رقیه عیدی خطیبی*
چگونه حد و مرزها را در روابط با دیگران حفظ کنیم؟
خانهای را تصور کنید با چهار دیوار و یک در و چند پنجره. اگر این خانه متعلق به شما باشد که در آن وسایل شخصی و ملزومات زندگی خود را قرار دادهاید و در آن زندگی میکنید. آیا ممکن است در و پنجرههای آن را در طول شبانهروز باز بگذارید طوری که هرکسی که در رفت و آمد در حوالی خانه است سرکی به درون آن بکشد یا وارد خانه بشود و بیاجازه بیاید و برود؟
قطعا هیچ یک از ما به این سوالات پاسخ مثبت نمیدهیم چون حفظ امنیت خود و فضای زندگیمان را لازم می دانیم. اما چنین کاری در بخش های دیگر زندگی برخی افراد به وفور اتفاق می افتد.
یعنی بهراحتی و بدون رعایت نظر و خواسته افراد و به اشکال مختلف وارد زندگی آنها می شوند یا اجازه می دهند دیگران وارد فضای زندگی آنها شوند. در واقع این افراد نمیتوانند حد و مرز روابط را تعریف کنند. این حد و مرز می تواند فیزیکی باشد و یا روانی.
حد و مرز فیزیکی به این معناست که افراد تا چه حد از نظر فیزیکی میتوانند به هم نزدیک شوند؟ به عنوان مثال احتمالا زمان هایی بوده که از نزدیک شدن فیزیکی یک فرد غریبه به خودتان احساس ناخوشایندی پیدا کرده باشید در حالی که همین فاصله با دوستان یا افراد نزدیک خانواده تان چندان هم برایتان آزار دهنده نباشد.
مساله مهم این است که باید بتوانیم فاصله فیزیکی خودمان با دیگران را مشخص کنیم و از دیگران انتظار داشته باشیم این فاصله فیزیکی مناسب را رعایت کنند و خودمان هم به حفظ این فاصله با دیگران اهمیت بدهیم. فاصله فیزیکی صرفا به مسافت بین دو نفر اشاره ندارد. بلکه مشخص می کند که دیگران تا چه حد می توانند به هر آنچه که متعلق به دیگری است نزدیک بشوند. مثلا یک دوست، یک همسایه، یک فامیل چقدر از اختیارات ورود به منزل شما زمانی که خودتان در منزل نیستید برخوردار است یا اینکه آیا می تواند به وسایل شخصی شما دست بزند و از آنها استفاده کند؟
متاسفانه در برخی موارد همین موضوع مشکلات زیادی به وجود می آورد. به طوری که یا فرد خودش هم رعایت فاصله مناسب را بلد نیست و در نتیجه اجازه می دهد این حد و مرزها در هم بریزد یا به دلایلی مثل رودربایستی، ترس از طرد شدن و تنها ماندن، ترس از ناراحت شدن طرف مقابل، ترس از مورد قضاوت منفی دیگران قرار گرفتن و برچسب بی ادبی و غیره خوردن سکوت می کند.
گاه رایج بودن چنین رفتارهایی در محیط زندگی موجب می شود فرد با دیگران همرنگی کرده و به ناچار تسلیم اجبارهای اشتباه فرهنگی و خانوادگی و خطاهای رایج شود. از سوی دیگر حفظ حد و مرز در روابط صرفا به فاصله فیزیکی مربوط نمی شود. انسان ها به حفظ حد و مرز روانی خود و دیگران نیز نیاز دارند و متاسفانه در این مقوله نیز ضعف ها و اشتباهات رایجی وجود دارد.
حد و مرز روانی افراد به حفظ مرز بین افکار، احساسات، عقاید، رفتارها و مسئولیت های خود با دیگران مربوط می شود و زمانی به خطر می افتد که این خطوط مورد بی توجهی قرار بگیرد. مثلا زمانی که بدون سبک و سنگین کردن و در نظر گرفتن موقعیت، جایگاه و صلاحیت طرف مقابل اطلاعات شخصی و مسائل زندگی خود را به او توضیح می دهیم. به عبارتی سفره دلمان را پیش هرکسی باز می کنیم و بی محابا هر چه داریم بیان می کنیم. یا خیلی زود در جلسه اول آشنایی و ملاقات با شخصی بیش از حد مناسب صمیمی و خودمانی می شویم. یا زمانی که به خواست ها و تمایلات و نظرات خود یا خانواده خودمان بی توجه بوده و مطابق با نظر شخص یا اشخاص دیگری تصمیم می گیریم، برنامه ریزی می کنیم و از ترس اینکه مبادا آن افراد ناراحت شوند خود و خانواده خودمان و آرزوها و برنامه هایمان را قربانی آنها می کنیم.
