«بیتفاوتی اجتماعی» را جدی بگیریم!
تهران (پانا) - هشت ماهی از آمدن میهمان ناخواندهای به نام «کرونا» در جامعه ما میگذرد. این ویروس با وجود تمام مسائلی که در زمینه سلامت برای ما ایجاد کرده است اما عرصهای برای عیان و برجسته شدن برخی ویژگیهای روانشناختی در جامعه ما نیز شد.
بهگزارش ایران، ساحتهای مختلفی از دانش میتوانند به بررسی و تحلیل ویژگیهای روانشناختی یک جامعه ورود کنند از آن جمله میتوان به جامعهشناسی، روانشناسی، انسانشناسی و مردمشناسی اشاره کرد. اما جالب است بدانیم «دانش زبانشناسی» نیز یکی از حوزههایی است که میتواند در خصوص ویژگیهای روانشناختی یک جامعه تحقیق کند و از رهگذر «زبان» به دادههایی در خصوص رفتار مردم برسد.
کوروش صفوی، زبان شناس و استاد دانشگاه علامهطباطبایی، از آن دست آکادمیسینهایی است که همواره کوشیده تا خود را تنها در چارچوب مباحث زبانشناسی محصور نکند و میانرشتهای بیندیشد. شاهد این مدعا، تألیفاتی است که در کارنامه علمی او به چشم میخورد؛ از آن جمله میتوان به کتابهای «زبان و اندیشه»، «محفل فیلسوفان خاموش»، «سرگردان در فلسفه ادبیات»، «آشنایی با معنیشناسی»، «روایت» و... اشاره کرد. به این اعتبار، به سراغ او رفتیم که بپرسیم بهعنوان یک زبانشناس، با تحلیل رفتار زبانی مردم در ایام شیوع کرونا، کدام ویژگی روانشناختی را در میان ما ایرانیان پررنگتر میبیند؟
به زعم او، ما «بیتفاوت» شدهایم و با وجود بالا رفتن آمار ابتلاها و البته مرگ و میرها در اثر کرونا در روزهای اخیر، اما همچنان برخی نسبت به انجام پروتکلهای بهداشتی کوتاهی کرده و بعضاً با حضور در اجتماعاتی همچون عروسیها و مراسم عزاداری انتشار و تکثیر هر چه بیشتر این ویروس را موجب میشوند و چندان هشدارها و توصیههای مسئولان بهداشتی و کارگزاران امر را جدی نمیگیرند. اما چرا؟ دکتر صفوی بهعنوان یک زبان شناس، نکات جالبی را در خصوص چرایی بیتفاوتی اجتماعی در جامعه که در رفتار زبانی شهروندان هم نمود بارزی دارد مطرح میکند که در ادامه دلایل او را میخوانید.
جناب دکتر صفوی، در ایام کرونا، با تعمق در رفتار زبانی مردم جامعه به چه نکته و تحلیلی در خصوص ویژگیهای روانشناختی جامعه میتوان رسید؟
به اعتقاد من، یکی از برجستهترین ویژگیهای روانشناختی که میتوان از دادههای زبانی در این ایام کرونا استخراج کرد، این است که ما «بیتفاوت شدهایم».
اساساً از طریق چند شاهراه و حوزه میتوان به بحث «بیتفاوتی اجتماعی» پرداخت. در علومانسانی چند رشته زبان شناسی، روانشناسی و جامعهشناسی میتوانند به بررسی و شناخت ویژگیهای رفتاری یک جامعه ورود کنند.
بهطور معمول در ابتدا این زبان شناسان هستند که یک سری ویژگیهای روانشناختی خاص را در زبان مردم پیدا میکنند و درمییابند که این ویژگی مرتب در حال تکرار شدن است. با تکرار این ویژگیها، در ادامه روان شناسان بررسی میکنند که چقدر آن ویژگیها به رفتار فردی مردم ورود کرده است. اما وقتی روان شناس به این نتیجه میرسد که آن ویژگیهای روانشناختی، خاص رفتار فردی مردم نیست و به رفتار اجتماعی آنان هم ورود کرده است و به تعبیری، یک رفتار اجتماعی خاص در یک جامعه بسامد بالایی پیدا کرده است، کار بهجامعهشناس ارجاع داده میشود.
