نقص‌هایی که مانع رسیدن به هدف نشد

تهران (پانا) - شانزدهمین قسمت از فصل چهارم «هزار داستان» با اجرای خاطره حاتمی و با موضوع معلول‌هایی که ناتوان نیستند، سه‌شنبه ۳ مهرماه روی آنتن شبکه نسیم رفت.

کد مطلب: ۸۵۷۶۵۱
لینک کوتاه کپی شد
نقص‌هایی که مانع رسیدن به هدف نشد

به گزارش روابط عمومی برنامه «هزار داستان»، خاطره حاتمی بازیگر سریال‌های تلویزیونی میزبان شانزدهمین قسمت از برنامه «هزار داستان» بود و مهمان اول برنامه دختری۲۱ ساله به نام آنیتا بود. حاتمی از آنیتا به همراه مادرش خواست که در برنامه حضور داشته باشند و درباره اتفاقی که برای آنیتا افتاده صحبت کنند.

آنیتا درباره داستان زندگی‌اش گفت: من متولد سال ۷۶ هستم در ۱۸ماهگی عمل کاشت حلزونی گوش انجام دادم و از ۴سالگی ورزش اسکیت را شروع کردم.

مادر آنیتا گفت: آنیتا ۳ماهه بود که فهمیدم نسبت به صدا واکنش ندارد. خیلی ناراحت بودم ولی توکل به خدا کردم. اوایل امیدواری نداشتم اما وقتی بچه‌های دیگر را دیدم فهمیدم که فقط دختر من این مشکل را ندارد.

آنیتا در ادامه صحبت‌هایش گفت: با وجود مشکلی که داشتم اما همیشه به دنبال هدفم بودم و برای آن تلاش کردم هیچگاه نقصی که داشتم نتوانست برایم مانع رسیدن به هدف شود. آرزوی من قهرمان شدن است.

مادر آنیتا گفت: عمل کاشت برای آنیتا جزو اولین عمل‌ها در ایران بود و این موضوع نگرانی‌های مرا بیشتر می‌کرد، اما شکر خدا عمل انجام شد و موفقیت‌آمیز بود.

آنیتا درباره عکس‌العمل دیگران به ناشنوایی او و عملی که انجام داده است، گفت: برخورد انسان‌ها با من به شعور و تربیتشان بستگی داشت. برخی بودند که کاملا مرا درک می‌کردند و حتی تا جایی که امکان داشت کمک می‌کردند اما برخی دیگر کاملا آزارم می‌دادند. در مدرسه بارها اذیتم می‌کردند و می‌خندیدند. دانشگاه هیچ آگاهی در این باره نداشتند و روزی که در رشته تربیت بدنی قبول شدم خوشحال شدم، اما وقتی که فهمیدند من مشکل شنوایی دارم و با دستگاه می‌شنوم مرا در رشته شنا قبول نکردند.

او ادامه داد: رئیس دانشگاه به من گفت که باید انصراف بدهم اما مادرم گفت به راهت ادامه بده و مادر حمایتم کرد. هزینه‌های تعمیر حلزونی که در گوش ناشنوایانی مثل من است خیلی زیاد است و بیمه هزینه‌های این بیماران را تامین نمی‌کند. بچه‌هایی مثل من بیشتر به موفقیت می‌رسند چون تلاش آنها نسبت به افراد سالم بیشتر است. بزرگترین آرزویم ایجاد یک انجمن برای افراد ناشنواست. فکر می‌کنم راه زیادی تا رسیدن به آرزویم ندارم.

آنیتا اظهار کرد: از اینکه خانواده‌ای با این آستانه تحمل و صبر داشتم خدا را شاکرم و از پدر و مادر و خانواده‌ام که همیشه حامی من بودند تشکر می‌کنم. در واژه و کلمه نمی‌توان میزان فداکاری آنها را بیان کرد و من برای همه زحمت‌هایی که کشیده‌اند از آنها تشکر می‌کنم.

