گفتوگو با ابراهیم حسنبیگی درباره «وسوسههای ناتمام» رمانی پیرامون واقعه کربلا
کار نویسنده متفاوت از مورخ است
تهران (پانا) - نویسندگی در حیطه ادبیات داستانی آنهم با بهرهمندی از تاریخ، رعایت ملزومات مختلفی را طلب میکند؛ آنچنان که با اظهارنظرهای مختلفی نیز در این رابطه روبهرو هستیم.
بهگزارش ایران، از جمله اینکه کار نویسنده آثار ادبی با مورخ متفاوت است و قرار نیست در پرداخت به یک برهه یا واقعه تاریخی همه آن را بیکموکاست به مخاطب منتقل کند. «ابراهیم حسنبیگی» از جمله موافقان این گفته است، نویسندهای که از سال ۵۹ به جمع اهالی کتاب پیوسته و آثار داستانی بسیاری برای گروههای مختلف روانه کتابفروشیها کرده؛ رمانها و داستانهای کوتاهی که برخی از آنها به فهرست برگزیده جوایزی همچون کتابخانه مونیخ راه یافتهاند و بعضی هم در رویدادهای داخلی از جمله جایزه کتاب سال کسب عناوینی را برای او رقم زدهاند. او که تا به امروز دبیری جشنوارههای متعدد و همچنین مسئولیتهای اجرایی بسیاری را برعهده داشته، سالهاست در کنار نویسندگی به تدریس علاقهمندان داستاننویسی نیز مشغول است. حسنبیگی بهرهگیری از تاریخ برای خلق آثار ادبی را مستلزم درنظر گرفتن مسائلی میداند و توصیهای هم برای جوانان دارد، اینکه سراغ داستاننویسی تاریخی، بویژه وقتی با دین گرهخورده باشد نروند مگر وقتی که تجربه کافی کسب کرده باشند. از ابراهیم حسنبیگی بتازگی رمانی با عنوان «وسوسههای ناتمام» از سوی نشر کتابستان منتشرشده، گفتوگوی امروزمان به این رمان که مضمون آن برخاسته از واقعه کربلا است و همچنین اما و اگرهای داستاننویسی تاریخی اختصاص دارد.
از تازهترین نوشتهتان بگویید، «وسوسههای ناتمام» که مضمونی متناسب با این ایام دارد. پیرامون واقعه کربلا آثار داستانی متعددی نوشتهاند، شما با چه نگاهی سراغ این اتفاق دینی-تاریخی رفتید که هم اصل ماجرا حفظ شود و هم برای مخاطب تازگی داشته باشد؟
علاقهمندیام به تألیف این کتاب به نوشتههای قبلیام بازمیگردد. بعداز نوشتن رمانهای «محمد» و همچنین «قدیس» که درباره حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) هستند، بعدتر هم «ناقوسها به صدا درمیآیند» که بهنوعی خلاصه شده قدیس است همچنان دلم در گرو این بود که رمانی هم پیرامون این واقعه یا درباره خود شخص امام حسین(ع) بنویسم. این آرزوی من حتی ریشه در سالهای دورتری در دهه شصت دارد. آن زمان من و برخی دوستان به فکر تألیف داستانهایی درباره این واقعه برای کودکان و نوجوانان افتادیم و داستانها و آثار متعددی هم روانه کتابفروشیها کردیم. بااین حال هیچگاه شرایطی فراهم نشد که بتوانم داستانی برای مخاطب بزرگسال در این رابطه بنویسم.
اما نگفتید برای پرهیز از تکرار و تألیف یک بازآفرینی شبیه کارهای دیگر چه کردید؟
از همان ابتدا نگران همین مسأله بودم و حساسیت زیادی هم دربارهاش داشتم. از همین بابت هم تلاش کردم ساختار و قالب امروزی و مدرنتر برای روایت ماجرایی که مدنظرم بود انتخاب کنم.
