مصطفی مردانی: اگر خودمان را به عنوان یک نویسنده معرفی نکنیم، هیچ وقت در این شغل باقی نخواهیم ماند
تهران (پانا)- مصطفی مردانی میگویدپس از اینکه هر کسی تصمیمی میگیرد نویسنده شود باید یک رسانه شخصی برای خود بسازد، این رسانه شخصی میتواند یک صفحه در شبکههای اجتماعی، وبلاگ و یا سایت باشد.
مصطفی مردانی اولین مجموعه داستان خود را در سال ۱۳۹۸ با عنوان «از پیدا شدن بدم میاد» از سوی انتشارات نفیر منتشر کرده است و دو کتاب جدید در دست انتشار دارد که در مراحل نهایی ویرایش قرار دارند و به زودی منتشر میشوند. با این نویسنده گفتگویی انجام دادیم که از نظرتان میگذرد.
شما معتقد هستید نویسنده باید خودش را معرفی کند، کمی درباره این موضوع توضیح دهید.
در گذشته اگر کسی از من میپرسید «شما نویسنده هستی؟» جوابی نداشتم. به خصوص زمانیکه کتاب چاپ نکرده بودم و خودم را نویسنده نمیدانستم. کتاب که چاپ کردم به این نتیجه رسیدم که اگر الان نویسنده هستم پس قبل از این چه کاره بودم؟ قبل از آن هم نویسنده بودم و این سوال در ذهن من ایجاد شد که از چه زمانی نویسنده میشویم؟ زمان را توی ذهنم به عقب بردم و رسیدم به جایی که اولین مطلبم را روی وبلاگم گذاشتم. از روزی که حداقل به نزدیکانم اعلام کردم که میتوانند نوشتههای من را روی همین وبلاگ بخوانند. تا قبل از آن فقط برای خودم مینوشتم ولی بعد از آن وبلاگ که عنوان آن با سایت فعلی من یکی است، اعلام کرده بودم که نویسنده هستم و میتوانستم این اسم را روی خودم بگذارم.
از چه زمانی به خودمان میتوانیم نویسنده بگوییم؟
خیلی از دوستان من به خودشان نویسنده نمیگویند، چون فکر میکنند نویسنده کسی است که چند تا کتاب چاپ کرده باشد یا در بحث داستان نویسی به جایی رسیده است. اما در حقیقت این جایگاهی که به آن اشاره دارند نویسندگی نیست بلکه استادی است و خیلی راحت بگویم، تمام این دوستانی که به نویسندگی این قدر جدی و عمیق فکر میکردند، الان نویسندگی را ترک کردهاند. خیلی از دوستان من بعد از مدتها فعالیت و بعد از مدتها تلاش ناگهان نویسندگی را کنار گذاشتند و به همان کاری مشغول شدند که عاشقش نبودند. اگر بخواهم صریح تر باشم باید بگویم «اگر خودمان را به عنوان یک نویسنده معرفی نکنیم، هیچ وقت در این شغل باقی نخواهیم ماند.» پس از همان زمانی که تصمیم گرفتیم نویسنده شویم باید یک رسانه شخصی برای خودمان بسازیم. هر چیزی که میخواهد باشد. این رسانه شخصی یک صفحه در شبکههای اجتماعی یا وبلاگ و یا سایت است.
شما کدام مورد را پیشنهاد می دهید؟
توصیه اول من برای هر کسی سایت است. بقیه رسانهها را هم توصیه میکنم اما سایت فرق میکند. سایت با وبلاگی که میتوانم رهایش کنیم یا صفحه اجتماعی که حتی میتوان غیرفعالش کرد و برای مدتی نبود تفاوت دارد. درست مانند یک گلدان است کافی است که مراقبت روزانه و هفتگی و ماهیانه از آن را یادمان نرود. سایت را توصیه میکنم چون فعالیت کردن در سایت روال خودش را دارد. این الگوها به راحتی تغییر نمیکنند و همه آن الگوریتمهای گوگل که در موردش صحبت میکنند به طور مداوم در حال کمک بیشتر به نویسندههای پاک است. نویسندههایی که اصول اولیه را بلدند و با جدیت کارشان را دنبال میکنند. نه تنها گوگل بلکه مخاطبهای یک نویسنده هم از این وضعیت استقبال میکند. این که هر روز یک مطلب روی سایتمان داشته باشیم یعنی این که نویسندگی را به عنوان یک شغل روزانه قبول کردیم و این جا است که هرگز این شغل را رها نمیکنیم تا به درآمد، اعتبار و شهرت کافی در آن برسیم.