وقتی بهعنوان یک زبان شناس مرتب عبارتها و جملاتی همچون «به من چه»، «واسه خودشون گفتن»، «من دیگه خسته شدم» و... را میشنوم، درمییابم که نوعی «فاصله» و «بیتفاوتی» در جامعه در حال شکلگیری است، اینجا است که باید روانشناس ورود کرده و بررسی کند که این فاصله از جامعه چقدر به رفتار فردی ما ورود کرده است. اگر چنانچه او دریافت که این مقوله یعنی «فاصله گرفتن از اجتماع» به رفتار جمعی ما نیز رسوخ کرده، اینجا باید جامعهشناس هم ورود کند چرا که دیگر ماجرا اجتماعی شده است.
بهنظر من، این روزها، فاصله گرفتن از جامعه به یک مقوله جدی اجتماعی بدل شده است و جامعهشناسان باید برای بررسی آن، ورود کنند و چند و چون این گزاره که «مردم از جامعه فاصله گرفتهاند» را بررسی کنند. وقتی جامعهشناس نیز به این تحلیل برسد که مردم دچار «بیتفاوتی اجتماعی» شده اند و از جامعه فاصله میگیرند اینجا است که باید زنگ خطر را به صدا درآورد.
شما در تحلیل خود، مقوله «بیتفاوتی اجتماعی» را به نوعی مترادف با «فاصله گرفتن از جامعه» در نظر گرفتید، چرا؟ از نظر شما چه ربط و نسبتی میان این دو وجود دارد؟
اجازه دهید با کمک گرفتن از یک مثال به این پرسش پاسخ دهم. در فروردین ماه امسال، مرتب از طریق صداوسیما و دیگر رسانهها تأکید میشد که در خانه بمانیم و به مسافرت نرویم. اما با وجود همه این هشدارها، بسیاری از مردم به مسافرت میرفتند. من به خاطر دارم که در آن ایام، یک خانم خبرنگار به عوارضی اتوبان تهران- کرج رفته بود و از مردم سؤال میکرد که چرا با وجود همه تأکیدات مبنی بر ماندن در خانه، تصمیم به سفر گرفتهاند؟ هر فرد دلایل شخصی خاصی را مطرح میکرد؛ بهعنوان مثال، یکی از مسافران در پاسخ گفت «چون دلتنگ مادرم هستم»! این جمله برای من زبان شناس یک تلنگر است چراکه وقتی گفته میشود «چون دلتنگ مادرم هستم بنابراین به سفر میروم» به این معنا است که من عضو این جامعه که باید برای رفع یک بلا همدل شود، نیستم. من فقط دلتنگ مادرم هستم و جامعه برای من اهمیتی ندارد.
همان شب در یکی از کانالهای خارجی، دختر خانمی به یک مجتمع آپارتمانی رفته بود که واحدهایی با متراژهای حدود ۳۵ متری داشت و از ساکنان این آپارتمان میپرسید که چرا در خانه با این فضای کوچک ماندهاید؟ آیا خانهنشینی برایتان سخت نیست. اغلب ساکنان اینگونه پاسخ دادند که ما در خانه ماندهایم تا دیگرانی که مانند ما در آپارتمان ماندهاند، احساس ناراحتی و سختی نکنند. دیگران برای اینکه در انتشار ویروس کرونا سهیم نباشند شرایط سخت قرنطینه را پذیرفتهاند پس ما هم باید به سهم خود در این امر مشارکت کنیم و در خانه بمانیم. چنین پاسخی نشان میدهد که افراد آن جامعه به جامعهشان «حس تعلق» دارند و میکوشند تا به جامعهشان آسیب نزنند. بنابراین من تعمداً «بیتفاوتی اجتماعی» و «فاصله گرفتن از جامعه» را نه مترادف هم که در کنار هم بهکار بردم؛ چراکه «فاصله گرفتن از جامعه» و «بیتفاوتی اجتماعی» به نوعی با هم همبستگی مثبت دارند و هر دو یکدیگر را تقویت میکنند و این موضوعی است که به دغدغه این روزهای من بدل شده است.
