در برنامه «دعوت» مطرح شد؛
دنبال بهترین قبر برای خودم بودم؛ ۲۷ بار به اتاق عمل رفتم
تهران (پانا) - شب گذشته فاطمه و رقیه قلندری خواهران اهل کشور افغانستان مهمانان دوازدهمین برنامه «دعوت» بودند.
در ابتدای این برنامه فاطمه گفت: من در تهران به دنیا آمدهام پدر و مادرم بعد از مدتی دچار اختلاف شدند و بعد از این اختلاف مادرم به کشور افغانستان رفت مادرم دو سال و نیم است که ما را ترک کرده و او را ندیدهایم؛ خانه بدون مادر خانه نیست چون مادر در خانه نیست من به مادر خواهر و برادرم شدهام. تا به اینجا تلاش کردهام هم مادر و هم خواهر خوبی باشم. پدرم بنایی میکند و روزمزد است؛ ما به مدرسه میرویم و با دانش آموزان ایرانی ارتباط خوبی داریم. زندگی سختیهای خود را دارد اما چون پدری مهربان و پاک دارم تحمل آنها ساده است. راضی به ازدواج مجدد پدر هستیم اما بیشتر دوست داریم که مادرم برگردد.
در همین لحظه فاطمه خطاب به مادرش گفت: مادر هر جا که هستی امیدوارم خوب باشی لطفاً به خانه برگرد دل ما خیلی برای تو تنگ شده است.
بخش دیگر برنامه دیشب مختص به ورود الناز باقری سفیر مهربانی بود که فاطمه و رقیه و بسیاری دیگر از کمکهای او بهرهمند شدهاند؛ باقری بیان کرد: من متولد ۲۷ شهریور ۱۳۶۵ هستم و از نظر مالی هیچ مشکلی در خانواده نداشتم؛ یک اتفاق باعث عوض شدن مسیر زندگیام شد؛ یک روز باقیمانده غذایام را در سطل زباله ریختم که یک کارتنخواب باقیمانده غذای من را از سطل زباله برداشت و خورد؛ همیشه از کارتنخوابها میترسیدم و فرار میکردم؛ از او پرسیدم بدت نیامد غذای من را خوردی در جواب گفت: اگر هم تو جای من بودی غذا را میخوردی. همین جرقه باعث شد با همان فرد که بعدها ترک کرد و به زندگی بازگشت هفتهای ۲۰ ساندویچ را برای کارتنخوابها میبردیم.
باقری ادامه داد: هیچوقت خدا را مسئول اتفاقات زندگیام نمیدانستم و همیشه فکر میکردم خودم مسبب آنها هستم؛ روزهای اول کمک به کارتنخوابها بسیار سخت بود حتی یک بار دستگیر هم شدم و خیلی طول کشید تا از کلانتری با سختی فراوان آزاد شوم. خانواده مخالف این کار بودند و همیشه با من بحث میکردند نگران بودند دخترشان آسیب نبیند؛ میگفتند دختر با کارتنخوابها چه کاری دارد.
شب یلدای ۹۵ ایست قلبی کردم؛ افت قند داشتم در بیمارستان بستری شدم بعد از مدتی آندوسکوپی رفتم سپس متوجه شدم که سرطان دارم. پزشک به من گفت هر کاری دوست داری بکن یک ماه بیشتر زنده نیستی؛ برای کسی که در اوج شادی و رفاه بود این اتفاق بسیار سخت است آن موقع با خدا قهر کردم به خدا گفتم مگر من برای بندههایت کار نکردهام پس چرا من؟ یک ماه کارهای خیریه را کنار گذاشتم. دنبال بهترین قبر برای خودم میگشتم همه چیز را تمام شده میدیدم در همان زمان پدر معنوی من علی حاج کاظم گفت اگر میخواهی بمیری بلند شو برو کف خیابان بمیر هر جا بمیری شهرداری تو را جمع میکند.
امیررضا؛ فرد سرطانی بود که برای شیمی درمانی او کمک میکردیم بعد از مدتی به من گفتند خبر داری که شیمی درمانی نمیشود چون کسی برای پول درمان کاری نکرده است؛همین حرفها باعث شد که از جایم بلند شوم تمام این پنج سال جسمام را مانند یک جنازه هرشب یا یک شب درمیان به بیمارستان میبرند و آمپول تزریق میکنند ۲۷ بار به اتاق عمل رفتهام.
پدربزرگی داشتم که امروز خاموش است یک دامداری بزرگ داشت و فرد متمولی بود حاجی بابا یک روز به من گفت: غصه نخور نکند روزی برای هزینه دارو و پول اذیت شوی؛ بعد از برخاستن از بستر بیماری تقریباً تمام خانواده متوجه بیماریام شدند؛ پدربزرگم بزرگترین حامی من بود زمانی که برای کمک به کارتنخوابها میرفتم و میگفت برو نگران نباش؛ حمایتهای مالی بسیاری به من کرد دلم برای او خیلی تنگ است.
بعد از شیمی درمانی به یکباره تمام موهایم ریخت؛ خجالت میکشیدم بیرون بروم به تمام آن مکانهایی که کمک کرده بودم میرفتم گریه میکردم. خدا بهترین رفیق من است که بیمنت کنار من قرار دارد.
من دوستان واقعیام را در بیماری شناختم فاطمه و بقیه الگوهای خوب زندگی من هستند؛ من دوستان زیادی دارم که در حال تلاش هستند به دنبال نیازمندان واقعی میگردند؛ هنوز درگیر سرطان هستم؛ این بیماری خوب نمیشود اما با آن مبارزه میکنم و میجنگم.
حجت الاسلام برمایی در این بخش از فاطمه پرسید اگر یک جمله خطاب به خاله الناز بخواهی بگویی چیست؟ فاطمه گفت: من و بابا همیشه به هم میگوییم یک در که به روی آدم بسته میشود هزار در دیگر به روی آدم باز میشود من به خاله الناز میگویم همیشه به زندگی امید داشته باش و شاد باش.
قاب پایانی «دعوت» با ورود سفیران مهربانی، کودکان کمسن که به انجام کار خیر میپردازند اختصاص داشت؛ کودکانی که بعضی از آنها کار میکنند یا نه! اما همواره به یاری نیازمندان میشتابند.
برمایی هم در جواب به سوال یکی از بینندگان که پرسیده بود خودمان کم مشکل داریم که افرادی افغانستانی را به برنامه دعوت کردهاید گفت: چرا آنقدر تلخ هستید ما در کشوری زندگی میکنیم که تمدن، اخلاق، دین، عرف و فرهنگمان این حرفها را نمیپذیرد؛ اگر الان این افغانستانیها را از ایران حذف کنند خیلی از کارهایمان روی زمین میماند؛ این برادران مسلمان شیعه و سنی ملیت ایران را دارند با ایرانیها ازدواج کردهاند؛ این ماهیت و هویت انسانی را لطفاً در این ایام تلخ نکنید زندگی به اندازه کافی تلخ است.
در پایان حجت الاسلام برمایی خطاب به فاطمه و رقیه گفت: مشکل پدر شما حل شدنی است و طی چند روز آینده مبلغ بدهی پدرتان پرداخت خواهد شد.
ارسال دیدگاه