محمد راعی فرد*
ستارهای دیگر از کهکشان فرهیختگان کشور خاموش شد
در بحبوحه اخبار جنگ و زلزله و...، ناگهان خبری میرسد که سخت میآزارد، فوت و کوچ همیشگی دکتر محمدرضا راشد محصل.
سخت است درباره شخصیتی نوشت و کاوش کرد که چهره ای منطقه ای و ملی دارد. استاد بلامنازع زبان وادبیات فارسی و یک فردوسی شناس مبرز وآگاه بود. او را سالهای درازی است که می شناختم، مردی آرام و مردمی، استادی که دانشجویانش او را به شدت دوست می داشتند. هیچگاه غرور ونخوت را در او ندیدم. آخرین باری که افتخار دیدارش را داشتم در مسجدی بود برای احترام به صاحب عزا، با عصا آمده بود و به زحمت راه میرفت، بر دست و پیشانی اش بوسه ای زدم و تا دم در مسجد همراهی اش کردم، دو یا چند کتابی را که در مورد شهر زادگاهش و استانش نگاشته بود را به رسم یادبود چند خطی نگاشته و با امضای همیشگی اش بر من منت گذاشت تا در کتابخانه محقرم نگاهشان دارم و به خود ببالم. جوان تر که بود هیچ ابایی نداشت با دوچرخه طی طریق کند. ازاین باب است که او را چهره ای آزاده و مردمی و بی تکلف و بی غرور نامیدم.
سالهای قبل که نگارنده نیز هنوز در سن میانسالی عمر میگذراند، مصاحبه جالب و در عین حال چالشی با استاد داشتم که در روزنامه کشوری آن روزها چاپ شد. همچنانکه با مرحوم دکتر ناصح چنین مصاحبه ای داشتم.
استان خراسان جنوبی و بالاخص بیرجند از منظومه درخشانش چیزی زیادی باقی نمانده، آنان که در عصر مدرسه شوکتیه ریشه در فرهنگ آن دیار گذاشتند، یکان یکانشان را از دست دادیم و گنجینه ای از اسم را جمع آوری کردیم. ندانستیم که در حیات پرافتخارشان چگونه از ذکاوت و شخصیت و داشته های علمی شان برای استانی که فاصله زیادی از گذشته درخشانش گرفته استفاده کنیم.
مدیریتهای فرهنگی که آمدند و رفتند و همچنان می آیند و میروند، اما نتوانستند ازاین ذخایر استفاده کنند.
نسل جدید آنقدر که فوتبالیستها و سلبریتی های خنده ناک سینمایی را میشناسد، نه مرحوم پروفسور گنجی را میشناسد و نه مرحوم پروفسور معتمدنژاد و نه مرحوم دکتر شکوهی و نه بسیاری از دُرهای دست نیافتنی که از دست داده اند را میشناسند، مدیران فرهنگی استان تنها به چیزی بسنده کردند که در خیابانی تابلویی نصب شود و یا سردیسی ونام پارک یا بوستانی به نامشان مزین شود.
هیچ مدیری جشنواره در خور کشوری برای جمع کردن چهره های بی بدیل علمی و هنری کشور در مرکز استان بمناسبت بزرگداشت چنین چهره های مشعشعی آستین همت بالا نزد.
هیچ برنامه مدونی برای ایجاد یک موزه برای دست نوشتهها و کتابها و خاطرات و عکسها و پژوهشکده ای درخور برای این سلسله رو به اتمام وجود نداشته و ندارد، فقط سخنرانی و سخنرانی و ثبت در پرونده خدمتی جهت ارتقای شغلی و این بزرگترین ضربه ای بود که به ارکان فرهیخته و تکرار نشدنی این استان وارد شد.
ارسال دیدگاه