*نیلوفر طایفی
مهر و مقاومت
تفت (پانا) - دانشآموز خبرنگار پانا تفت دیدار با یکی از جانبازان شیمیایی را روایت میکند.
مهر و مقاومت را بهانه کردیم تا سری به یکی از دانش آموزان قدیمی دیار نصرآباد بزنیم.
قرار بود ساعت ۱۰میهمانش باشیم زنگ زده شد اما کسی جواب نداد دیگر داشتم ناامید میشدم که صدای گرم حسن آقا را از پشت آیفون شنیدم. تعارف کرد وارد شویم. از پله ها بالا رفتیم در راهرو عکسها و لوح تقدیرها سخن از گذشته آقای دهقانپور می گفت. یک لوح تقدیر مربوط به زمانی که ایشان فرمانده پایگاه بسیج شهید رجایی بوده و و دیگری به امضای فرمانده انتظامی وقت شهرستان تفت و عکسی از زمان جوانی و...
وارد که شدیم چشمم به جعبه حاوی کتاب های قرآن افتاد آخر او پیگیر برگزاری جلسات هفتگی قرآن کریم در نصر آباد است با ایشان و میهمانش دست دادم و خوش آمد گرمی گفت.
او را در محاصره کلی وسیله دیدم از سبد میوه تا بطری آب تا پلاستیک و جعبه دارو که انواع قرص،و کپسول را در خود جای داده بود(این صحنه را کناری خیلی از جانبازان می شود دید) با اینکه جانباز شیمیایی است جای گلوله دشمن را بر پیکر دارد، ویلچرنشین است و مریض احوال و داغ فرزند پیرش کرده اما عجیب روحیه بالا دارد اصلابمب روحیه است.
خوش صحبت وامیدوار بالاخره شروع کردیم از دوران دانش آموزی برایمان گفت،از لذت مدرسه رفتن در سالهای دور از تعطیلی مدارس و حضور در تهران در آستانه پیروزی انقلاب و فعالیت های انقلابیاش چقدر حرفهایش به دل می نشست.
نوبت به خاطرات جبهه این اسوه مقاومت شد. پسر بچه شانزده ساله ای که با دوستان آهنگ جبهه کردند و چه حکایاتی برایمان گفت از همرزمانش،از به قول خودش معجزه ای که دیده بود هم گفت از اینکه چگونه مجروح شد.
راستی از نیش و کنایه ها هم گفت او گفت که در همان بیمارستان در حالی که تحت مداوا بود چگونه پرستارانی او را سرزنش می کردند که چرا به جبهه رفتی و اینکه بعضی حالا هم با حرف های نیش دار آزارش می دهند در ایستگاه آخر از او سئوالی چالشی پرسیدم . او با این وضع و با کلکسیونی از مریضی ها یکه و تنها در حالی که دوران نقاهت بعد از عمل را می گذراند باید از زمین و زمان شاکی باشد از او پرسیدم از اینکه به جبهه رفته ای پشیمان نیستی؟ در جواب نه بزرگی گفت.او گفت که ما با خدا معامله کرده ایم و برای ناموس و مملکت رفته ایم اگر چه بعضی از مسئولان نامردی کردند وخون شهدا را پایمال کردند.
ارسال دیدگاه