مهدی زارعی*
گل بر سینه کل شکفته بود آن روز
هوای گرگ و میش دهستان «آویز» عالمی دیگر دارد، رویایی است. خنکای نسیم بامدادی پس از گرمای دوشینه، روح را مینوازد، به معراج میبر، میآراید و از آلایشها میزداید.
در این هنگام اگر گذری و نظری بر بلندای کوه "کل" بیفکنی، سیاره چشمک زن زهره یا همان "رقاص فلک" را میبینی که با نور نقره گون خود تو را میخواند. به بزمی دعوتت میکند در کنار چشمه ساری زلال همچون آب چشم تا خستگی از تن بزدایی.
همان چشمهسار آشنایی که از کناره های چاه های خواجه از دل سنگهای زمخت میتراود؛ به هم می پیوندد و راه میگشاید و به ناگاه رو نهان میکند و در چاهسار شنزارهای ناپیدا کران گم میشود تا دوباره در دامنهها سر از خاک برآرد و تشنه ای دیگر را کامروا کند.
در این حال و هوا ست که صعود به" کل" را از دامنه شیب نرم و آرام دره " تنگ زرد " آغاز میکنیم.
هوا همچنان تاریک است اما اهالی آرام آرام از خواب سحرگهان بر میخیزند و هیاهوی زندگی همراه با بوی نان تازه در میان نخلستانهای سربلند آبادی میپیچد و جان تو را مینوازد و با خود به معراج میبرد.
پا بر دامنه کوه میگذاریم، کوهی که در مشرق روستاست و چهل سال پیش دستش را فشرده و با او خداحافظی کرده بودم.
حرکت آغاز میشود همه چیز آشناست؛ کنارها با میوههای ترش و شیرینش، سنگها، غارها، پیچ و خمها و فراز و فرودش.
کوه هنوز خواب است و آرام، تسلیم است و بی مدعا. اینک خورشید از پشت یالهای دره " تنگ زرد " میتابد و همچون فوارهای بلند نور سخاوتمند خویش را بر آبادی و نخل هایش - که در مه غلیظ صبحگاهی فرو رفته است- می پاشد. یک ساعت طول میکشد تا در کنار چشمهای روشن بر فرشی از سبزه و بنفشه و در دامنه کوه کل بساط سفره صبحانه گسترده شود.
دوستان با چای داغ و نان و پنیر از خود پذیرایی میکنند؛ هوا بهاری است و دلپذیر، نسیمی از همان که رند فرزانه شیراز وصفش کرده از دامنه کوه به سمت دره می وزد که چراغ دل را روشن میکند.
پرندگان سرمست از باده بهاری با نغمات داوودی خود گوش جان را می نوازند و چنگ در چنگ آهنگ مستانه ساز میکنند. بوی خوش گلهای وحشی در چین و شکنهای کوه و کمر میپیچد. گویا کوه نیز اینک بیدار شده و بوی غریبه را شنیده است.
پس از صرف صبحانه دوباره حرکت آغاز میشود . یاران میتازند، کوه نیز پا بر زمین میکوبد و عقب نمینشیند، میغرد و تسلیم نمیشود اما سختیهاست که سرانجام در برابر اراده آهنین آدمی زانو میزند، کوه هم با همه مهابت و هیمنه خود زانو میزند و چون سمندی توسن زیر پای چابک سواران ماهر در آداب صعود ناگزیر به تسلیم میشود.
بر بلندای کل که به فرودست ها نظر کنی چشم اندازی دو سویه گسترده است؛ از یک سو دشت فراشبند با تصویری دلربا چشم نوازی می کند و از دیگر سو بیابان های موسوم به دشت " باچون " و کوه " گورم " تابلویی قیمتی پدید آورده است دیدنی. رودخانه " آب نیلو" با آب شورش بی رمق و بی حال، افتان و خیزان و لنگ لنگان زیر پای کوه به راه خود ادامه می دهد.
انصاف که نقاش چیره دست طبیعت در نگارگری، نگارخانه چین را استادانه پیش چشم آورده است؛ بادام کوهی را چون عروسی سفیدپوش بر تخت مرصع نشانده و کوه و کمر را چون قامت بلند سرهنگانی اسطوره ای برافراشته است.
اینک راه مار پیچی که از میانه شکاف فراخ دو کوه می گذرد جلو چشممان است همان راهی که مهندسان کار آزموده ی درس نخوانده و مکتب ندیده در روزگار باستان با دقت پیچ و خمش را مهندسی کرده و تا هنوز از دستبرد گذر ایام به سلامت مانده است.
همان راهی که گذشتگان، آن را بسیار پیموده و صدای زنگ رحیلشان همچنان از پس قرنها به گوش میرسد، اکنون ما نیز برای بازگشت پا بر جای پای همانها میگذاریم و آفرینها نثار همت و اراده آنان میکنیم. ساعت ۱۶ کار صعود و فرود به پایان میرسد.
دهستان آویز از توابع شهرستان فراشبند است که بخشی از کوه کل با ارتفاع هزار و ۵۰۵ متر از سطح دریای آزاد در مشرق جای دارد. بر اساس آخرین سرشماری رسمی این دهستان ۴۰۳ انوار و جمعیتی در حدود هزار و ۳۰۰ نفر داشته است.
یک کوهنورد فرهنگی و معلم بازنشسته*
ارسال دیدگاه