما خودمان که رویکردش در آلودگیها به سر میبرد، این روزها با فیلم و سریالهایی تاکید بر رواج برخی عادتها دارد. مردمان ما هم که کتاب را بستهاند و گذاشتهاند کنار، در اوقات فراغت مستقیم میروند سمت شبکههای تلوزیونی که برای سرگرم کردن مردم از دو حالت خارج نمیشوند: یا دعوت از چهرهها یا پخش سریالهایی تکراری که همگی دست به دست هم دادهاند تا چارچوبی برای زندگی انسانها ارائه دهند که حتی در صورت درست بودن، انسانها را از فلسفه وجودی آنها که تفکر و تفسیر است بازمیدارد.
در پایان اگر اندکی هم واقعبین باشیم، به زودی پی خواهیم برد که نظریه بازنمایی بر سر ایران، پررنگترین سایه خود را انداخته است. وقتی صبح بیدار میشویم و دنبال چیزی میگردیم که سالها پیش توسط فرد دیگری پیدا شده است، یعنی از هرگونه اندیشه و فکری تهی گشتهایم. هرچند به طور قاطع نمیتوان گفت چه کسی اصل است و چه کسی بازنمایی میکند، اما همیشه باید باورهایمان را بر این جمله تکیه دهیم: دنیا از هر انسان، یک نسخه نیاز دارد.
یادداشت از: بهنام عبداللهی
ارسال دیدگاه