سید حسین حسینی*
«عبدلو»ها و «امیرو»های امروزی
تمایل به شهرت، ثروت، قدرت و حتی دیده شدن و...اگر از حد معقول خود فراتر رفته و تبدیل به یک عطش شود، به حدی که انسان به هر قیمتی در پی کسب آن باشد، بیشک ذلت او را به دنبال خواهد داشت، تا جایی که به خاطر به دست آوردن موقعیت مد نظر مجیزگو و حتی بنده دیگران می شود.
مسئلهای که اگر کمی با دقت به نوع روابط افراد مختلف با صاحبان قدرت و ثروت، شهرت و ... نظر کنیم، زیاد به چشم می خورد.کسانی که در طلب خواسته خود شخصیت و خواسته های خود را به فراموشی سپرده اند و فقط تایید کننده و گاه تأمین کننده نظرات و خواسته های دیگران هستند. صاحب موقعیت اگر روز را هم شب عنوان کند، از نظر این دور و بری ها « نکته ای بسیار دقیق، به جا و...» تلقی می شود.
فیلم زیبای سازدهنی را شاید خیلی ها دیده باشید. فیلمی از امیر نادری ساخته ۱۳۵۲ که برای بچه های دهه ۵۰ و ۶۰ به خصوص آن هایی که ارتباطی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان داشتند، همراه با خاطرات زیادی است. داستان پسرکی یتیم، ساده و سرشار از جنب و جوش به نام «امیرو» که پر از شر و شور نوجوانی است و همیشه داد مادرش که به سختی زندگی خود و او را می گذراند را در می آورد.« امیرو» به خاطر شرایط بدنی و خصوصیاتش در میان همبازی هایش اعتبار خاصی دارد.
اما این شرایط زمانی تغییر می کند که «عبدلو» کودکی که در میان بچه ها از همه ضعیف تر است و خیلی کسی او را تحویل نمی گیرد، صاحب یک سازدهنی می شود. سازدهنی که همه بچه ها آرزوی به دست آوردن یا حداقل استفاده از آن را دارند. اما «عبدلو» که حالا صاحب امتیاز خاصی شده است و نماد انسان های تازه به دوران رسیده و بعضی آفازاده ها است، حاضر نیست به راحتی به آن ها اجازه ساز زدن را بدهد. بنابراین استثمار بچه هایی که نمی توانند جلوی هوس خود را بگیرند توسط عبدلو شروع می شود.
هر کدام از بچه ها باید پول و یا هدیه ای برای «عبدلو» بیاورند تا اجازه ساز زدن پیدا کنند. اما «امیرو» که در برابر علاقه زیادش به ساز زدن پولی ندارد که برای عبدلو بیاورد، برای به دست آوردن چیزی که به آن علاقه دارد به پیشنهاد «عبدلو» حاضر به سواری دادن به او می شود تا در حین سواری دادن اجازه داشته باشد ساز بزند! «امیرو» حتی برای او پشتک هم می زند! «عبدلو» به تدریج، «امیرو» را الاغ خود مینامد، مطلبی که «امیرو» هم آن را پذیرفته است. به این ترتیب، پسری که یکه بزن بچه ها بود حاضر می شود به ضعیف ترین فرد گروه سواری دهد. وقتی برای اولین بار این اتفاق می افتد، امیرو فارغ از این که چه بهای سنگینی پرداخته، در حالی که در کوچه های خاکی بندر در حال دویدن است، فریاد می زند: «مو ساز زدم!.. مو ساز زدم!...»«امیرو» اما پس از سرزنش های مادرش و خطاب یکی از دوستانش که او را «خر عبدول کل عبدا..» می نامد، در نهایت به خود آمده و در پناه کشتی به گل نشسته ای اشک میریزد، سپس تنی به آب زده و به سراغ «عبدلو» می رود، ساز دهنی، این نماد اسارت خود را از چنگ او ربوده و پس از عبور از کوچههای بندر به وسط دریا پرت می کند. هرچند این روزها «عبدلو» ها خیلی زیاد شده اند، اما بپذیریم تا «امیرو» هایی نباشند، آن ها هم شکل نمی گیرند.امام علی(ع) میفرماید: «نیازمندی و درخواست از مردم زبان گوینده را ناتوان میسازد .خردمندی و عقل انسان شجاع را درهم میشکند، آزاد مرد بزرگوار را از مقام خود تنزل میدهد و در جایگاه بنده خوار مینشاند، طراوت و روشنی رخسار را از میان میبرد و روزی را نابود میسازد» غررالحکم، ج۲، ص ۱۴۱
کارشناس رسانه*
ارسال دیدگاه