ریشه این بیتفاوتی اجتماعی و فاصله گرفتن از جامعه کجاست؟ فکر میکنید چرا جامعه به این سمت کشیده شده است؟
به اعتقاد من، اساساً «فاصلهگذاری» یکی از ویژگیهای فرهنگی ما است؛ نه اینکه ما به این سمت کشیده شده باشیم. گویی فاصلهگذاری بخشی از رفتار اجتماعی نهادینه شده ما است؛ یعنی مردم دوست ندارند خیلی با هم در تماس باشند به گونهای که حتی افراد ساکن در یک مجتمع مسکونی سعی دارند کمترین مواجهه را با هم داشته باشند و حتی از سلام کردن به هم طفره میروند.
زنجیرهای از رفتارها بهدنبال این فاصلهگذاریها شکل میگیرد. به تبعِ جامعه، خانوادهها و حتی اعضای یک خانواده هم از هم فاصله میگیرند؛ زن و شوهر هر دو مدت طولانی از روز را به سرکار میروند، تنها شبها امکان دورهم بودن را دارند اما همه میدانیم که در همین زمان محدود هم تعامل و ارتباطها میان اعضای خانواده بسیار کم است و افراد در خانواده هم فاصله را حفظ میکنند.
همچنین، ما در فرهنگمان فاصلهگذاری خاصی میان افراد بزرگ و کوچک هم داریم و مشخص نیست که اساساً معیار این کوچک و بزرگ بودن چیست؟ چرا که تنها سن معیار ما نیست؛ ما این بزرگی و کوچکی را در مورد پست و جایگاه اجتماعی هم قائل هستیم. برای مثال، همیشه در جلسات رسمی، رئیس بعد از همه وارد میشود اما اگر در همین جلسه روی میزها غذا بگذاریم وضعیت برعکس میشود و قبل از همه رئیس باید وارد شود و...
هر کدام از این رفتارهای اجتماعی ظروف مرتبطه هستند. واقعیت این است که «فاصله گرفتنهای اجتماعی» یکی از راههای حفظ امنیت است و امنیت یک نیاز روانشناختی است. وقتی افراد فاصلهشان را حفظ میکنند احساس میکنند که امنیتشان محترم شمرده شده است. ما از هم فاصله میگیریم چون احساس میکنیم امنیتمان بهخطر میافتد. آدمهایی که بتدریج از جامعه فاصله میگیرند، کمکم دیگر خود را عضو آن جامعه نمیدانند. بنابراین، «رفتار اجتماعی» برای آنان به نوعی رفتار فردی بدل میشود و در قبال مسائل جامعه «بیتفاوت» میشوند.
آیا این فاصله گرفتن از جامعه، خاص جامعه ما است یا اینکه یک ویژگی انسان مدرن و از پیامدهای سبک زندگی مدرن است؟
بله، همانطور که اشاره کردید، همه مردم دنیا یک سری ویژگیهای مشترک دارند که خاص جامعه ما هم نیست آنان که در نیویورک، لندن و سواحل فلوریدا زندگی میکنند هم از قرنطینه خسته میشوند. همه مردم از یک یکنواختی دائمی و تکراری کلافه میشوند و به واکنشهای اجتماعی عجیب و غریب میپردازند و برای شکستن قرنطینه و سهلانگاری در خصوص پروتکلهای بهداشتی، دلایلی را برمیشمرند.
