سمیه نیکفکر*
رویای دیرین بشر
خشونت، رفتاری فعالانه یا منفعلانه و یک تلاش فیزیکی عامدانه یا ناآگاهانه در جهت آسیب به خود و یا دیگری، اشیاء یا اموال است.
وقتی واژه خشونت مطرح میشود، اولین چیزی که به ذهن مخاطب خطور میکند یک درگیری فیزیکی است؛ طبیعتاً در این مواقع، فضایی پر از تنش، خشم و عصبانیت حاکم است. اما عصبانیت فقط از طریق واکنشهای فیزیکی خود را نشان نمیدهد؛ خشونت کلامی از روشهای دیگر بروز هیجانات ناموفق در تخریب دیگران است که میتواند روشی نامناسب برای کسب خواستههای فردی باشد؛ در این روش که به صورت فحاشی بروز میکند، فرد تلاش میکند با هتکحرمت و تحقیر طرف مقابل آسیبهای روانی وارد کند؛ در واقع خشونت کلامی یک رفتار تلافیجویانه است که بروز خشم را تقویت میکند.
نوع دیگری از خشونتها که شاید زیاد به چشم نیاید اما در سطوحی عمیقتر در جریان است و شبیه یک برنامه از پیش تعیین شده رفتارها را کنترل میکند، خشونتهای عاطفی است که به صورت بیتوجهی و نادیدهگرفتن در افراد نمود پیدا میکند.
همواره گمان میشود برای اتفاق افتادن خشونت لازم است با فضایی فیزیکی و عملی روبرو باشیم اما زمانهایی که به احساسات و خواستههای افراد توجه نمیشود، در واقع مصداق نوعی خشونت عاطفی است؛ زمانهایی که با کنایه حرف میزنیم و یا صحبتهای فرد مقابل را گوش نمیکنیم نمونه بارز خشونت عاطفی است که گاهی منجر به عواقب جبرانناپذیری برای اطرافیان میشود.
شاید گونه نادیده گرفته شدهای از خشونت فردی را بتوان در رابطه با «خودمان» تجربه کنیم؛ زمانهایی که «من میتوانم» و «من میخواهم»های درون خویش را با «نخواستن» و «نتوانستن»، میپوشانیم و تکههایی از درونمان را نمیپذیریم، مصداق نوعی خشونت علیه «خود» است. حتی زمانهایی که در رابطه با دیگری خود را بیارزش و بیاهمیت میپنداریم، با ایجاد احساس بیهودگی و بیکفایتی، انتخابها را محدود میکنیم و جنبههای آسیبزننده به شخصیت خود را تقویت میکنیم.
در کنار رفتار انسان امروزی در حوزههای اجتماعی، مانند از بین بردن بیرحمانه حیوانات، بیتوجهی و نابودی محیط زیست و یا نسلکشیهای حاکمان خودکامه در جهان سیاست؛ از دیگر الگوهای رایج خشونتهای فردی میتوان کودکآزاری از سوی والدین و بالعکس، تجاوز، آزار کلامی و جنسی زنان را نام برد. این گونه از آسیبرسانیها، رفتارهای تکرارپذیری هستند که نتیجه تعارضات درونی است و به احتمال زیاد ناشی از پیامدهای متناقض و منفی هستند که افراد به طور مرتب از والدین خود در فرآیند بزرگشدن و رشد دریافت کردهاند و دستیابی و به عمل درآوردن « عدم خشونت» در آنها به سادگی و به تنهایی ممکن نیست.
اما مادامی که در مورد چگونگی تفسیر آنچه در درونمان در جریان است، ناآگاه باشیم، نمیشود مراقب، مواظب و محافظ بود، تا قانون باارزش ساختن دنیایی بدون خشونت را اجرایی کرد. اگر موفق نشویم که خشمهای کوچک روزمره خود را مهار و یا گذشته خود را هضم کنیم، با قرار گرفتن در الگوهای تکراری و محدودکردن «خود» و به عمل درآوردن همان تعارضهای درونی، باور خواهیم کرد که انجام کارهای بزرگ و تحقق رویای دنیایی بیخشونت بسیار دشوار و بدون دسترس است.
دنیای بیکینه و خالی از خشم و نفرت، زمانی محقق خواهد شد که تمام انسانها در کره زمین برای ترویج صلح و دوستی همپیمان و همراه باشند و نوعدوستی را هر روز تمرین کنند؛ در نتیجه این تلاش همگانی، خواهیم توانست در کنار هم، رویای دیرینه «جهانی دور از خشونت» و بیرحمی را برای فرزندانمان در نسل بعد، به تصویر درآوریم.
*مدرس و خبرنگار
ارسال دیدگاه