و از همین بابت پای جوان کوفی داستانتان را به زمان حاضر بازکردهاید؟
بله، وقتی بحث موضوعی تاریخی بسیار مشهوری درمیان است که مخاطب هم دربارهاش میداند باید طوری دست به بازآفرینی و حتی خلق دوباره آن بزنیم که برای خواننده جذاب بوده و تازگی داشته باشد.
در خلق داستانهایی اینچنینی، ضرورت را بر تمرکز بیشتر به بهرهمندی از ساختارهای مدرن ادبی میدانید یا خلق مضمونی متناسب با سلیقه مخاطب امروزی؟
هر دو اینها مهم است، حتی در اقتباسها و بازنویسیهای ادبی هم باید به این مسأله توجه کرد. «وسوسههای ناتمام» درباره روح جوانی کوفی است که از واقعه کربلا تا به امروز سرگردان مانده است. ایوب، شخصیت اصلی این رمان از زمان حاضر به بازگویی واقعهای که سالها قبل بر او گذشته بوده میپردازد و به مرور چرایی سرگردانیاش را شرح میدهد. اصل ماجرای این رمان زندگی خود ایوب است و داستان دلباختگیاش به دختر یکی از فرماندهان سپاه مقابل امام حسین(ع). از همان عشقهای یک دفعهای که با نگاهی گریبان آن را میگیرد؛ ازآنجاییکه راوی داستان در زمان حاضر دست به بازگویی ماجراهایی که در زمان زندهبودنش بر او گذشته، میزند. روایت این عشق و عاشقی به واقعه کربلا هم در مواردی گره خورده چراکه بستر جغرافیایی آن شهر کوفه است.
در عین تلاش برای امروزی کردن داستانی تاریخی، از ادبیات کهن هم بهره گرفتهاید. آنجا که ایوب و پدرش در دو جبهه جدا مقابل هم قرار میگیرند بهنوعی مصداقی از همان پسرکشی است که در آثاری همچون شاهنامه شاهد هستیم!
بله، اما هم چگونگی رودررو شدن این دو بسیار متفاوت است و هم عاقبت نبرد ایوب و پدرش.
در کنار بازگویی ماجرای رمان، برای مسائل مرتبط با زمان حاضر هم جایگاهی قائل شدهاید؟
بله، راوی در بازگویی وقایعی که بیش از یکهزار و ۴۰۰ سال قبل بر او گذشته به دوره خودمان هم میپردازد و حتی مصداقهایی از شرایط و مسائل امروز جوانان را در مقایسه با زمانه خودش میآورد. اینطور نیست که ایوب تنها در زمانه ما سرگردان باشد، حتی برخی گفتهها و مقایسههای او مرتبط باهم اکنون است. با قالبهایی از این جنس میتوان پیوند بهتری میان مخاطبان جوان با مضامین دینی-تاریخی موردنظرمان ایجاد کرد. خواننده امروزی اشتیاق چندانی برای مطالعه تاریخ ندارد و باید با جذابیتهای متناسب باسلیقهاش او را به سمتوسوی موردنظر برد. این واقعه مهم برای مخاطب ایرانی اتفاقی نیست که دربارهاش نشنیده یا نخوانده باشد. بنابراین تلاش کردم همه واقعه کربلا را مجدد بازگویی نکنم؛ بلکه در کنار روایت زندگی جوان قصهمان بخشی از آن را همراه با مخاطبان مرور کنم. تألیف در حوزه آثار تاریخی نیازمند رعایت ملزوماتی است؛ ازجمله همان نکتهای که اشاره شد؛ اینکه نویسنده بهدنبال شیوه روایت تازهتری باشد و از رفتن به سراغ قالبهایی که دیگران بارها به سراغ آنها رفتهاند پرهیز کند. از این طریق میتوان همنظر علاقهمندان داستانهای تاریخی و هم آنهایی
را که بیشتر بهدنبال داستان هستند ، جلب کرد.
