گفتوگو با دکتر فؤاد ایزدی درباره لزوم «مذاکره نتیجهمحور»
زیربنای تعاملات نتیجهمحور چیست
تهران (پانا) - «ابایی از گفت وگو و مذاکره نداریم، اما ما مذاکره نتیجهمحور میخواهیم و بهدنبال آن تحریمها علیه ملت ایران رفع شود و با رفع تحریمها زندگی مردم بیش از پیش رونق گیرد». این سخن آیتالله سید ابراهیم رئیسی در نخستین گفتوگوی زنده تلویزیونی درخصوص مذاکرات برجام است.
بهگزارش ایران، با توجه به اینکه هشتم آذر ماه، بهعنوان زمان آغاز مذاکرات برای رفع تحریمها اعلام شده است و از طرفی اصطلاح «مذاکره نتیجهمحور» در ادبیات کارگزاران ما، این روزها بسامد بالایی یافته است آن را موضوع بحث و گفتوگو با دکتر فؤاد ایزدی، دکترای ارتباطات جمعی از دانشگاه ایالتی لوییزیانا و دانشیار گروه مطالعات امریکا دانشگاه تهران، قرار دادیم. او بین «گفت و گو» و «مذاکره» تمایز قائل میشود و بر این باور است که «مذاکره، بده بستان دارد؛ اما گفت و گو لزوماً چنین نیست. شاید بتوان گفت تاکنون در جریان برجام بین ما و طرفهای مقابل گفتوگوهایی صورت گرفت، اما این گفتوگوها نهایتاً به مذاکرهای نینجامید.» او برای «مذاکره نتیجهمحور» پیششرطهایی قائل است که در ادامه میخوانید:
جناب دکتر ایزدی، نزد اصحاب اندیشه بین «گفتوگو» و «مذاکره» تفاوتهای اساسی وجود دارد. میخواهیم تمایز این دو مفهوم را از شما بشنویم؟
«مذاکره» بده بستان دارد، اما «گفتوگو» لزوماً چنین نیست. در گفت و گو هر یک از طرفین دیدگاههای خود را مطرح میکنند، حال ممکن است اشتراک نظر داشته باشند یا نداشته باشند، اما زمانی که مذاکره میشود، امتیازی گرفته و امتیازی داده میشود. از این جهت، مذاکره کار جدیتری است ،چون اگر نتیجه مذاکره به سمتی برود که همه امتیازهای مطالبه شده طرف مقابل داده شود، ولی حداقلی از امتیازهای مد نظر دریافت شود طبیعتاً مذاکره به شکل «نتیجهمحوری» پیش نرفته است و این موضوعی است که در جریان برجام تا کنون کمتر محل توجه قرار گرفته است.
چقدر گفت و گوهای ما در فرایند برجام، به قالب «مذاکره» نزدیک شد؟
شاید بتوان گفت که در جریان برجام بین ما و طرفهای مقابل گفت و گوهایی صورت گرفت ،اما این گفت و گوها نهایتاً به مذاکرهای نینجامید.
پیش شرطها و مؤلفههای یک «مذاکره نتیجهمحور» چیست؟
در یک مذاکره نتیجهمحور باید در چهار حوزه پشتوانه مطالعاتی داشت؛نخست، درس گرفتن از تاریخ و گذشته است. داستان مذاکرات چه در هشت سال گذشته و چه سالهای قبل از آن، دربردارنده درسها و عبرتهایی است، اگر به این پیشینه و عقبه تاریخی توجه نشود، اشتباهات گذشته تکرار خواهد شد.
دوم، شناخت طرف مقابل است؛ آنگونه که واقعاً هست نه آنگونه که تصور میکنیم یا میخواهیم باشد! از این جهت، یکی از مشکلات ما در جریان مذاکرات برجام در گذشته این بود که در حوزه کارشناسی و حوزه شناخت طرف مقابل، مطالعات کافی نداشتیم. منظور از «شناخت مخاطب» تنها مخاطب امریکایی نیست ،بلکه همه کشورهای ۵+۱ را شامل میشود؛ در جریان این شناخت باید مواضع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این کشورها، دغدغهها، سلایق، منافع و... بدرستی شناخته و دیده شود. همچنین ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... موجود در این کشورها و حتی بازیگران آنها بدرستی درک شود.
