قصه دختری که برای رسیدن به خواستهاش، یکی از سختترین شغلها را انتخاب کرده
نعلبندی به من آرامش میدهد
تهران (پانا) - ساعتها پای کوره و سندان میایستد، زیر سقف بلند اصطبل؛ شانهبهشانه یک اسب. پیشرویش آتش است و آب؛ در دستهایش پتک و آهن. کنارش هم یک اسب نیم تنی. نعلبندی یک شغل خشن و سنگین است که عرف جامعه آن را مردانه میداند. مریم اما، دختری است که با انگیزه بسیار زیاد پا به این میدان گذاشته و هشت ماه است به طور جدی نعلبندی میکند.
بهگزارش شهروند، یک دختر چرا و با چه انگیزهای باید این شغل سخت و سنگین را انتخاب کند؟ مریم مشاوری سیودو ساله، رواندرمانگر. کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دارد و هفت سال است به صورت تخصصی در حوزه رواندرمانی فعالیت میکند. تا اینجای کار همه چیز عادی است. دختری در رشته مورد علاقهاش فارغالتحصیل شده و در همان حوزه هم مشغول به کار. یک کار بسیار ظریف و تئوری که اغلب با همصحبتی با مردم در یک محیط ساکت و آرام میگذرد. مریم اما یک شغل دیگر هم دارد. کار بسیار سخت و سنگین فیزیکی و البته تخصصی. کاری که زندگی روزمره ماههای اخیرش را به دو بخش کاملا متفاوت تقسیم کرده که تقریبا هیچ ربطی به هم ندارد: «من هشت ماه هم هست که نعلبندی اسب انجام میدهم.»
نعلبند به کسی میگویند که سروکارش با میخ، چکش، پتکهای سنگین و کوره و سندان است. شغلی که به قدرت فیزیکی بسیار زیادی نیاز دارد و مردانه محسوب میشود.
وقتی فهمیدم اینجا همان نقطهای است که باید باشم
این رواندرمانگر دو روز در هفته از صبح زود تا غروب آفتاب در اصطبلهای سقف بلند دوشادوش اسبهای ٥٠٠-٦٠٠ کیلویی نعلبندی میکند. از بچگی ورزش میکرده، رشتههای مختلف را امتحان کرده. «قهرمانی کنگفو دارم و اسکیت را به صورت حرفهای کار کردم. حتی موتورسواری را هم تجربه کردم.»
به خاطر علاقهای که به حیوانات داشته هفت سال پیش سوارکاری را برای اولین بار تجربه کرده. «وقتی وارد سوارکاری شدم دیدم دقیقا همان ورزشی است که هم جسمم و هم روحم را راضی میکند. فهمیدم این کار حالم را بسیار خوب میکند و اینجا همان نقطهای است که باید باشم.» سوارکاری رشتهای است که پول در آن حرف اول را میزند. «من شرایط مالی بدی نداشتم، اما نه در حدی که بتوانم اسب بخرم و از پس هزینههای ماهیانه نگهداری این حیوان بربیایم. با اینکه با انگیزه خیلی زیاد سوارکاری را شروع کردم، وقتی این رشته برایم جدی شد و باید برای ورود به مسابقات تست میدادم فهمیدم یا باید اسپانسر قوی داشته باشی یا اینکه خودت مالک اسب باشی. یکجورهایی سرخورده شدم، ولی نمیتوانستم قید اسب را بزنم.»