در ادامه حاتمی در رابطه با قصه دوم گفت: قصه بعدی ما در شب یلدای سال ۱۳۵۵ اتفاق افتاده است. دختری بنام زهرا در یک خانواده پر جمعیت متولد می‌شود، زهرا در سن ۱۳ سالگی یکی از پاهای خود را از دست می‌دهد و قصه از اینجا آغاز می‌شود. ‌

زهرا درباره زندگی و گذشته خود گفت: تا ۱۳ سالگی شبیه دخترها نبودم. بیشتر بازی‌های پسرانه انجام می‌دادم. ۱۳ سالگی فوتبال بازی می‌کردم که زمین خوردم و پایم آسیب جدی دید، اما از ترس اینکه از بازی‌های پسرانه نهی شوم به خانواده چیزی نگفتم تا اینکه بعد از دوهفته به خانواده گفتم اما دیر شده بود و تا ۳ سال درد همراه من بود.

او ادامه داد: بعد از ۳ سال تشخیص سرطان دادند. فهمیدن اینکه سرطان دارم در روحیه من تاثیرگذار نبود و بیشتر جسمی آسیب دیدم. حدود یک سال شیمی درمانی شدم احتمال فوتم زیر عمل زیاد بود و هیچ پزشکی ریسک این عمل را نمی‌پذیرفت.

زهرا درباره روحیه شکست‌ناپذیری گفت: این روحیه خدادادی است و اینکه من پذیرفتم که بیمارم و باید پایم قطع شود. پای قطع شده‌ام را در روستای پدری دفن کردند. برایم سخت بود اما جنگیدم. سختی زیاد بود منم خیلی سختی داشتم و ناملایمات زیادی دیدم اما هیچ‌گاه تسلیم نشدم.

او ادامه داد: مادرم خیلی بی‌تاب بود و من امروز که خودم مادر شده‌ام این بی‌تابی را درک می‌کنم. هنوز هم مادرم ناراحت است و از اینکه من بیمار شدم و پایم را از دست دادم، رنج می‌برد. از سال ۷۸ عضو تیم والیبال نشسته خراسان رضوی بودم و در مقطعی نیز عضو تیم ملی والیبال نشسته ایران بودم. بی پولی زیادی دیدم اما سعی کردم هزینه‌هایم را خودم تامین کنم. پدرم یک کارگر ساده بود و نمی‌خواستم او غصه زندگی مرا بخورد.

زهرا درباره ازدواجش گفت: همسرم زمین کشاورزی دارد و باغبان است و در رشته تیر و کمان خیلی کمکم کرد. همسرم هیچ نوع مشکل جسمی و بیماری ندارد و مرا با نقص عضوی که داشتم پذیرفت. او همیشه پشت من بوده و به شدت او را دوست دارم. ۱۳ سال زندگی مشترک داشتیم و او لحظه به لحظه همراه من بوده است. حاصل زندگی ما یک دختر به نام سارا و پسری به نام صالح است.

سارا که همراه مادرش به برنامه آمده بود درباره بارزترین خصلت مادر گفت: او خیلی مهربان است و کاملا با ما همراه است.

زهرا ادامه داد: بعد از متولد شدن دخترم حدود یک سال از ورزش دور بودم اما توانستم دوباره به تیم ملی برسم و در بازی‌های گوانگژو حضور داشتم. به خاطر شیمی درمانی‌ها از بچه‌دار شدن منع شده بودم اما بر اساس ندای قلبی از خدا خواستم و او هم فرزندانم را به من هدیه داد.

‌او در پایان اظهار کرد: من هم انسانم و گاهی کم می‌آورم و گریه می‌کنم. با خدا حرف می‌زنم و برای او نامه می‌نویسم. درد دل با خدا آرامم می‌کند و می‌توانم به بقیه زندگی و تحمل دشواری‌ها ادامه دهم. سختی‌های من به مراتب بیشتر از خوشی‌هایم بوده است اما بازهم خدا را شاکر بودم.

فصل چهارم برنامه «هزار داستان» به تهیه‌کنندگی جواد فرحانی و کارگردانی مریم نوابی‌نژاد در ماه محرم و صفر ساعت ۲۱ روی آنتن شبکه نسیم می‌رود و در ساعات ۱ بامداد، ۷ صبح، ۱۳ بعدازظهر بازپخش می‌شود.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار