ابراهیم حقیقی مطرح کرد؛
وظیفه گرافیک درست کردن ارتباط تصویری است در قبال «سفارش»
سفارش با خودش مخاطب میآورد
تهران (پانا) - ابراهیم حقیقی هنرمند طراح گرافیک، نقاش و مدیر هنری در گفتگویی با نشریه «هنرهای تجسمی» که در شماره ۴۹ این نشریه منتشر شده است، درباره سفارش و خلق یک اثر هنری سخن گفت.
ابراهیم حقیقی یکی از بهترین انتخابها برای گفتگو درباره تأثیر «سفارش» در خلق اثر هنری است؛ احتمالا به این دلیل که در رشته از معماری تحصیل کرده و با ساماندهی و نظم بخشی به فضاها و موضوعات مرتبط آشناست. او به عنوان هنرمندی که چند دهه در زمینههای مختلف از جمله عکاسی نقاشی طراحی گرافیک و مدیریت هنری فعالیت کرده بدون قضاوت جانبداری یا نکوهش و بسیار با آن دقت تأثیر سفارش در خلق اثر هنری را شرح میدهد؛ آن هم با رسم شکل!
حقیقی در کارنامهاش طراحیهای متنوعی دارد؛ اما وزن آثارش برای تولیدات فرهنگی و هنری مثل نشانه های فرهنگی، جلد کتاب پوستر فیلم های سینمایی و پوسترهای تئاتر سنگین تر است. از معروف ترین طراحی های ایشان میتوان به سیمرغ معروف جشنواره فیلم فجر اشاره کرد. همچنین مستندسازی طراحی صحنه و لباس طراحی تیتراژ فیلم و سریال را هم در کارنامه اش دارد و در نتیجه از مثالها و توصیفات مرتبط با تولیدات فرهنگی و هنری بیشتر بهره جسته است.
سفارش یک اثر گرافیکی باید چگونه و چه فرایندی داشته باشد. از سمت چه کسانی و چگونه مطرح شود تا به خلق یک اثر هنری گرافیکی بینجامد؟
ناگزیرم قبل از هر چیز گرافیک آرت را از گرافیک دیزاین جدا کنم و روی گرافیک دیزاین یا طراحی گرافیک متمرکز شوم که «سفارش» در تولید آن سهم دارد. بعد از این هم لازم است توضیحی ارائه کنم برای رسیدن به تعریف مشترک از اثر هنری اول اینکه هر کاری که در حوزه هنر اتفاق میافتد، لزوماً مشخص نیست که اثر هنری باشد یا نباشد. این جمله متناقض به نظر میرسد اما توضیح دارد. به عنوان مثال سینما هنر است اما هر آنچه در سینما ساخته می شود؛ مثلاً صدها فیلمی که روزانه در هالیوود و بالیوود ساخته میشوند اثر هنری است؟ آیا این همه مجسمه که در میادین ایران زمین قرار گرفتهاند، اثر هنری هستند؟ تابلوهای نقاشی بسیاری هم داریم که لزوماً اثر هنری نیستند؛ اما این گونه ها همیشه اثر هنری تلقی شده و کسانی که در این زمینه کار می کنند به تصور خودشان یا بر اساس تعریف جا افتاده در جامعه موقعیت اجتماعی بهتری دارند و هنرمند خطاب میشوند. گاهی برای مزاح میگویند لااقل دخترانی که از دانشکده های هنر فارغ التحصیل میشوند به وقت خواستگاری از عنوان هنرمند خیلی بهره می گیرند! بسیاری از دانش آموختگان دانشکده های هنری نقاشی میکشند مجسمه میسازند و .... که خیلی هم عالی است اما لزوماً هنرمند نیستند.
نکته دوم که روی آن تأکید بیشتری دارم این است که رشته گرافیک در حوزه ارتباط تصویری قرار دارد نه در حوزه هنر. وقتی میگوییم کار گرافیک از یک تمبر و بلیت اتوبوس یا قطار شروع میشود تا مجله، پوستر، بیلبورد آگهیها بسته بندی محصولات طراحی صحنه پیشزمینه تلویزیون و حتی طراحیهای روی بدنه اتوبوس.
میخواهید بگویید طراحی گرافیک کار هنری نیست و به خلق اثر هنری منجر نمیشود؟
وظیفه گرافیک، درست کردن ارتباط تصویری است در قبال «سفارش». رشته گرافیک را در رشته های هنری تدریس میکنند چون جایش نه در دانشکده ادبیات است نه پزشکی و نه دانشکده فنی. کسانی که از رشته گرافیک فارغ التحصیل میشوند تولیدشان لزوماً اثر هنری نیست. به ویژه وقتی که با سفارش مواجه هستند، چرا که یک اثر هنری از درون هنرمند سفارش میشود و حاصل احساس و برداشت هنرمند از جامعه و زمانه است. با این حال
برداشت هنرمند از جامعه و زمانه است. با این حال یک طراحی گرافیک میتواند حائز ارزش اثر هنری باشد. همچنان که یک فیلم یا شعر یا فیلم سفارشی می تواند حائز ارزش هنری شود.
معمولاً شعر سفارش دهنده ندارد مگر اینکه کلام موزونی باشد که برای تبلیغ ساخته شده باشد، مثل تبلیغ روغن شامپو یا بیسکویت که بسیار زیاد دیدهایم. همین طور که میدانید موسیقی در اروپا تا قرن نوزده و در ایران تا دوره قاجار متکی به سفارش نبود ولی در قرن بیستم موسیقی تبدیل به یک محصول قابل تکثیر میشود و به قول «والتر بنیامین» مسئله این است که آیا این تکثیرپذیری بر وجه هنری آن می افزاید یا از آن کم می کند؟! قطعات موسیقی بسیار زیبایی به سفارش ساخته شدهاند؛ مخصوصاً در سینما. مثلاً قطعاتی که انیو موریکونه و جان ویلیامز یا خیلی های دیگر ساختهاند. این موسیقیها وقتی در خاطر جمعی مردم جهان نشستند و مستقر شدند، جامعه تشخیص داد که آن را به عنوان یک اثر هنری بشناسد. در مورد گرافیک این اتفاق افتاده و آثار سفارشی بعدها به عنوان اثر هنری شناخته شدند. وظیفه پوستر در مرحله اول اطلاع رسانی است؛ اینکه چه رویدادی قرار است در چه تاریخی و چه ساعتی و در چه مکانی برگزار شود اما از اوایل قرن بیستم تا امروز که پوسترهای بسیار زیادی طراحی شده تعدادی پوستر ارزش هنری پیدا کرده و به موزه ها راه یافته اند؛
یعنی جامعه تشخیص داده که این آثار میتواند اثر هنری تلقی شود مثل پوسترهای اروپای شرقی از جمله ،لهستان چک و ... چون این پوسترها درخشان هستند؛ خارج از روال معمول پوسترهای هند و مصر و هالیوود.
بنابراین از نظر شما خلق یک اثر هنری در رشتهای مانند گرافیک به این ترتیب است که سفارشی میآید، اثری تولید میشود و بعد از گذر زمان است که در نگاه مردم و فرهیختگان جایگاه اثر هنری بودن را به دست می آورد یا خیر. درست است؟
در واقع بیشتر از هر گروه دیگری جامعه متخصصان حق دارد و میتواند به یک اثر ارزش هنری دهد.
با این تعریف زمانی که نشان جشنواره فیلم فجر را طراحی کردید صرفاً یک اثر سفارشی بود و حالا تبدیل شده به یک اثر هنری؟
نه لزوماً. نشانهایی هستند که صرفاً به دلیل طول عمرشان جزو میراث فرهنگی میشوند.
یعنی معتقدید که نشان جشنواره فیلم فجر از کیفیت هنری لازم برای تبدیل شدن به یک اثر هنری برخوردار نیست؟
هنوز برای چنین قضاوتی زود است. اجازه بدهید بعدها جامعه متخصصان تشخیص بدهد که این نشان اثر تفکر شده و هنری بوده یا نه من در این دام نخواهم افتاد که فوری بگویم یک اثر لزوماً اثر هنری است چون خودم منتقد قضاوتهای سریع و فکر نشده هستم. اجازه بدهید درباره نشانها با توجه به تعددشان با احتیاط صحبت کنیم و به این سرعت درباره یک نشان تصمیم نگیریم.
گذر زمان تأثیری بر کیفیت اثر ندارد اگر حائز کیفیت هنری باشد همیشه این کیفیت را داشته و خواهد داشت..
نشانها کمی متفاوت هستند. درباره پوسترها سریع تر میشود به نتیجه رسید که اثر هنری است یا حتی میتوان صریح تر درباره پوسترها نظر داد چون پوسترهایی بوده اند که به موزهها راه یافته و به عنوان اثر هنری شناخته شده اند اما درباره نشانها دست کم من نمونه ای سراغ ندارم که جامعه فرهیخته و متخصص گرافیک جهان راجع به آن صفت هنری را به کار گرفته باشد و آن را شایسته ارزش موزهای بداند.
شاید به دلیل ماهیت نشانهاست. چون معمولاً میگوییم نشان تجاری و احتمالا به راحتی شامل ارزش هنری شناخته نمیشود. درست میگویم؟
نشانها میتوانند فرهنگی هم باشند اما وظیفه و کارکرد نشان ارتباط تصویری است نه حس انگیزی یا عاطفه انگیزی که کار هنر است. نشان این وظیفه را ندارد. ممکن است برخی نشانها حس انگیزی داشته باشند اما بعید میدانم عاطفه انگیزی را هم داشته باشند. هنرهای اصیل مثل نمایش، موسیقی، سینما و نقاشی دقیقاً اگر حس انگیزی و عاطفه انگیزی را نداشته باشند. نمی شود آنها را هنر شمرد. نشانها و به طور کلی گرافیک احتمالاً فقط در ایجاز با بقیه هنرها مشترک است چون رفتار هنر ایجاز و ایهام است. گرافیک برعکس هنر نباید ایهام داشته باشد، بلکه باید صراحت داشته باشد بدون صراحت یک پوستر کار نمیکند. یک بروشور یا بیلبورد هم همین طور. مگر اینکه ابهام و ایهام را طوری به حرف و پیامش لفاف کرده و به زیبایی شناسی اثر افزوده باشد که در این زمینه پوسترهای لهستان نمونه های تاریخی خوبی هستند.
با روشن شدن دیدگاه و تعریف شما درباره معنای اثر هنری و شرایط احراز این صفت توسط یک اثر گرافیکی برویم سراغ موضوع سفارش و نقش آن در تولید اثر هنری.
در حیطه گرافیک که زیر مجموعه ارتباط تصویری واقع شده ما با سه حلقه مواجه هستیم؛ در مرکز یک طراح گرافیک قرار دارد. قبل و بعد از اینها دو حلقه قرار دارد؛ حلقه اول خود سفارش و حلقه نهایی هم مخاطب است. در یک اثر نقاشی، مجسمه یا سینما هم ممکن است حلقه سفارش وجود داشته باشد که معمولاً از درون هنرمند از موقعیت اجتماعی و فضای سیاسی و تاریخی می آید، اما حلقه آخر که مخاطب است میتواند منظور نشود. من تصور نمیکنم هیچ نقاشی وقتی اثری خلق میکند به مخاطبش فکر کند؛ به جز نقاشی ها و مجسمه هایی که در قرون گذشته به سفارش کلیسا سلاطین و حکمرانان خلق میشدند.
در طراحی گرافیک سفارش خودش با خودش مخاطب می آورد. اگر سفارش بسته بندی شیر خشک بچه باشد، مخاطب مادر است که شیرخشک را میخرد. اگر جلد کتاب و صفحه آرایی و تصویرسازی کتاب کودک باشد مخاطب شما کودک است. اگر جلد کتاب فلسفه طراحی کنید، مخاطب شما افراد علاقه مند به فلسفه و دانشجویان و استادان این رشته هستند نه کارمند اداری یا فرش فروش بنابراین سه حلقه سفارش طراح گرافیک و مخاطب هر سه ضروری هستند. خطاست اگر طراح گرافیک به مخاطب خودش فکر نکند مگر اینکه طراح گرافیک برای دل خودش کاری طراحی کرده باشد که نمیدانم با مخاطبش درست رفتار میکند یا نه؟ یا به قول بعضیها کارش میفروشد یا نه؟ در کنار این سه حلقه ضروری دو حلقه تعیین کننده داریم که به ناگزیر بین حلقه های یک و دو و دو و سه قرار میگیرند حلقه دو سفارش دهنده است. سفارش از طریق سفارش دهنده به طراح گرافیک منتقل میشود و سفارش دهنده در فرایند تبدیل یک اثر گرافیکی به یک اثر هنری اهمیت زیادی دارد.