شما دلیل بیتفاوتی اجتماعی را در جامعه خودمان «نهادینه شدن فرهنگ فاصله گرفتن از جامعه» و «نیاز به امنیت» برشمردید. اما بهنظر میرسد که جوامع دیگر هم، هر یک در سطوحی این «بیتفاوتی اجتماعی» را تجربه میکنند. فراتر از جامعه خودمان، دلیل این «بیتفاوتی اجتماعی» در سطح جهانی را چه میدانید؟
مردم بر اساس یکسری رفتارهای اجتماعی نهادینه شده «بیتفاوت» میشوند و حالت بیاهمیتی برای مردم رخ میدهد. اگر یک کوه آتشفشان هر روز فوران کند، اهمیتش را بتدریج از دست میدهد و مردم احساس میکنند که بهطور طبیعی این کوه باید هر روز فوران کند. وقتی که یک ماه به، دو ماه یا شش ماه تبدیل میشود و بعد درنهایت گفته میشود که ممکن است تا دو سال ما با این ویروس درگیر باشیم، مردم به جایی میرسند که میگویند دیگر اهمیتی ندارد. به تعبیری کرونا و ابتلای به آن اهمیتش را از دست میدهد. و وقتی مردم بیاهمیت و بیتفاوت شدند دیگر نمیتوان خیلی به آنان یاد داد که چه کار کنند. و آنان را نسبت به مسئولیت اجتماعیشان توجه داد. وقتی یک موضوعی را بهطور مرتب تکرار کنیم، بتدریج اهمیتش را از دست میدهد، برای مثال مجریان تلویزیون اغلب میگویند: «میهمان خوبمان»؛ بتدریج این «خوب» بخشی از کلمه «میهمان» میشود. بنابراین لغت «خوب» در کنار «میهمان» در برنامههای تلویزیونی بتدریج بار معنایی خود را از دست میدهد. شاید یکی از دلایل بیتفاوتی اجتماعی هم
در این فضا، چه باید کرد؟
ارائه دادن راهکارهایی برای خارج کردن یک جامعه از «بیتفاوتی اجتماعی» موضوعی است که از دایره کار یک زبان شناس خارج است. یک زبان شناس درنهایت به جامعه در خصوص مسألهدار شدن یک رفتار اجتماعی تلنگر میزند. اگر روان شناسان و جامعهشناسان ما نیز در تحلیل و بررسیهای خود به این باور برسند که بیتفاوتی اجتماعی در جامعه ما به «مسأله» بدل شده است باید در یک مجموعه تلاشهای میانرشتهای در خصوص «چه باید کرد؟»، به گفتوگو بنشینند؛ چرا که نمیتوان مرتفع شدن مسائل روانشناختی را تنها از یک حوزه دانشی توقع کرد.
پی نوشت:
*تیتر این گفت و گو از شعری از فاضل نظری وام گرفته شده است:
به جستوجوی تو در چشم خلق خیره شدم
غریبهاند برایم تمام رهگذران
نیمنگاه
وقتی بهعنوان یک زبان شناس، در ایام شیوع کرونا مرتب عبارتها و جملاتی همچون «به من چه»، «واسه خودشون گفتن»، «من دیگه خسته شدم» و... را میشنوم، درمییابم که نوعی «فاصله» و «بیتفاوتی» در جامعه در حال شکلگیری است. اینجا است که باید روان شناس ورود کرده و بررسی کند که این فاصله از جامعه چقدر به رفتار فردی ما ورود کرده است. اگر چنانچه او دریافت که این مقوله یعنی فاصله گرفتن از اجتماع به رفتار جمعی ما نیز رسوخ کرده، اینجا باید جامعهشناس هم ورود کند چرا که دیگر ماجرا اجتماعی شده است
من تعمداً «بیتفاوتی اجتماعی» و «فاصله گرفتن از جامعه» را در کنار هم بهکار میبرم؛ چراکه «فاصله گرفتن از جامعه» و «بیتفاوتی اجتماعی» به نوعی با هم همبستگی مثبت دارند و هر دو یکدیگر را تقویت میکنند و این موضوعی است که به دغدغه این روزهای من بدل شده است
«فاصله گرفتنهای اجتماعی» یکی از راههای حفظ امنیت است و امنیت یک نیاز روانشناختی است. وقتی افراد فاصلهشان را حفظ میکنند احساس میکنند که امنیتشان محترم شمرده شده است. ما از هم فاصله میگیریم چون احساس میکنیم امنیتمان بهخطر میافتد. آدمهایی که بتدریج از جامعه فاصله میگیرند، کمکم دیگر خود را عضو آن جامعه نمیدانند. بنابراین، «رفتار اجتماعی» برای آنان به نوعی «رفتار فردی» بدل میشود و در قبال مسائل جامعه «بیتفاوت» میشوند
ارسال دیدگاه