میثم محمدی*
نگاهی به فیلم کوتاه «آپاترید»؛ لمس هویت گمشده با زبان سینما
تهران (پانا) - جهان فیلم کوتاه، مختصات منحصر به پتانسیلهای دراماتیک خود را دارد و جای زیادهگوییهای بیکارکرد نیست. از طرفی، هم راستا کردن «چه چیزی گفتن» و «چگونه گفتن» و ایجاد یک شبکه ارتباطی هدفمند برای یک استنتاج هنرمندانه کار دشواری است. اتفاقی که در میان آثار تولیدی در اقصینقاط دنیا سهم کمتری دارد و معمولا در عمده آثار، سوژهها که همان «چه چیزی گفتن» است ذهنیت سازنده را تحت تاثیر قرار داده و متکی بر همان برگبرنده پیش میرود. اما وقتی حالت دوم هم با شکلی همگن با جهان اثر ظهور و بروز مییابد، یعنی با اثری دغدغهمند و جدیتر مواجه هستیم که قرار است ماندگاری بیشتری داشته باشد.

این مقدمه از جهتی مطرح شد تا نگاهی داشته باشیم به نمونهای موفق از یک فیلم کوتاه قابل تامل که از جهات گوناگون مورد توجه است. «آپاترید» به نویسندگی و کارگردانی محمدحسین حسینی در همان گام ابتدایی و رجوع به نامش، نشانی و دستاویزی به دست میدهد که مسیر کشف ویژگیهای مثبت آن را دقیقتر طی کنیم. این واژه به معنای نداشتن تابعیت هیچ کشوری است که در پی آن میتوان به بیهویتی رسید.
فیلمنامه «آپاترید» با یک طراحی متمرکز بر هسته اصلی و گزینش رویدادهای مرتبط با هدف مستتر در درونمایه اثر نگاشته شده است. گزینش رویدادها و طراحی کنش و واکنشهای شخصیتها در یک بازه کوتاه، ثبات نگاه و زاویه دید هنرمندانهای میطلبد که به وضوح در «آپاترید» برجسته است.
پس مفهوم «هویت» و چالشهای آن دستورالعمل برپایی جهان اثر محسوب میشود. هویت به نوعی یعنی نسبت انسان با تاریخ، فرهنگ، زبان و مناسبات گوناگون زادگاهش که اصیلترین شکل آن است و یا مهاجرت و تبعیت از فرهنگ و قانون سرزمینی دیگر. مهاجرت پدیدهای است که فرد را با سودای پذیرش تاریخ و فرهنگ و قانون کشور دیگری برای رسیدن به آیندهای بهتر جذب میکند، اما مهاجرت غیرقانونی نقطهای است که اهمیت جغرافیا را از بین میبرد و انسان را بدون هیچ پشتوانهای در یک جامعهای که وی را نمیپذیرد، به بیهویتی محض میرساند.
اینجا نقطه ملاقات ما با شخصیت اصلی فیلم است. جایی که او و خانوادهاش بر اثر اتفاقی تلخ در یک دو راهی گیر افتادهاند. اما این دوراهی نیز برای او و خانواده تفاوتی فاحش با دیگران دارد، چرا که هیچ کدام از این راهها به افقی روشن ختم نمیشود.
با چندنمای هوشمندانه در همان ابتدای فیلم، فضا ساخته میشود. از انعکاس نور خورشید با آینه به صورت یوسف و دخترش تا قرار گرفتن در قاب آینه با فرزندی که شاید قرار است آیندهای روشن از جنس همان تلالو نور خورشید در آینه داشته باشد. تلخی نگاه حسرتبار یوسف به نوجوانانی که با لباس مدرسه و لبخندی بر صورت از مقابل او عبور میکنند هم، ظرافتی قابل توجه در کارگردانی و فیلمنامه است.
با تمام پتانسیلی که «آپاترید» و هسته مرکزی فیلمنامه دارد و موقعیتهایی که میتواند دستاویز تاثر و سیاهی افراطی باشد، فیلمساز با انتخاب درست جای دوربین و فواصل منطقی آنها با یکدیگر که حتی با نماهای بسته و بازیهای سوزناک میتوانست به یک ابتذال احساسی منجر شود، پختگیِ قابل توجهی را به رخ میکشد و همچنان تمرکز خود را بر الگوی اثرگذاری که در شاکله فیلمنامه نیز مشهود بود، گذاشته است.