سوم، عدم وابستگی فکری به طرف مقابل است. «غربگرایی» مشکل و مسألهای است که از دیرباز جغرافیای فکری ما با آن مواجه بوده است. حرف من، غربگرا بودن یا نبودن مذاکرهکنندگان در دورههای قبل نیست. حرف من شیفتگی بخش قابل توجهی از نخبگان سیاسی کشور به غرب است؛ این وابستگی و شیفتگی مادامی در مذاکرات مشکلساز میشود که مانع از توجه و درک ما از مشکلات طرف مقابل (غرب) شود. یکی از دلایلی که باعث شد برخی به مذاکرات علاقهمند شوند، این بود که احساس میکردند مذاکرات برجام، مشکل ایران و غرب را به نوعی حل کرده و تنش را کاهش میدهد. آنان چون علاقهمند به غرب، نمادها و مفاهیم غربی بودند، به برجام امیدوار شدند.
چهارم، در هر مذاکره ابعادی حقوقی هم مطرح است، داستان برجام نیز ابعاد حقوقی خاص خود را داشت و ما در این زمینه هم چالشهایی داشتیم.
بنابراین «توجه به تاریخ»، «شناخت مخاطب»، «عدم وابستگی فکری» و «آگاهی از ابعاد حقوقی» در واقع پیششرطهای لازم برای پیش بردن یک مذاکره نتیجهمحور خواهد بود.
در واقع، این چهار مؤلفه چهار رشته دانشگاهی هستند؛ رشته تاریخ، رشته مطالعات منطقهای، رشته حقوق بینالملل و رشته فلسفه، البته علاقه به غرب نه تنها در حوزه فلسفه که در حوزه جامعهشناسی، اندیشه سیاسی و سایر رشتههای مختلف دانشگاهی قابل مطالعه و بررسی است. به نظر میرسد که ما در این چهار رشته آکادمیک ضعف داریم. یکی از دلایلی که باعث شد در مذاکرات با چالش مواجه شویم این است که عقبه دانشگاهی و آکادمیک لازم را نداشتیم.
این پشتوانه نظری را آیا صرفاً باید از دانشگاه توقع داشت؟ در جریان سیاستگذاریها اساساً چقدر دانشگاه به رسمیت شناخته میشود؟
قاعدتاً باید پشتوانههای نظری را از محیطهای دانشگاهی مطالبه کرد، خصوصاً در حوزههایی که ضعف وجود دارد، مثل مطالعات منطقهای باید سرمایهگذاری مضاعفی صورت گیرد تا در نهایت به نیازهای کشور پاسخ داده شود. پژوهشها هم باید پژوهشهای کاربردی باشند تا بتوانند گرهی از مشکلات کشور را بگشایند.
میخواهم بگویم، یک مشکل مربوط به دانشگاه است که بسیاری از اوقات، پژوهشها مسألهمحور و کاربردی نیست و تمرکز استادان و پژوهشگران بر موضوع هایی است که چندان دغدغه حکمرانی کشور نیست، اما مشکل دیگر از سوی کارگزاران حکومتی است. کارگزاران ما بسیاری مواقع به دانش موجود کم توجه میشوند و اولویتهای دیگری در سیاستگذاری پیدا میکنند. این در حالی است که روش صحیح، «حکمرانی علممحور» است؛ به این معنا که برای سیاستگذاری در هر حوزه، شورایی از افرادی که در آن حوزه خاص متخصص و خبره هستند تشکیل شود و در این شوراها، سیاستگذاریهای لازم صورت گیرد. در ادامه وزیر و سایر نهادهای ذیربط به اجرایی شدن این سیاستها همت گمارند.در اغلب کشورها شخصی که رئیس جمهور میشود، در رشتههای مختلف سیاستگذاری، شوراهایی را تشکیل میدهد، اعضای آن شورا افرادی هستند که تنش حزبی و دعوای سیاسی با رئیس جمهور ندارند و در عین حال، در حوزه خودشان خبره هستند. آنان سیاستها را مینویسند و نهادهای ذیل قوه مجریه این سیاستها را اجرایی میکنند. این یک روش صحیح سیاستگذاری است و این شیوه را میتوان در کشورهایی همچون امریکا و چین دید.