مثلاً در سینما بسیاری اوقات نقش سفارش دهنده به تهیه کننده واگذار میشود اما در تجربه شخصی من و در خیلی دوره ها و نیز در تئاتر معمولاً سفارش از مؤلف میآید یعنی کارگردان سفارش میدهد نه تهیهکننده. در سینما هم نمونههای موفق سفارش از طریق کارگردان بوده است. در مورد سفارش تجاری شرایط کمی متفاوت است. برای اینکه سفارش دهنده بیشتر به بازگشت سرمایهاش فکر میکند تا این که نوعی ارتباط تصویری و تا اندازهای ماندگار از محصولاتش ایجاد شود یک طراح گرافیک توانمند از عهده اش بر میآید و بر اساس دانش و تجربه و سلیقهاش میتواند طرحی ارائه کند که ماندگار شود چنین طراحانی معمولاً فعال تر هستند و زیاد هم سفارش کار میگیرند اما سفارش دهنده هم باید آگاه باشد که پیش چه کسی میرود. اگر سفارش دهنده تصمیم بگیرد که طراحی گرافیک تولیدش را به یک دانشجوی تازه فارغ التحصیل شده بسپارد تا دستمزد کمتری بپردازد لزوماً طرحی ماندگار خلق نمیشود و حتی ممکن است از منظر کاربرد برعکس عمل کند و تأثیری در فرایند تبلیغی و فروش محصول هم نداشته باشد. این سفارش دهنده ناآگاه یا احتمالاً تازه به دوران رسیده است یا از جایی آمده که اصلاً ارتباطی با حیطه کارش ندارد؛ مثل بنگاه داران اتومبیل که تهیه کننده سینما شدند. این تهیه کنندگان سفارش میدهند و فقط به این فکر میکنند چقدر از سرمایه برمیگردد و به اینکه نتیجه چه خواهد شد هم کاری ندارند. این سفارش دهنده کسی است که سفارش خودش را به طراح القا میکند؛ مثل تهیه کنندگان فیلم هایی که این روزها در حال اکران است. البته تعدادی تهیهکننده داریم که که دغدغهمند و کارکشتهاند، نگاه فرهنگی دارند و در حوزه فرهیختگی کار میکنند، آگاه هستند و لزوماً هم به فروش فکر نمیکنند اینها که فرهنگساز و تاریخ ساز هستند مانند آقای یشائیان که فیلمهای داریوش مهرجویی و ناصر تقوایی و ... را تهیه کرده است. او در زمان اکران فیلمهایش سود چندانی نکرد چون فروش چندانی نداشت ولی بعدها فیلم هایش درک و با استقبال فرهنگی مواجه شد و مورد توجه جامعه قرار گرفت.
آیا سفارش دهنده تجاری لازم است به هنری بودن طرح های گرافیکی تولیداتش اهمیت بدهد؟
اگر سفارش دهنده در حوزه تجاری و تولید بر فروش بیشتر متمرکز باشد، اصلاً خواسته اشتباهی ندارد اما این که یک نمونه کار طراحی از ترکیه یا امارات بیاورد و بگذارد روی میز طراح گرافیک و بگوید عین همین طرح را میخواهم، دچار اشتباه میشود چه بسا کپی آن کار هم با شرایط اجتماعی و فرهنگی سازگار نباشد و به نوعی نقض غرض شود. سفارش دهنده باید اجازه دهد که خود طراح فکر کند و بر اساس دانش و خلاقیت و رویکر مخاطب محور کار ماندگاری ارائه دهد. سفارش دهنده در یک تولید تجاری هم میتواند سفارش دهنده بهتری برای طراح گرافیک باشد و نقش مؤثرتری در خلق اثر گرافیکی با کیفیت ایفا کند.
