رضا زنگویی*
ما و ابرهایی که نمیبارد!
اهل بازی که باشی، بهترین فرصتها را هم به بازی از دست خواهی داد. بهترین زمان را هم به همان قاعدهای از سر خواهی گذراند که بقیه زمان را گذراندهاید.
خیلی از ماها دچار بیماری به بازی گرفتن همه چیز هستیم. فرصت زراعت هست اما مثل بررهای ها، دراز کشیده نگاه می کنیم به جای شخم زدن. نتیجه هم می شود این که زمین هم به تعداد ذرات خود ما را مسخره می کند و بر گرفتاری خویش به چون مایی می گرید.
حالِ برخی از ماها همان است که استاد صفائی حائری در صفحه ۳۱ کتاب "اخبات" به آن توجه می دهد؛" بعضى وقت ها ابرى مى آید، امّا نمى بارد. برق مى زند، امّا نمى بارد. " کم ندیده ایم از این ابرها.
خشکسالی پیامد آمد و شد ابرهایی چنین است." فرصت ها را مى دهند، امّا ما بهره نمى گیریم. رمضان ها آمده و رفته، اما جز خیس خوردن چرک ها چیزى برایمان باقى نمانده است." حال آن که باید از هر ساعتش، به طهارتی افزون تر برسیم." در همین شبهاى ماه رمضان، ما دور هم مى نشینیم و مى گوییم ماه رمضان جدید آمد." ماه نو هم به پایان می رسد ولی ما به نقطه آغاز هم نرسیده ایم. سخت می شود کار برای آدم.
کسی که فرصت ها را به عنوان ارزشمندترین سرمایه زندگی قدر نداند به قدر هم نمی رسد حتی اگر قدش به آسمان برسد. با قدر دانستن فرصت هاست که قدر پیدا می کنیم." گاه به این بازی هم مشغول و مغرور می شویم نتیجه را هم می بینیم؛" رمضان ها آمده و رفته، امّا ما لَعْبِ به رمضان داشته ایم و جدّى نبوده ایم. " تلخکامانه قدر نمی دانیم." ماه رمضان که شهر طهور، شهر تمحیص، ماه طهارت، ماه شستشو است، اما ماه شستشوى ما نبوده است." بله، این ماه رمضان هم دارد به روزهای آخر می رسد. به خود فکر کنیم. به روز های باقی مانده. بازی را رها کنیم.
قدردانی از فرصت رمضانی در همین روزهای باقی مانده هم می تواند تکان مان دهد. می تواند مزرعه وجود ما را آفت بزداید و به شکوفایی برساند. اگر بیدار شویم بیدار شویم. اگر...
*کارشناس رسانه
ارسال دیدگاه