در گفتوگو با پانا مطرح شد:
مردی که پس از 10 سال اعتیاد شدید، نجات یافت
ملارد (پانا)- او مصرف مواد را از ته سیگار و سپس حشیش و هروئین شروع کرد و پس از ده سال اعتیاد شدید، بطرز معجزهآسایی و بخاطر دخترانش، از منجلاب تباهی نجات پیدا کرد.
این معتاد در گفت و گو با پانا در خصوص وضعیت روزهای اعتیاد خود عنوان کرد: «شبی خانوادهام را ترک کردم و در خرابهای در شهر حاجی آباد ملایر زندگی میکردم. چند هفتهای را آنجا سپری کردم. یک شب گفتم خدایا این چه زندگیست؟ یک روز دست به خودکشی زدم! راهی نداشتم ساعت چهار و نیم صبح بود گفتم بگذار تمامش کنم این چه زندگی خفت باری است؟ سردم بود. آتشی روشن کردم، خوابم برد. آتش چوبهای سقف کلبهای که در خرابه بود را سوزانده بود. ساعت یک ربع به شش بود نسیم سردی میوزید. از شدت درد پاهایم سست شده بود. آتش روی پاهای من ریخته شده بود و من را ناگهان بیدار کرد. طنابی برای خودکشی آماده کردم. راهی نداشتم! هیچ کس آنجا نبود. به طور معجزه آسایی مردی را دیدم جلو آمد و به من گفت:چرا این همه زجر و خفت را تحمل میکنی؟ بیا تا تو را به کمپ اوستا محمود ببرم، جای باصفایی است، نان و آبت را میدهند و به تو احترام میگذارند. بیا برویم. گفتم چه سلامی و چه علیکی؟ من دیگر کسی را ندارم. دیگر احترامی باقی نمانده! دوباره به همان خرابه برگشتم.»
او ادامه داد: «در راه زمزمه در گوشم پیچید که ای مرد تو دو دختر داری، آنها آینده دارند. دختر کوچکم از جلوی چشمانم محو نمیشد. در خرابه نشستم. فکرم به جایی نمیرسید.ناراحت بودم، با خودم و خدایم درگیر بودم. خوابیدم. صبح که بیدار شدم دوباره به دریاچه ملایر رفتم و در راه به حرفهای آن مرد فکر کردم. دوباره همان مرد را دیدم، کنارم نشست و گفت:چرا انقدر خودت را آزار میدهی؟ بیا تو را به کمپ ببرم. گفتم برویم. آنجا بود که حضور پروردگارم را حس کردم. الان از لحاظ مالی شکر خدا خیلی پیشرفته کردهایم و صاحب باغ، ماشین، خانه هستم. سپاسگذار خداوند هستم برای آرامشی که در این سالها پیدا کردهام. اینها حرفهای مردی است که سالیان سال اسیر دیو مواد مخدر بوده است.»
حسن.ز از دوران مصرفش اینگونه بیان کرد: «من در خانوادهای با وضعیت مالی نسبتا خوب متولد شدم. سه خواهر و چهار برادر دارم. در روستای کوچکی در ملایر زندگی میکردیم. ابتدا پدرم با مصرف سیگار و تریاک و دو برادر بزرگترم نیز با مصرف سیگار و تریاک و... مرا برای مصرف اولین نخ سیگار وسوسه کردند. آغاز اعتیاد من از بیست سالگی شروع شد و در سی سالگی تمام شد و اکنون ساکن ملارد هستم.»
او در مورد اولین روزهای مصرف مواد گفت: «من از ته سیگار شروع کردم. اولش آن را زیاد مهم نمیدانستم. زیرا سیگار یک مسئله عادی در خانواده ما بود.در اولین روزهای مصرف با اولین نخهای سیگار سردرد و سرگیجه داشتم. سپس با مخالفتهای خانوادهام لج کردم و روبه تریاک آوردم. کم کم از تریاک خوشم آمده بود و همدم من شده بود. سپس با حشیش خودم را نشئه میکردم.»
او ادامه داد: «من بیشتر پول مواد را خودم جور میکردم و در میآوردم، با کار در پمپ بنزین، گچکاری و بنایی. بعضی اوقات هم از پدر یا مادرم پول میگرفتم اما به آنها نمیگفتم که پول را برای چه کاری میخواهم. هر چه جلوتر میرفتم احساس پوچی میکردم.»
حسن .ز افزود: «پدرم فوت کرد اما من همچنان ادامه به مصرف دادم. دیگر سیگار، تریاک و حشیش آرامم نمیکرد و من به فکر مواد دیگری بودم. هروئین! زندگی من سخت و سختتر میشد. بیخوابی، بیخوراکی و افسردگی نیز کار من را به جایی رسانده بود که همزمان ۴ یا ۵ مواد مخدر مختلف را استفاده میکردم. قرص های روانگردان نیز به آنها اضافه شد.»
او در پاسخ به این سوال که چگونه آرامش را با مواد پیدا میکردی، جواب داد: «مواد مخدر همدم من شده بود زیرا وقتی مصرف میکردم درد مرا تسکین میداد و فکر میکردم اگر مصرف نکنم میمیرم.»
این فرد رهایی یافته از اعتیاد در مورد علت ترک مواد اضافه کرد: «بعد از تولد فرزند دومم، دریچه امید به رویم باز شد. به فکر آینده او و خواهر بزرگترش بودم که اگر ادامه بدهم تباه خواهد شد و زندگی آنها تلخ شده و از من نامید میشوند. از همانجا مصرف مواد را به مرور و هر روز کاهش میدادم و به جایی رسیدم که اصلاً نیاز به مصرف مواد مخدر نداشتم. هر روز که جلو میرفتم و مصرف را کم و کمتر میکردم، شاهد شادی در خانوادهام بودم و در یکی از همین روزها بود که جرقه ترک کامل مواد مخدر در سر من زده شد.»
نجات یافته حسن. ز همچنین گفت: «من با یاری خدا ۱۶ سال است که ترک کردهام و صاحب ۵ فرزند هستم، ۴ دختر و ۱ پسر. شکر خدا بسیار از زندگی در کنار همسرم و فرزندانم راضی هستم و همیشه شکرگزار خداوند هستم که مرا به کانون گرم خانواده برگرداند.»
او به گرفتاران اعتیاد پیشنهاد کرد: «آنها گناهی ندارند، فقط بیمار هستند که بیماری آنها قابل درمان است و با اصلاح خود میتوانند دهها نفر از جمله خانواده خود را نجات دهند.»
خبرنگار: نرگس زندیه
ارسال دیدگاه