چه میزان از این رمان برمبنای واقعیت است؟
از کل این رمان ۱۷۰ صفحهای، تنها شاهد روایت بخشی از صحنه کربلا هستیم که شاید ۳۰ صفحه هم نشود. طبیعتاً این بخش از تاریخ که در «وسوسههای ناتمام»آمده واقعی است اما شخصیت اصلی داستان و ماجرایی که در مواجهه او با پدرش میخوانید تخیل صرف محسوب میشود. در تاریخ عاشورا اصلاً چنین شخصیت و اتفاقی نبوده است. حجم کمی از تاریخ در این رمان آمده چراکه در داستانهای تاریخی، کل ماجرا را نباید یکدفعه پیش روی مخاطب گذاشت. در داستاننویسی قرار نیست نویسنده همه ماجرای مدنظرش را به مخاطب منتقل کند. این کار مورخ و مستندنگار است. نویسنده بنا بر نیازسنجی مخاطب و براساس نگاه خود میتواند بخشی را برگزیده و به میان اثر خود بیاورد. در خاطرم هست که برههای به علی حاتمی ایراد گرفته بودند سریالهایی که راجع به قاجار میسازد اصلاً شبیه وقایع تاریخی آن زمان نیست! او نیز در پاسخ گفته بود من مورخ نیستم، بلکه تاریخ را در قالب هنر میگویم. نادر ابراهیمی و نویسندههایی از همین دست نیز اینگونه هستند. این نویسندگان و فیلمسازان اغلب در پاسخ منتقدان خود تأکید میکردند که ما مورخ نیستیم! این درباره نوشته من هم صادق است. براساس عشق و علاقهای که
به امام حسین دارم، از این واقعه تاریخی بهواسطه برداشت خودم بهرهمند شدم.
بهرهمندی از تاریخ، بویژه وقتی درآمیخته با دین باشد برای نویسنده ادبیات داستانی همچون راه رفتن روی لبه تیغ است؛ تعادل میان واقعیت و تخیل را در این رمان چطور حفظ کردید؟
چگونگی حفظ تعادل میان مرز واقعیت و تخیل در خلق این قبیل داستانها، بیش از همه نیازمند تجربه است. بگذارید بازهم اشارهای به دهه شصت داشته باشم. در آن سالها تألیف داستانهای مذهبی را بنا به ضرورتی که حس میکردم آغاز کردیم. حالا وقتی بعد از سالها به آن داستانها نگاه کنیم آنها فاقد هرگونه خلاقیت و نوآوری بوده و اغلب تنها یک بازآفرینی از وقایع دینی- تاریخی بهشمار میآیند. البته عجیب هم نبود. ما در آن زمان تجربهای در نگارش این قبیل آثار نداشتیم؛ اینکه بر تجربه تأکید دارم از همین مسأله نشأت میگیرد؛ تجربه به نویسنده توانایی و جسارت در خلق داستانهایی برآمده از تاریخ میدهد. البته آثاری ازاین دست نیازمند رعایت برخی ضرورتها و احتیاطها هستند. نویسنده نمیتواند با چشمبسته وارد گود زمین واقعهای همچون کربلا شود و بگوید که خب، حالا از این واقعه به سلیقه خودم استفاده میکنم. این مسأله نهتنها درباره آثار تاریخی- دینی، بلکه درباره وقایع تاریخی صرف هم صادق است و به هر شکلی نمیتوان آنها را به قالب داستانها آورد. من نویسنده هرگز نمیتوانم بدون مطالعه و کسب اطلاعات کافی به سراغ مسائل تاریخی بروم.