حلقه بعد از طراح گرافیک چه چیزی است؟
این حلقه رسانه است که بسیار مهم است اینکه رسانه برای ارائه طراحی چیست و چطور انتخاب شده در کیفیت طراحی اثر دارد. حالا دیگر رسانه فقط دیوار و بیلبورد یا حتی تلویزیون نیست. فضای مجازی و بسترهای اینترنتی را داریم بنابراین وقتی یک سفارش دهنده به طراح گرافیک یک تبلیغ سفارش میدهد، باید رسانهاش را مشخص کند و گاهی خود سفارش تعیین میکند که تبلیغ در کدام رسانه منتشر شود. سفارش میگوید که بهتر است در قالب آگهی در مجله یا روزنامه منتشر شود یا تبدیل به پوستر شود. اگر مخاطب به درستی مشخص شود، رسانه مناسب هم با توجه به جامعه مخاطبان مشخص خواهد شد. مخاطب سالهاست که دیگر در شهر تهران پوستر نمیبیند. در سینما دیگر پوستر شهری نداریم. در تئاتر پوستر هنوز زنده است و خوشبختانه هنوز در حیطه فرهنگی و هنری نفس میکشد اما با مخاطب اندک؛ همان مخاطب اندکی که به سالنهای کوچک و کم جمعیت میرود پوسترها را کجا می بیند؟ نزدیک سالنها، کتابفروشی ها یا برخی کافهها که پاتوق جوانها، دانشجویان و علاقه مندان هنر هستند. باید در نظر داشت که سفارش دهنده تعیین کننده رسانه نیست؛ انتخاب کننده است. او به این فضاها تن میدهد؛ فضاها یا رسانههایی که نیاز ارتباطی بهتری را برآورده میکنند. مثلاً یک بستنی جدید تولید میشود و مخاطبش جوانان هستند چون حجمش زیاد یا خیلی شیرین است و مثلاً افراد مسن یا مبتلا به دیابت مخاطبش نیستند. رسانه این محصول را چه کسی تعیین میکند؟ باز هم سفارش و مخاطب ممکن است ایده این باشد که تیزر تلویزیونی بسازند، اما سفارش دهنده بگوید گران است اینقدر نمیتوانم هزینه کنم ولی چون سفارش و مخاطب تعیین کننده هستند سفارش دهنده به سراغ گزینه بعدی میرود و تبلیغ محصولش را روی بیلبورد منتشر میکند. مثلاً درباره تئاتر مشخص نیست پوستر شهری جواب بدهد. همه آدمهایی که در حال تردد شهری هستند لزوماً مخاطب تئاتر نیستند.
غلط است که بیلبورد بزنیم اما درباره سریالهای نمایش خانگی بیلبورد، رسانه مناسبی به نظر میرسد این پنج حلقه با هم کار میکنند و هر کدام شان را پاک یا تضعیف کنید چرخ نوع طراحی گرافیک و چگونگی ارائه آن لنگ خواهد زد.
آیا لازم است توقع داشته باشیم این حلقه ها همه درست عمل کنند و طراحی گرافیک به یک اثر هنری تبدیل شود؟
لزومی ندارد. اولین وظیفه گرافیک دیزاین این است که منجر به دیده شدن و خریده شدن شود؛ فرقی نمیکند برای یک تولید فرهنگی طراحی شده باشد یا تجاری صنعتی درباره سینما هم یک اثر گرافیکی باید منجر به خریده شدن بلیت سینما بشود و همین طور در تئاتر کارکرد اصلی گرافیک دیزاین بازگشت سرمایه است برای اینکه بتوان دوباره ادامه داد و تولید کرد. یک تهیه کننده سینما اگر کارش را نفروشد ورشکسته میشود و از این نمونه تهیه کنندهها در سینما و تئاتر ایران کم نداشتهایم.
با این تعریف تهیه کنندهای که چرتکه میاندازد و خیلی به ماندگاری طرحهای گرافیکی مربوط به تولیدش اهمیت نمیدهد چندان هم کارش بی منطق نیست!