اسم نعلبندی کافی بود تا مخالفتها شروع شود
بعد از اینکه فهمید دنبال کردن حرفهای سوارکاری پول زیادی میخواهد، ولی دل کندن از اسب را هم نمیتوانست، حسابدار یک باشگاه سوارکاری شد: «از آنها خواستم که من کارهای حسابداریشان را انجام بدهم، شهریه کلاسها را هم پرداخت کنم و آنها در عوض برای مسابقات اسب در اختیار من قرار بدهند. یکی، دو سالی به همین منوال گذشت و بعد دیدم انگار دارند سرکارم میگذارند. نزدیک مسابقات که میشد، مثلا از من ٢٥٠میلیون چک امانت میخواستند برای اینکه اسبی که قرار بود سوارش شوم، ٢٥٠ میلیون قیمت داشت. این شد که دوباره ناامید شدم تا اینکه تصمیم گرفتم کاری را یاد بگیرم که بیشترین ارتباط را با اسب دارد و از آن راه دوباره بتوانم وارد سوارکاری شوم.»
به زبان آوردن اسم نعلبندی کافی بود تا مخالفتها شروع شود. «همه میگفتند اصلا فکرش را هم نکن. نمیتوانی؛ نعلبندی کار زن جماعت نیست. اما من گوشم به این حرفها بدهکار نبود. اتفاقا وقتی فهمیدم نعلبندی کاری پردرآمد است، برنامهریزی کردم تا این کار را یاد بگیرم و از درآمدش برای سوارکاری صرف کنم.»
استاد نعلبندی مطمئن بود که جدی نیستم
بهترین استادان نعلبندی در تهران هستند و مریم در اصفهان. «باید یک نعلبند ماهر در اصفهان پیدا میکردم؛ آقای مسعود قدیری را پیدا کردم که شاگر آقای مکاریان بوده. رفتم و درخواستم را گفتم و طبیعی بود که به من بخندند. آقای قدیری با خنده گفت حالا بیا؛ یکجورهایی انگار مطمئن بود که نمیروم.»
جلسه اول و دوم گذشت و این حالا بیا گفتنها ادامه داشت تا جلسه دهم اجازه دستزدن به ابزار نداشت. «وقتی سماجت من را دید گفت هنوز مطمئنی که میخواهی این کار را یاد بگیری؟ و من محکم بله میگفتم. وقتی مطمئن شد که مصمم هستم یک پیشبند مخصوص نعلبندی به من هدیه داد و گفت باید رنت، چاقوی مخصوص درآوردن نعل و برخی ابزار را تهیه کنی. اما سوالش درباره جدیبودن در یادگیری نعلبندی تا دو ماه ادامه داشت.»
دردهای شبانه و انقباض عضلات شروع شد
مریم چهار روز در هفته را از ظهر تا آخر شب در دفتر مشاوره است و بسیار فشرده با مراجعان صحبت میکند و مشاوره میدهد. «تقریبا ٥-٤ سالی میشود که دوشنبه و پنجشنبههایم را برای سوارکاری خالی گذاشته بودم. حالا این دو روز را از صبح زود تا عصر در نعلبندی کار میکنم و یک سانس هم سوارکاری.»
باشگاههای بومی و محلی، پذیرش یک زن به عنوان نعلبند را ندارند. باشگاهی که مریم در آن مشغول است یکی از مجموعههای حرفهای سوارکاری در اصفهان است. «دوره آموزشی نعلبندی یک دوره سه ساله است. ماههای اول خیلی برایم سخت بود؛ نعلبندی قدرت جسمانی زیادی میطلبد. انقباض عضلات و دردهای زیادی کشیدم. در کنار کار، مربی بدنسازی کمکم کرد فیتنس کار کنم و عضلاتم قویتر شود.»
در استان اصفهان تا امروز هیچ خانمی به فکر یادگرفتن نعلبندی نیفتاده است. در ایران تا پیش از این، یک بانوی نعلبند شناختهشده داریم. فرناز هاشمی که پدرش نعلبند بوده و در کنار پدرش این کار را حرفهای یاد گرفته است.
وسایل و ابزار این حرفه بسیار گران است. «حساب کردم اگر بخواهم ابزار خوب داشته باشم بیش از ٢٠٠میلیون هزینه دارد.»
مریم مصمم و جدی کار میکند و آموزشهایی که دیده را خوب پیاده میکند. «استادم گفته که اگر به همین منوال پیش برود همینجا مشغول به کار میشوی.»