محدودیتی در تلفیق تاریخ با خیال خود نویسنده نیست؟
نه، البته وقتی بحث استفاده از بخشی از تاریخ در میان است نباید دست به تحریف آن زد، اما ضرورتی در انعکاس همه آن واقعه هم نیست. در غیر این صورت دیگر فرقی میان نویسنده یا مورخ وجود ندارد. اتفاقاً وقتی رمانهای «محمد» و «قدیس» روانه کتابفروشیها شد برخی کارشناسان دینی و تاریخی تماس میگرفتند که فلانی این بخش داستان را از کجای تاریخ آورده بودی؟ این در صورتی است که قرار نیست تاریخ بهطور عینی در ادبیات داستانی منعکس شود.
نویسنده در ادبیات داستانی تا چه اندازه مجاز به بهرهبرداری از تاریخ است؟
پاسخ این سؤال حساس به آن بخش از تاریخ بستگی دارد که سراغش رفتهایم و البته تجربه نویسنده هم اهمیت زیادی دارد. هرچند که درنهایت نمیتوان اصل یک واقعه تاریخی را آنهم وقتی بحث مسائل دینی درمیان باشد، تغییر داد. همین واقعه کربلا، در روز معینی در زمین کربلا و عراق رخ داده، من که نمیتوانم به سلیقه خودم جغرافیا یا زمان آن را تغییر دهم. مورخ شرح وقایع تاریخی را پیش روی مخاطب میگذارد اما نمیتواند درباره روح آن اتفاق و مفاهیمی همچون درد و رنج چیزی به خواننده منتقل کند. اینکه جلوی چشمت فرزندت از دست برود، رنج تشنگی را متحمل شوی و... مواردی است که لایههای درونی وقایع تاریخی را نشان میدهد؛ همان کاری که از عهده نویسنده ساخته است. اینها بخشی از اتفاقات است که تاریخ از آنها نمیگوید و همان جایی است که دست نویسنده را برای بهرهمندی از تخیل باز میگذارد.
در آثار داستانی اینچنینی قرار است تاریخ چه جایگاهی داشته باشد؟
اینجا بحث رسالتی در میان است که نویسنده در پرداخت به مسائل تاریخی بر دوش خود حس میکند، منتها هر نویسندهای بر اساس نگاه خود به سراغ تاریخ میرود. برخی نویسندگان خواهان نوشتن درباره تاریخ دینی هستند. اما عدهای تنها به رویدادهای تاریخی ملی یا حتی بینالمللی علاقه نشان میدهند. بنابراین قدم نخست را خود نویسنده مشخص میکند که بر چه اساسی سراغ تاریخ برود تا بعد قالب و بیانی را انتخاب کند که برای خواننده هم جذاب باشد. نویسنده علاوه بر توجه به علاقهمندیاش باید به موضوع یا حیطه موردنظر هم اشراف تاریخی داشته باشد. از سوی دیگر از نیازسنجی جامعه هم نباید غافل شود. اگر داستانی تاریخی بنویسد که کسی نخواند، بیفایده است. اما در کنار همه اینها نوع بیان نویسنده نیز اهمیت بسیاری دارد.
به «وسوسههای ناتمام» بازگردیم؛ قدری از ماجرایی که برای ایوب در این کتاب رخ میدهد بگویید و اینکه وقایعی که بر او گذشته صرفاً با نگاه تاریخی- داستانی قابل مطالعه است یا مابه ازای امروزی هم دارد؟
بله اصلاً نمیشد بدون توجه به این مسأله چنین داستانی بنویسم چراکه مخاطب ایرانی درباره واقعه کربلا شنیده و خوانده است. بنابراین اگر صرفاً قرار بود سراغ آن اتفاق بروم که حرف تازهای نداشت. از همین رو تلاش کردم در کنار توجهی که به آن واقعه تاریخی- دینی نشان دادهام زندگی ایوب را بهگونهای بنویسم که برای جوان امروزی قابلدرک و حتی همذاتپنداری باشد. بحث مهمی که در تألیف این داستان مدنظرم بود درباره عبرتهای عاشورایی و درسهایی که آن اتفاق برای ما و همچنین همه ادوار تاریخی دارد؛ اینکه نباید زیر پرچم ظلم رفت و آن «هیهات منا الذله» است. درسی که نه تنها امام حسین(ع) به ما آموخت بلکه بهنوعی سخن مشترک همه آزادگان تاریخ بشریت نیز به شمار میآید که به شکلهای مختلف از آن گفتهاند. بهطورقطع وقتی من نویسنده سراغ کربلا میروم به این مسأله توجه دارم؛ در کنار آن یکی از معضلات همیشه برقرار نسل جوان، بحث عشق است که گاه میتواند به دامی در مسیر آنان تبدیل شود. البته منظور من از دام به همه عشقها نیست، بلکه فقط عشقهای غیرواقعی که نتیجهای جز گرفتاری ندارند.