اما در کشور ما در حوزه تعیین سیاستها با آشفتگیهایی مواجه هستیم، البته سیاستهای کلی نظام در اکثر حوزهها مشخص است اما نیاز داریم که به جزئیات این سیاستهای کلی در عمل هم پرداخته شود و اغلب در این حوزه ما دچار چالش هستیم، بهعنوان مثال در حوزه اقتصاد، باید نخبگانی که از نظر حزبی و فکری با رئیس جمهور همراستا هستند، دور هم جمع شوند، سیاستهایی را تعیین و نهادهای اجرایی در حوزه اقتصادی این سیاستها را اجرایی کنند، اما ما این کار را نمیکنیم، در کشور ما یک نفر وزیر اقتصاد، یک نفر مشاور اقتصادی رئیس جمهور و یک نفر معاون اقتصادی رئیس جمهور میشود و پستهای اقتصادی توسط افراد مختلف اشغال میشود، اغلب اینها در اجرایی کردن سیاستها با هم اختلاف نظر پیدا میکنند و این موجب آشفتگی در تصمیمگیریها و سیاستگذاریها میشود.
روش صحیح این است، افرادی که واقعاً نخبه و خبره هستند، سیاستها را بنویسند و افرادی همچون وزیر اقتصاد، معاون اقتصادی رئیس جمهور ، رئیس بانک مرکزی و... این سیاستها را اجرایی کنند. در سیاست خارجی هم همین است، یکی از مشکلاتی که ما در برجام داشتیم این بود که مباحث برجام در شورای عالی امنیت ملی تصویب میشد و افرادی در شورای عالی امنیت ملی حق رأی داشتند که کارشناس مباحث مرتبط با برجام نبودند. شاید لازم باشد حتی بخشهایی از قانون اساسی مورد بازنگری و اصلاح قرار گیرد تا «حکمرانی علممحور» دقیقتر محقق شود.
بسیاری مواقع در ساختار فکری جمهوری اسلامی، شوراهایی وجود دارد، اما افرادی در این شوراها حضور دارند که لزوماً کارشناس آن حوزه نیستند و این امر میتواند چالشآفرین باشد. بنابراین، اگر ما سبک حکمرانی را «علممحور» کنیم و متخصصان، تعیینکننده سیاستها باشند، در این صورت میتوانیم به روش صحیح کارها را هم در حوزه سیاست خارجی و هم در حوزه سیاست داخلی پیش ببریم.
چه زمانی میتوان یک مذاکره را به صفت «نتیجهمحوری» متصف کرد؟ به تعبیری یک مذاکره «نتیجهمحور» چه ویژگیهایی دارد؟
هدف ما از مذاکره، لغو تحریمها است، مذاکرهای که بتواند به این مهم برسد، یک مذاکره نتیجهمحور است. «رفع تحریمها» شعار دولت سیزدهم است، اما شعار دولت قبلی این نبود، بهعنوان مثال این اواخر که مشخص شد وضعیت تحریمها رو به بهبود نخواهد بود، افرادی از تیم مذاکرهکننده ما چنین اظهار داشتند که ما اصلاً برای «رفع تحریم» مذاکره نکردیم، بلکه برای «اثبات حقمان» در این حوزه مذاکره کردیم؛ چه تحریمها رفع شود و چه نشود! واقعیت این است که این نوع موضعگیری در یک مذاکره، به نوعی پاک کردن صورت مسأله است، یا حتی گفته میشد که: «هر توافقی بهتر از عدم توافق است»! روش صحیح در یک مذاکره این است که فراموش نکنیم برای چه مذاکره میکنیم و به «نتیجه مذاکرات» یعنی «رفع تحریمها» متعهد باشیم. مذاکره زمانی معنا پیدا میکند که ما را به سمت رفع تحریمها سوق دهد.
ارسال دیدگاه