به نظر شما همه نویسندهها باید روزی مشهور شوند؟
مسلماً نه! اما همه نویسندهها باید تلاششان را برای داشتن مخاطب بیشتر کنند. این که شهرت داشته باشیم اما پنج سال یک بار کتاب چاپ کنیم خیلی روش مناسبی نیست. اما اگر هر سال کتاب داشته باشیم، حتماً یک روزی ناگزیر به شهرت نسبی میرسیم. میگویم نسبی چون شهرت فقط به نوشتن مداوم بستگی ندارد. معرفی کردن و معرفی شدن توسط دیگران، روش دیگری است که یک نویسنده را مشهور میکند و البته اگر این شهرت کاذب باشد عمرش هم کوتاه خواهد ماند. با این حال تلاش برای موفقیت و شناخته شدن باید در کنار نویسندگی قرار بگیرد. اگر ما الان پائولو کوئیلو را در ایران میشناسیم به این دلیل است که برای کتاب «کیمیاگر» برنامه تبلیغاتی مشخصی وجود داشته است به طوری که تبلیغ این کتاب حتی روی بدنه اتوبوس ها انجام شده بود. پس نویسنده باید به این فکر کند که اگر خودش را معرفی نکند حتی اگر یک نویسنده بی نظیر باشد به جایی نخواهد رسید.
چرا بعضی از نویسنده ها خودشان را معرفی نمی کنند؟
برای هر مشکلی پارامترهای مربوط به آن را باید بررسی کنیم. در مورد معرفی کردن یا ناشناخته ماندن هم پارامترهای زیادی دخیل هستند. چندتایی از آنها را میگویم و متغیرها و عوامل دیگری هم وجود دارند.
شاید اولین و مهم ترین دلیل، ترس از باز شدن لایه های شخصیتمان است و این موضوعی است که حتی خود من را تا مدتها درگیر کرده بود. این که کسی بفهمد حتی من به پرتقال علاقه دارم یا لیمو شیرین، میتواند اضطرابآور شود. شاید مسخره به نظر برسد اما حتی همینها هم میتوانند جلوی نوشتن ما را بگیرند. خاطرهای از منیره روانیپور یادم هست که در مورد ترس از شناخته شدن بود. یکی از هنرجوها، داستانی درباره یک دزد نوشته بود. حس یک دزد و تمایلش برای کش رفتن یک مانتو را به شکلی کاملاً طبیعی نوشته بود. وقتی ازش خواستند که آن را برای چاپ بدهد جوابش منفی بود. فکر میکرد که پدرش بعد از خواندن این داستان فکر میکند او حتماً یک بار دزدی کرده و او این را دوست نداشت.
این موضوع درباره خودتان هم اتفاق افتاده است؟
من از سال ۸۲ وبلاگ داشتم. متنها و داستانهایم را به اسم و فامیل واقعی در فضای مجازی میگذاشتم. طوری که هر کسی میتوانست به راحتی پیدایم کند و به همان سادگی هم میشد فهمید که نویسنده پشت این متن ها چه کسی است. تا این که یک روز متنی در مورد یک روز از زندگیم گذاشتم و متن تلخی هم بود. فردای آن روز پدرم آمد سراغم و از من پرسید که چه چیزی از خانوادهمان روی اینترنت نوشتم؟ چون که همسایه بالایی آمده و پرسیده آیا رابطه شما و پسرتان شکرآب شده است؟ شاید همان خاطره باید کافی باشد که نویسندگی را کنار بگذارم. با این حال پروسه ترمیم پدر و پسری را طی کردیم و با نویسندگی من کنار آمدند و من توضیح دادم که این یک داستان بوده و ربطی به زندگی شخصی ما نداشته است.
ارسال دیدگاه