توجه به عشق و تبعات نابهنگام آن که در ادبیات داستانی اتفاق تازهای نیست!
بله، اما اینجا میتواند در حکم ابزاری اثرگذار برای تلفیق تاریخ گذشته با زندگی امروزمان باشد. در وسوسههای ناتمام برای ورود به واقعه کربلا ماجرایی عاشقانه ترتیب دادهام. ایوب در این رمان با یک نگاه عاشق دختری میشود که دیگر هرگز او را نمیبیند، بعدتر هم گرفتار دوستی ناباب میشود که... اجازه بدهید بیش از این چیزی از داستان رمان نگویم که همه ماجرا لو نرود. اما اینها مسائلی است که چندان زمان برنمیدارد و در هر برههای و برای هرکسی میتواند رخ دهد. هم بخشی از واقعه کربلا که به آن پرداختهام و هم زندگی ایوب دربردارنده نکاتی هستند که چندان زمان و جغرافیا ندارند.
بر ضرورت برخورداری نویسنده از تجربه و دانش کافی برای ورود به چنین داستاننویسیهایی تأکید کردید؛ با این حساب ورود به عرصه تاریخی را در ابتدای کار برای نویسندگان تازهکار چندان مناسب نمیدانید؟
نه اینکه بگویم جوانان نباید به سراغ داستاننویسی با بهرهگیری از تاریخ بروند، اما به گمانم بهتر است وقتی از این عرصه در آثار خود استفاده کنند که هم بهاندازه کافی مطالعه داشته باشند و هم تجربه کسب کرده باشند. وگرنه اگر تنها بهحسب علاقه سراغ این سبک داستاننویسی بروند نتیجهاش مشابه داستاننویسیهای ما در دهه شصت میشود که دربارهاش گفتم. شاید باورتان نشود اما بسیاری از ما حتی دیگر دلمان نمیخواهد داستانهایی را که در آن سالها نوشتهایم حتی بازنشر کنیم. کسب تجربه نهتنها درباره تاریخ، بلکه در کلیت خود داستاننویسی هم امر مهمی است. با اینحال اعتقاد شخصی من بر این است که حداقل باید ۲۰ سال از آغاز داستاننویسی مستمر یک نویسنده بگذرد تا بتواند در چنین عرصه حساسی گام بگذارد. از سوی دیگر بهتر است تنها افرادی در این حوزه بنویسند که تعلقات دینی اصولی داشته باشند و نه آنچیزی که برخی بهاشتباه دین میشمارند. از سوی دیگر باید همان ابتدا بدانند که با نوشتن درباره چنین موضوعاتی ممکن است با گفتههایی از سوی برخی همکاران خود و حتی افراد خارج از حیطه کتاب روبهرو شوند. باید صبور باشند و بدانند موانعی هست. به من هم
هرازگاهی نکاتی میگویند از اینکه همه عمر نویسندگیات را به نوشتن درباره موضوعات دینی و اعتقادی صرف کردهای. حتی سرزنش میکنند که دیگر کافی است. اینها حرف تازهای برای مخاطب ندارد و... اما نمیگویند که اگر از فلان کتاب با استقبال روبهرو نشده درنتیجه کمتجربگی و از سویی کار ضعیفی است که نویسنده ارائه کرده! وگرنه چرا وقتی رمان «ناقوسها به صدا درمیآیند» منتشر شد، طی چهار سال بارها تجدید چاپ شد! خب این رمان هم داستانی تاریخی-دینی دارد اما مخاطب آن را پسندید و تکراری بهنظرش نرسید. حتی عید غدیر چاپ شصت و ششم آن منتشر شد. حتی در آماری که از سوی خود وزارت ارشاد منتشر شد این رمان جزو آثار پرفروش دهه ۹۰ جای گرفت. استفاده اصولی از تاریخ و همچنین وقایع دینی میتواند حتی به جلب مخاطب بینجامد. اگر میبینیم گاهی مخاطبان استقبال نمیکنند ایراد از ما نویسندگان است نه از داستانهای تاریخی و دینی!