برای همین است که در سالهای اخیر کنار دست تهیه کنندگان هم در سینما و هم در تئاتر سرمایه گذاران نشستهاند. تهیه کننده لزوماً سرمایه گذار نیست؛ او وظیفه تهیه کنندگی را انجام میدهد و وظیفه سنگینی هم دارد از یک سو باید فرایند تولید و عرضه را طوری مدیریت کند که سرمایه فیلم به سرمایه گذار بر گردد و سوددهی داشته باشد از سوی دیگر انتخاب اعضای گروه، از کارگردان و بازیگر گرفته تا طراح صحنه و لباس و گرافیک را برعهده دارد که باید طوری چیده شوند که اثر خوب و فاخر خلق کنند و مسئولیتهای متعدد دیگر که یک تهیه کننده خوب از پس این کار بر میآید طبیعی است که تجربه بعد دغدغه برنامه ریزی انتخاب عوامل و ارتباطات او اهمیت دارد.
در واقع تک تک این حلقه ها در کیفیت طرح گرافیکی محصولات اعم از فرهنگی یا تجاری تعیین کننده و ممکن است بتوانند یک طرح ماندگار یا یک اثر هنری را رقم بزنند!؟
بله. همین طور است و گرنه من به عنوان یک طراح گرافیک نمیتوانم دی برای دل خودم و بدون سفارش یک پوستر تئاتر طراحی کنم در جوانی این کار را کردهام اما به عنوان مشق و تمرین. برخی را نگه داشته ام و برخی آنقدر بد بودند که دور ریختم. طراح گرافیک باید دور آدم ریختن را هم یاد بگیرد. سطل آشغال چیز خوبی است و خوشبختانه پایین همه نرمافزارها یکی از آنها هست به عبارتی، طراح گرافیک باید زحمت و مرارت بکشد سریع و بدون زحمت که نمیشود به نتیجه رسید. یک سفارش دهنده آگاه متوجه میشود که طراح گرافیک خوب بیهوده دستمزد بالا نمیگیرد و هزینه زمانی که صرف کرده و دانش و تجربهای که به کار می بندد را دریافت میکند.
احتمالا چنین طراحی میتواند ارتباط خوبی بین سفارش و مخاطب پیدا کند. درست است؟
بله پیدا کردن نقطه تلاقی خواسته های این دو حلقه توانمندی طراح گرافیک خوب است که از دانش تجربه، آگاهی، خلاقیت و هوشمندی اش بر میخیزد.
شما خودتان هم سفارش دهنده بودهاید، هم در مقام مدیر هنری سفارشهای زیادی دادهاید و هم در تجربه سالیان اخیر منتخبی از آثار هنریتان را سفارش دادید که برایتان ببافند. اولویت شما در جایگاه سفارش دهنده مخاطب است یا خود اثر؟
من به اثر فکر میکنم به شخصه اثر برایم بسیار مهم است.
بعید است هنرمندی چون شما مخاطب را در نظر نگیرد..
بسته به نوع سفارش دارد. در مورد طراحیهای کاربردی و عرصه گرافیک مخاطب بسیار اهمیت دارد. در مورد کار خودم مثل بافتههای فرش که به آن اشاره کردید اصلاً به مخاطب فکر نکردم فقط به این فکر کردم که بافنده خوب رنگرز حرفهای و کاربلد کجا پیدا کنم، پشم با کیفیت کجای ایران پیدا میشود و چیزهایی از این دست تا آنچه تولید میشود، ۵۰ سال دیگر زمانی که دیگر خود من نیستم هر کسی تماشا کرد لعنت نفرستد. فرشهایی باشند مثل همه فرشهای فاخری که در ایران بافته شده و همیشه گفتهایم چه آدمهای بزرگی بودهاند که این فرشها را به عینیت درآوردهاند و به آنها افتخار کردهایم.
به نظرم اینجا هم به مخاطب فکر کردهاید ولی مخاطب دور در سالهای آینده..
که البته معلوم نیست، کیست. مخاطب ناشناخته است اما وقتی به عنوان مدیر هنری وارد یک نمایش میشوم که وظیفه طراحی صحنه و لباس ..... را عهده دار شوم و لازم باشد درباره موسیقی و نور هم نظر بدهم قطعاً بر اساس محتوای سفارش رفتار میکنم؛ اینکه نمایشنامهای از استرید نبرگ است که آقای سمندریان کارگردانی میکند یا یک نمایش کودک قطعاً در این مواقع رفتارم متفاوت است و به طور حتم به مخاطب فکر میکنم اما اولویت اصلی برای من همیشه اثر و تأثیرگذاری آن است و بعد مخاطب.
ارسال دیدگاه