خانواده شهید بیگلری در گفت‌وگو با پانا عنوان کردند؛

شهیدی که از تمام آرزوهایش گذشت

کرج (پانا) - شهیدی که با نادیده گرفتن مخالفت‌های خانواده بعد از یک‌ونیم سال، دانشگاه را رها کرد و از آرزوهایش گذشت تا برای دفاع از ناموس، وطن و مذهب خود رهسپار جبهه‌های حق شود.

کد مطلب: ۱۴۶۸۱۵۴
لینک کوتاه کپی شد
شهیدی که از تمام آرزوهایش گذشت

برادر شهید محمد بیگلری در گفت‌وگو با پانا در رابطه با نحوه آشنایی این شهید با انقلاب بیان کرد: «شهید بیگلری قبل از انقلاب در خانواده‌ای فرهنگی و مذهبی متولد شد و در نوجوانی با شور انقلاب رشد کرد که حسابی تحت تاثیر آن شور مبارزات و دفاع از وطن قرار گرفته بود.»

وی افزود: «در ابتدا با مطالعه کتاب‌های مرحوم شریعتی، شهید مطهری و مرحوم طالقانی با حال و هوای انقلابی به تدریج آشنا شد و در این مسیر معنوی رشد کرد تا در نهایت با رضایت قلبی و پافشاری زیاد، راهی جبهه شد.»

بیگلری اضافه کرد: «محمد همراه همسن‌وسالانش در طالقان و فشندک در فعالیت‌های مساجد بسیار فعال بود و حضور چشمگیری در زمان انقلاب در تظاهرات انقلابی داشت.»

برادر شهید بیگلری در مورد خصوصیات اخلاقی این شهید بزرگوار گفت: «محمد همزمان هم درس می‌خواند، هم روزه می‌گرفت و هم در فعالیت‌های کشاورزی خیلی به پدر کمک می‌کرد و با اینکه زندگی‌اش سرشار از فعالیت بود، هیچ وقت عصبانی نمی‌شد و همیشه خوش‌اخلاق و مهربان بود و به نمازش بسیار اهمیت می‌داد و در هیچ شرایطی نمازش را ترک نمی‌کرد.»

وی درخصوص پیام شهید برای آینده‌سازان توصیه کرد:  «شما نسل جوان، آینده‌سازان کشور هستید و چون محمد در جوانی به شهادت رسیده به نظرم پیامش برای شما جوانان مملکت این است که مومن و متعهد باشید، اسلام را فراموش نکنید و از این راه منحرف نشوید و برای کشورتان دست از تلاش و کوشش برندارید، مسجدها را خالی نگذارید، درس بخوانید و فعالیت کنید تا به رشد و اقتصاد کشور کمک کنید. زیرا آینده مملکت به دست شما جوانان و نوجوانان است، پس در آبادی آن کوشا باشید.»

بیگلری با اشاره به خاطره‌ای از برادر شهیدش بیان کرد: «چندین سال پیش، پدرم کسالت پیدا کرد و من جای پدرم همراه مادرم به حج رفتم. در آن چند روزی که آنجا بودم برای بستگانم طواف و نماز به جا آوردم، روزهای آخر در عالم خواب و بیداری بودم که محمد را دیدم آمده سمت من و گفت: «پس من چی؟» و به خاطر شوکی که به من وارد شده بود، پریدم. مدام با خودم کلنجار می‌رفتم و می گفتم شاید خواب بوده یا شاید رویا بوده و سعی در قانع کردن خودم داشتم اما بعد از کلی کلنجار رفتن به این نتیجه رسیدم  که چنین خواسته‌ای که محمد از من داشت، واقعی بوده است.»

دانش‌آموز خبرنگار: آیدا داداشی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار