من خبرنگاری را دوست دارم
اردبیل(پانا) – دانش آموز خبرنگار: دشواری کارم ،شیرینی کارم است
درآستانه بیستمین سالگرد تاسیس خبرگزاری پانا ، خانم محدثه غلامی ،دانش آموز پایه هشتم از آموزشگاه مسعود ابن الحجاج ناحیه یک اردبیل دل نوشته ای برای پانا ارسال کرده ، که این دلنوشته از نظر شریفتان می گذرد.
بسم ا...الرحمن الرحیم
با عرض سلام وعرض ادب خدمت اساتید وفرهنگیان عزیزوگرامی
من چندی پیش از طریق معاون پرورشی مدرسه خودمان به خبرگزاری پانا معرفی شدم.
از اول سالتحصیلی کارهای ویدئویی و... مدرسه مان را من انجام می دادم وروی عکسهای مختلف صدا گذاری می کردم از این رو معاون پرورشی مدرسمان به من گفتن آیا به شغل خبرنگاری علاقه دارم؟در اول ذهنم به آینده شغلیم رفت با خود گفتم اگر خبرنگار بشم چی میشه وهزاران فکر دیگر که در عرض یک دقیقه به ذهنم آمدند وبعدمن با اعتماد به نفس واطمینان خاطرپاسخ دادم.
بله، من علاقه دارم وخبرنگاری را دوست دارم ومعاون مدرسه مان گفتند:هم علاقه داری وهم استعداد، این به من قوت قلب دادوبعد هم ادامه دادند،که مرا به خبرگزاری پانا معرفی می کنند.
لحظه ها می گذشت ومن ثانیه شماری می کردم و هزاران رویا با خود می ساختم از همان روز شروع کردم به جمع آوری خبر از محله خودمون تا مرکز شهر، اما به جایی ارایه ندادم وهنوز هم در حال جمع آوری خبرهستم وبلاخره معرفی انجام شد و من شروع به آموزش خبرنگاری نمودم وهمه مطالب را یادداشت وذخیره می کردم وبه کمک فضای مجازی میتونستم ار تجربیات دیگر خبرنگاران هم استفاده کنم.
در این دوره آموزشی که گذراندم چیزهای مختلفی یاد گرفتم مثلا فن بیان ، به اینکه چطورسخن بگویم تا حرفم تاثیر داشته باشد.
چطور خبر خوب بنویسم ، چطور خبرخوب پیداکنم وچطور آن را بیان کنم ،چطور زیرنویس یا سرفصل خوبی برایش پیداکنم.
ویا اینکه چند نوع خبرداریم وهرخبررا چطور باید بگویم واگر مصاحبه می کنم ، حتما قوانین را رعایت کنم واینکه در کارم با عشق وعلاقه وارد بشوم.
در این دوره خاطره بسیاری دارم اما شیرین ترین خاطره ای که دارم این است که یک روز مشغول تماشای پخش زنده آموزش خبرنگاری از طریق تلفن همراه بودم که اتفاقا" هم یکی از مدرسین استانی خبرگزاری پانا تدریس می کردند وآنقدر مشغول یادداشت برداری بودم که اصلا متوجه نبودم که پدرم پشت سرم هست وبا یک لبخندبسیار زیبا به من نگاه می کند.
اول گفتم بابا جان سلام ، چیزی اتفاق افتاده، پدرم در جواب گفت:سلام دخترم صبح تو هم بخیر،هیچی نشده وقتی فکر می کنم تو خبرنگار آینده هستی وبه رویاهایت می رسی خدرا شکر میکنم که دختری مثل تو دارم وبعد هم ادامه داد، می دانی شغلی که انتخاب کردی چه قدرسخت ودشوار هست؟ در پاسخ گفتم سختیش را با جان ودل می خرم ودشواری کارم شیرینی کارم هست.
پدرم لبخندی زد وگفت:خدا پشت وپناهت، این بهترین خاطره من هست.
من در انتخاب این شغل استوار هستم ودوست دارم که در آینده هم خبرنگار بشوم.
دراین مدت تازه فهمیدم که چه قدرخبر در اطراف من بوده ومن بی خبربودم.
ازاساتید خبرگزاری پانا خیلی چیزها یاد گرفتم.
ممنون از شما عزیزان علی الخصوص از مدیرو معاونین مدرسه که مرا دراین مدت یاری دادند وراهنماییم کردند.
دست علی یارتون، حق نگهدارتون
ارسال دیدگاه