پدر با بازی درخشان عالم صبور پا در موقعیتی میگذارد که چیزی جز حسرت و تباهی نیست، اما فیلمساز تصمیم میگیرد با فاصلهای منطقی و با دوربینی همدل با کاراکتر اصلی، نظارهگر باشد تا با فضاسازی باورپذیرتری مواجه شویم. پرهیز از تقطیع بیش از حد سکانسهای ملتهب فیلم و نیفتادن در ورطه سانتیمانتالیسم نمایشی که اندازه آن در بازیها و مواجهههای شخصیتها و حتی دیالوگها حفظ شده، جهان «آپاترید» را همراهیبرانگیز کرده است.
دوربین بیدلیل نزدیک مادر نمیشود و به درستی روایت را با پدر که از منظر ساختاری نیز راوی قصه محسوب میشود، پیش میبرد. سکانس پیش از ورود به سردخانه و قرار گرفتن دوربین در پس چارچوب در ورودی و ایجاد یک حس خفقان و تنگنا، درخشان است و پس از آن پدر را در یک ترکیببندی به ظاهر ساده، اما فکر شده که فضایی سرد و دلمرده را تداعی میکند، در سکون و درماندگی تلخ با اشکهایی آرام در کنار فرزندش و آن مامور خمیده قامت و با موسیقی به اندازه، به تصویر میکشد که همین انتخاب زاویه دوربین، متانت آن در حرکت به سمت سوژه و ناظر بودنِ منطقی آن، فیلم را به ورطه فریبکاری و شعارزدگی نمیکشاند. در این سکانس ترکیب رنگی صحنه و لباس نیز قابل تامل است.
«آپاترید» لحظههای درخشان دیگری نیز دارد که برجستگی آنها مدیون احساس و شناخت درست فیلمساز و عوامل او نسبت به هدف اصلی است. دو خلوت پدر در کنار پنجره و روی پلهها، کشمکش او و همسرش در کنار ریل راهآهن و قطاری که تشویش آنها را فریاد میزند و مادری که فرزندش را در سایه چادر خود محافظت میکند، نمونههای به یادماندنی دیگری است که در این فیلم شاهد هستیم.
نکته دیگر اینکه فیلمساز، بیقاعده به هیچ عنصری نزدیک نمیشود. او به مناسبات کاری شخصیت ورود نمیکند، پای ماموران را بیدلیل به فیلم باز نمیکند و به یک شات از زاویه نگاه مادر که به مکالمه کوتاه همسرش با مامور نیروی انتظامی خیره شده و در نهایت نگاه مستاصل شوهرش در پایان نما بسنده میکند، چرا که میداند قصه او باید در جای دیگری دنبال شود. حتی تقابل پدر با کارمند مربوطه که علی باقری به اندازه و درست آن را ترسیم کرده نیز وارد فضای بیمنطق و کشمکش طولانی نمیشود و سهم درستی در روند قصه دارد.
البته که اینجا باید به نقش تدوین خوب اثر نیز اشاره کرد. تدوین مطابق با هویت بصری و درونمایه اثر صورت گرفته و با پرهیز از تقطیع بیجا به یک هارمونیِ لذت بخش با زبان و رفتار دوربین و میزانسنها رسیده و ریتم درونی سکانسها و یکپارچگی کلی الگوی مورد نظر از منظر ضرباهنگ که به ایجاد یک حس درونی منجر میشود، از دیگر نکات مثبت «آپاترید» است.
در مجموع «آپاترید» از روایت منتخب خود که برگرفته از ساختار منسجم فیلمنامه است، عدول نکرده و اکثر عناصر از دوربین، صحنه، میزانسن، تدوین، بازیها را در جهت اثرگذاری دغدغهمند خود به کار گرفته است و در مجموع فیلمی خوب و فیلمسازی آگاه و دانسته از زبان سینما را به ما معرفی میکند.
ارسال دیدگاه