یک آدم وسواسی ساعتها در اصطبل آلوده
تصورش را بکنید یک آدم وسواسی و به شدت تمیز ساعتها در یک اصطبل کار کند و مستقیم با آلودگی و بوهای نامطبوع ارتباط داشته باشد. «آنقدر عاشق اسب هستم که در کنار این حیوان بودن برایم لذتبخش است، حتی با وجود همه سختیهای کار. سمها بعضا عفونت دارند و آن لایههایی که میتراشیم بوی خیلی بدی دارد. اوایل کار تهوع میگرفتم و مجبور میشدم ماسک بزنم.»
در باشگاههای کشور ما کمتر نعلبند خانه وجود دارد. یعنی نعلبندی باید در همان فضای بین اصطبلها انجام شود. گرمای تابستان و سرمای زمستان و وجود مداوم حشرات هم بر کار سنگین بدنی اضافه کنید. با این حال حرفه نعلبندی شاید از آن دست مشاغلی باشد که در ایران چندان اهمیتی به آن ندادهاند. «نعلبندهای ایرانی هم بیشتر در حد معمولی هستند. شاید در کل کشور ١٠ نعلبند حرفهای هم نداشته باشیم.»
شرایط سخت کار را بگذارید در کنار بدندردهای وحشتناک کار با پتک سنگین. «همین الان هم شبهایی که از نعلبندی میآیم انگشتانم ورم میکند. یک بار یک خانم آرایشگر من را دید و گفت با این دست و انگشتهای ظریف باید مدلینگ طلا و جواهر میشدی؛ همان موقع استادم گفت مریم میدانی تا چند ماه دیگر انگشتهایت کج میشود و به خاطر ضربات پتک فرم دستهایت را از دست میدهی؟ مهم نبود و الان هم که این اتفاق افتاده هم مهم نیست، چون کاری را انجام میدهم که از آن لذت میبرم.» معتقد است بدن با هر شرایطی کنار میآید و نقصها و دردها رفع میشود، مهم این است که روح انسان در آرامش باشد و وجودش از لحظهلحظه زندگی سرشار از لذت.
٢ روز رواندرمانگری، یک روز نعلبندی
رواندرمانگری را چطور کنار نعلبندی قرار داده؟ دو کار کاملا متفاوت. «در روزهای رواندرمانگری، من دستکم روزانه هشت مراجع را ملاقات میکنم. آن کار از من انرژی روانی بسیار زیادی میگیرد و دقیقا از نعلبندی و بهتر بگویم از اسب انرژی میگیرم برای رواندرمانگری. به همین دلیل است که برنامهام را طوری طراحی کردم که دو روز مطب باشم و یک روز نعلبندی.»
بهداشت روان را دریابید با هر چیزی که دوست دارید
شاخه اصلی کارش در رواندرمانگری، درمان وسواس است؛ مشکلی که خیلیها در این یکی، دو سال همهگیری کرونا دچارش شدهاند. «از وقتی که کرونا شده بیماران وسواس خیلی بیشتر شدهاند. چون عامل اصلی وسواس اضطراب و استرس است و همین اضطراب مهمترین عاملی است که سیستم ایمنی بدن را تضعیف میکند.»
متأسفانه ما در شرایط عادی خیلی به بهداشت روان خود اهمیت نمیدهیم. «هر آدمی نیاز دارد برای تخلیه انرژیهای منفی یک کاری انجام دهد؛ طبیعتگردی، سوارکاری یا تمرین کار کردن با یک ساز. در این شرایط که روابط اجتماعی ما هم بسیار محدودتر شده، خیلی بهتر است به این کارها پناه ببریم. پیادهروی، دوچرخهسواری یا هر کار دیگری میتواند این بهداشت روان را در شرایط فعلی برای همه ما فراهم کند.»
ارسال دیدگاه