یا زمانی که مدام در اختیار دیگران هستیم و کارهای آنها را انجام می دهیم و مسئولیت های آنها را بر عهده می گیریم همه از موارد مربوط به عدم حفظ حد و مرز روانی در روابط هستند. برعکس اینها نیز می تواند اتفاق بیفتد. یعنی زمانی که ما حد و مرز دیگران را نادیده می گیریم، بیش از اندازه به آنها نزدیک می شویم، در زندگی آنها سرک می کشیم، سعی می کنیم به اطلاعاتی دست پیدا کنیم که آنها دوست ندارند در اختیار دیگران باشد، نظرات و افکار خود را به دیگران تحمیل می کنیم، کارها و مسئولیت های خود را بر عهده دیگران می گذاریم، بی اجازه به خانه و زندگی و وسایل شخصی آنها نزدیک می شویم و خیلی موارد دیگر که لازم است به آنها توجه کنیم و این حد و مرزها را تعریف کرده و هم در مورد خود و خانواده خود و هم در مورد دیگران و خانواده های آنها رعایتشان کنیم. البته این مباحث به معنی کشیدن حصاری عظیم بین خود و دیگران نیست، به معنی ترویج خودخواهی و خودمحوری هم نیست.
افراد می توانند زندگی خوبی در کنار هم داشته باشند و در عین حال به حد و مرز یکدیگر هم احترام بگذارند. توجه داشته باشیم که برخلاف تصور عده ای صمیمیت به معنی درهم شکستن این حد و مرزها نیست. اینکه بی اجازه وارد زندگی کسی بشویم، وسایل شخصی او را وارسی کنیم، در امور مربوط به او دخالت کنیم نه به معنی صمیمت و خونگرمی و اجتماعی بودن است و نه رعایت این حد و حدود به معنی سردی و خودخواهی و غیراجتماعی بودن. جالب است که بدانیم حد و مرز ناسالم در دو حالت اتفاق می افتد.
یک مورد همان است که توضیح داده شد یعنی فرد نمی تواند حافظ حریم شخصی خودش باشد و به راحتی تسلیم دیگران می شود و اطلاعات و احساسات و افکار و وسایل شخصی خود را در اختیار دیگران قرار می دهد و مورد دیگر زمانیست که فرد مقاومت و نفوذ ناپذیری شدیدی دارد، نسبت به احساسات و خواست اطرافیان بی تفاوت است، آنها را نادیده می گیرد و صرفا متمرکز بر تامین خواستها و نظرات خودش است.
به عبارتی فاصله خود را با دیگران و حتی با نزدیکان و عزیزان بیش از حد مطلوب تنظیم می کند. محیط خانوادگی این افراد ممکن است محیطی خشک و جزیره گونه باشد. به طور کلی در هم آمیختن زندگی فیزیکی و روانی خود با دیگران نشانه ناتوانی فرد در تعریف حریم زندگی خود با دیگران و حفظ آن است. البته این توانایی، قابلیت ایجاد، تقویت و بهبود دارد. روش های متعددی وجود دارد که بتوانید این قابلیت را در خود تقویت کنید که به یقین در این مبحث امکان شرح همه آنها وجود ندارد.
اما گام اول و بسیار مهم برای آن، شناسایی عوامل بازدارنده و عوامل سوقدهنده است. عوامل بازدارنده آن عواملی هستند که اجازه نمی دهند شما از نظر و خواسته خود دفاع کنید، نمی گذارند شما به دیگران نشان دهید که حد و مرز شما تا کجاست و تا چه حد می توانند به شما نزدیک شوند و عوامل سوق دهنده آنهایی هستند که به خاطر نیاز و اجباری که در خود یا از طرف محیط حس می کنید درهای ارتباطی را باز نگه می دارید و به شکستن حد و مرزها کشانده می شوید.
برای غلبه بر هر دو دسته از عوامل ابتدا با خود روراست باشید و ببینید چه چیزی باعث می شود شما در حفظ حریم خود دچار تزلزل شوید. آیا ترس از طرد شدن دارید، آیا نگران این هستید که دیگران در موردتان قضاوت منفی بکنند؟ آیا این رفتار را در خانواده و فرهنگ خود آموخته اید و تخطی از آن را رفتاری بی ادبانه تلقی می کنید؟ آیا برداشتی اشتباه از صمیمیت دارید؟ آیا اعتماد به نفس پایینی دارید و به نظرات و خواسته های خود اطمینان ندارید؟ آیا خودتان فردی هستید که در انجام وظایف خود تعلل و کوتاهی می کنید و دوست دارید دیگران کمکتان کنند و به این ترتیب به آنها اجازه می دهید به راحتی وارد زندگیتان بشوند؟ آیا احساس تنهایی می کنید و برای اینکه بتوانید به دیگران نزدیک شوید از این روش و مخصوصا روش بازکردن سفره دل پیش هر کسی استفاده می کنید؟
شناسایی هریک از این موارد گام مهمی برای شروع تغییر است. بنابراین قبل از هرکاری این موارد زیربنایی را شناسایی کرده و آنها را با باورهای صحیح جایگزین کنید.
*رئیس مرکز مشاوره استان آذربایجان شرقی
ارسال دیدگاه