نگاه سادهانگارانهای را که متوجه بازنویسی ادبیات کهن است در داستانهای دینی-تاریخی هم شاهد هستیم؟
در کنار عجول بودن نویسندگانی که بیکسب تجربه و اطلاعات کافی سراغ این عرصه میروند مسألهای که اشاره کردید هم یکی از مشکلات این بخش از ادبیات داستانیمان است. هنوز هم برخی گمان میکنند بهراحتی یک واقعه تاریخی را باکمی تغییر بازنویسی میکنند و مخاطب هم از آن استقبال میکند. اینها مخاطب را متأسفانه دستکم میگیرند. متأسفانه بهندرت نویسندگان صاحبتجربه سراغ داستاننویسی بر اساس چنین موضوعاتی میروند و از همین بابت با تعداد کمتری آثار شاخص در مقایسه با دیگر عرصهها روبهرو هستیم. این هم نکتهای است که جای بحث و بررسی دارد.
برای نویسندگانی که خواهان خلق آثاری با مضامینی همچون واقعه کربلا هستند که نزدیک ۱۴ قرن از آن میگذرد چه توصیهای افزون بر ضرورت کسب تجربه و اطلاعات دارید؟
اغلب نویسندگانی که در این حوزه مینویسند نوقلم هستند و به لحاظ تکنیکی هنوز به پختگی نرسیدهاند. اینها بیشک به همان سرنوشتی که من و دوستانم در دههها قبل دچار شدیم مبتلا میشوند؛ مگر اینکه بعد از کسب تجربه سراغ داستاننویسی تاریخی-دینی بروند تا قادر به بهرهگیری از قدرت خلاقیت در نوشتههای خود باشند.
چه نقشی برای ناشرانی قائل هستید که بهطور تخصصی آثاری در این حوزهها منتشر میکنند؟ اینها چقدر در هدایت آثار داستانی این عرصه بهسوی مسیر درست مؤثر هستند؟
خیلی زیاد. اگر هر نوشتهای را برای انتشار قبول نکنند نویسندگان هم ناچار به ارتقای قلم خود میشوند. دراین بین جوایز ادبی هم میتوانند سبب تشویق جوانان به نوشتن آثار اصولی شوند. هرچند که این عرصه هم با اماواگرهای متعددی روبهرو است.
در تألیف این قبیل آثار شیوه مستقیم گویی را بیشتر در جذب مخاطب مؤثر میدانید یا پرداخت غیرمستقیم را؟
مستقیم گویی سبب ارائه کاری شبیه نوشته مورخ میشود؛ نویسنده که قرار نیست اینگونه بنویسد. مخاطب ادبیات داستانی چنین شیوه ای را نمیپسندد و من هم آن را بههیچوجه توصیه نمیکنم.
در آخر بگویید که این روزها مشغول چهکاری هستید؟
برپایی جایزهای ادبی در جزیره کیش را به عهده دارم. جایزهای با عنوان داستان کوتاه جنوب که بهتازگی دومین فراخوان آن اعلام شده است. در این جایزه بهدنبال تشویق جوانان به داستاننویسی درباره جنوب هستیم. جنوب کشورمان با وجود آنکه برای برههای با نویسندگان شاخصی همچون احمد محمود، نقش جریانسازی در ادبیات معاصر داشته اما چندی است که دیگر شاهد بروز اتفاق خاصی در آن نیستیم. با برپایی این جایزه که در دو سطح منطقهای(میان شهرهای جنوبی) و کشوری برگزار میشود درصدد تقویت دوباره داستان جنوب هستیم. اما خودم مشغول تألیف رمان «حمید، حمید احمد» هستم که ترجیح میدهم دربارهاش توضیح چندانی ندهم. در همین حد بگویم که درباره یکی از سرداران نامی دفاع مقدس است؛ سرداری که حتی بعداز اتمام جنگ نیز نقش بسزایی ایفا کرد.
برخی از آثار حسن بیگی
پایان / نشر نیستان
«پایان» روایتی نفسگیر دارد؛ رمانی که مخاطب را با یک شوک و تعلیق بزرگ همراه میکند. داستان آن درباره مردی محکوم به اعدام است که در واپسین شب زندگی خود به روایت و مرور ذهنی داستانی نشسته که او را از زندگی ساده شهری به ورطه نابودی کشانده است. راوی یک مسافرکش معمولی تهرانی است که خیلی اتفاقی بهعنوان مظنون حمل مواد مخدر سر از زندان درمیآورد. «پایان» رمانی اجتماعی انتقادی است که از نظر موقعیت و فضای روایی، اثری خواندنی بهشمار میآید.
ناقوسها به صدا درمیآیند / نشر عهد مانا
«ناقوسها به صدا درمیآیند» درباره یک کشیش ساکن مسکو است که کتابها و آثار خطی قدیمی را دنبال میکند. ماجرای این رمان از وقتی شروع میشود که نسخهای خطی از مردی تاجیک به دستش میرسد، خواهان خرید آن میشود اما صاحب کتاب به دست افرادی که درصدد دست یافتن به این نسخه ارزشمند هستند کشته میشود. در پی این اتفاق کشیش روسی پا در مسیری میگذارد که درنهایت به آشنایی و شناختش از حضرت علی(ع) منتهی میشود.
روایتی ساده از ماجرایی پیچیده / نشر سوره مهر
«روایتی ساده از ماجرایی پیچیده»، رمانی مناسب نوجوانان و درباره پسری به اسم الیاس است. ماجرای این کتاب سالها قبل در دوره ارباب رعیتی در ترکمن صحرا رخ میدهد. داستان الیاس با دلدادگیاش به دختر خان شروع میشود، عشقی که خیلی زود نفرت جایگزینش میشود و ماجراهای دیگری پی در پی آن میآید. این رمان روایت زمین و خان و رعیت است با چاشنی عشقی ناخواسته. مفهوم برتری و نابرابری، مفهومی است که در ظرف مکان و زمان نمیگنجد و الیاس بهانهای است تا نوجوانان امروز ما با این مفاهیم آشنا شوند.
غنچه بر قالی / انتشارات کانون پرورش
«غنچه بر قالی» داستانی تصویری برای کودکان و درباره دختری ترکمن است. «صفورا»، دختر این داستان احساس میکند از زمانی که گل گلدان خشک شد، پدرش دچار افسردگی شده. او تصمیم میگیرد یک قالیچه کوچک ببافد، سجادهای برای پدرش که نقش یک گل در زمینه سفیدش باشد، اما وقتی این فکر را با پدر در میان میگذارد واکنشی نمیبیند و فکر میکند شاید پدرش هم مانند مادر باور ندارد که در تمام ترکمن صحرا کسی بتواند گلی را روی سجاده نقش کند. ترجمه انگلیسی این کتاب، موفق به کسب عنوان برگزیده کتابخانه ملی مونیخ آلمان شده است.
ارسال دیدگاه