اعلام تجربیات چند پرونده کودک آزاری به نتیجه نرسیده توسط جمعیت امام علی؛
مجازات کودک آزاران متناسب با جرمشان نیست
قوانین حمایت از حقوق کودکان به درستی اجرا نمی شود
تهران (پانا) - نشست رونمایی از کتاب «کودک آزاری در سکونتگاههای فقیرنشین» از سوی جمعیت امام علی با بیان پروندههای کودک آزاری پیگیری شده، برگزار شد.
در این جلسه که پس از سالها فعالیت موسسه «جمعیت امام علی» در مباحث کودکآزاری، انواع موارد مربوط به این آسیب جمعآوری شده، تعدادی از اعضاى خانههای ایرانی حمایت از کودکان آسیب دیده جمعیت، در پنلی از پروندههای کودکآزاری و تعرض به کودکان سخنرانی کردند. بیان تجربیات مددکاران در پروندههای کودکآزاری جمعیت، به ترتیب از سوی ترانه تاجیک از خانه ایرانی شهریار آغاز شد.
ترانه تاجیک، مسئول خانه ایرانی شهریار عنوان کرد: ابتدای صحبتم یک گزارش کلی از محلهای است در شهریار. ما در پی سالها فعالیتهایی که در این محلهها داریم و چیزی که هر روز با چشمهای خود میبینیم، رنج یک کودک است. یک کودک بیپناه، یک کودک بیسرپرست یا بدسرپرست که در محلهها حضور دارند و مورد آسیبهای مختلف قرار میگیرند. هرکدام از قصههای بچهها را که میشنویم، میگوییم این انقدر دردناک است که دیگر آخرین و دردناکترین قصهای است که میتوانیم بشنویم، اما زمانی که موارد کودک آزاریها یا سیر زندگی یک کودک را بررسی میکنیم، همه چیز برایمان تغییر میکند.
او ادامه میدهد: یک کودک زمانی که به دنیا میآید، طیف روشنی دارد. پاک، بیگناه و بیپناه است. پس از بررسی میبینیم که کودک چطور این طیف را میگذراند و وارد یک تاریکی مطلق میشود. در این مرحله به معنای واقعی، تن و بدنمان میلرزد. اینکه یک کودک چطور در سن ۱۵ سالگی کارتنخواب میشود یا به سمت مصرف شیشه سوق پیدا میکند یا یک کودک چطور مجبور میشود در ۱۵ سالگی جسمش را بفروشد . زمانیکه ما کودک آسیبدیدهای را میبینیم، ۳تا۴ سال پروندهاش را پیگیری میکنیم، به ارگانها و در واقع مسئولین مرتبط میگوییم این کودک وضع نابهنجاری دارد، پدر و مادرش اعتیاد دارند و خانهشان تبدیل به پاتوق شده، اما گاهی هیچ اقدامی برای نجات آنها انجام نمیشود.
او تاکید میکند: موردی داشتیم که کودک از سوی سرکارگرش معتاد شد. زمانیکه ما این را گزارش دادیم با این مسئله مواجه شدیم که هیچ برنامهای برای پروتکل و درمان اعتیاد کودک نداریم و بعد از سالها واقعا باعث تأسف است. ما میبینیم ذره ذره این کودک جلوی چشم ما آب میشود و شیشه تمام زندگی او را نابود میکند. در واقع چیزی که در انتهای همه پیگیریهای ما وجود دارد، یکسری پروندههای رها شده است. یعنی ما در چندین پرونده سعی کردیم زمانیکه هنوز آسیب کمتر است، با گزارش و پیگیری آنها را از دل آسیب نجات دهیم. پروندهسازی هم صورت میگیرد، به محض اینکه آن بچه به نقطه تاریکی مطلق خود میرسد، پرونده رها میشود. چون دیگر هیچ اقدام و برنامه سازماندهی برای مثلا درمان اعتیاد کودک صورت نمیگیرد.
چه چیز را گزارش کنیم که مطمئن باشیم به نتیجه میرسد؟
تاجیک تاکید میکند: واقعا نیاز است تکلیف این دست پروندهها روشن شود. اینکه بالاخره ما چه چیز را گزارش کنیم که بدانیم به نتیجه میرسد. فقر را گزارش میکنیم میگویند همه جا فقر هست، اعتیاد را گزارش میکنیم، میگویند اعتیاد گسترده است و وقتی به نهایت آسیب ممکن برای کودک میرسد، میگویند کاری از دست ما بر نمیآید.
این مددکار در ادامه تصریح میکند: ما در شهریار که فعالیت میکنیم با اقوام مختلفی سر و کار داریم و بحث مهاجرت پذیری در آنجا خیلی بالاست. اینکه بسیاری از کودکان به خصوص سیستان و بلوچستانیها شناسنامه و هویت ندارند. غالب پدر و مادرها اعتیاد دارند و به هیچ وجه رسیدگی و محبتی به این بچهها صورت نمیگیرد.
دسترسی به مواد مخدر در برخی محلات شهریار آسان است
او ادامه میدهد: در واقع چیزی که در محلات بسیار سازماندهی و برنامه ریزی شده است، دسترسی بسیار آسان به مواد مخدر از سوی ساکنان آن محله است. یعنی چیزی به نام حقوق کودک که باید رعایت شود، بسیار شلختهوار، بینظم و بیمسئولانه است.
تاجیک در ادامه بیان میکند: یکی از پروندههای کودک آزاری که طی این چند سال پیگیری کردیم سال ۹۵ بود. کلاس تئاتر برای بچهها برگزار کرده بودیم که بچهها کمکم شروع کردند گفتند یک نفر است که در خانهاش به ما فیلمهای مستهجن نشان میدهد و ما را مورد آزار و اذیت قرار میدهد. ما یک کارگاه خودمراقبتی از سوی روانشناس اعضای جمعیت برای بچهها برگزار کردیم و دقیقا همین سه کودک عکس العملی نشان دادند که مطمئن شدیم اینها مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفتهاند.
او افزود: سپس با روانشناس، پرونده بچهها را به دادستانی و دفتر حمایت از زنان و کودکان ارجاع دادیم و متوجه شدیم کودک آزار این بچهها یک زن است که در خانهاش به بهانه اینکه، پدر و مادرهای این بچهها آسیبهای شدیدی بهخصوص اعتیاد داشتند یا به بهانه دادن غذای گرم و لباس اینها را میبرد داخل خانه خودش و فلیمهای آموزش روابط جنسی که مربوط به این بچهها نبود را کامل با شرح جزئیات برای بچهها نشان و آموزش میداد. زمانیکه آنها را پیش روانشناس بردیم، روانشناس به شدت تعجب میکرد که چگونه آنها اینقدر اطلاعات دارند. در واقع هدف این زن همین بود. ما پروندهسازی کردیم و از سوی وکیل جمعیت امام علی موضوع پیگیری شد.
کودکی که هر نوع آزار و شکنجهای میشد
در ادامه شبنم اسکندری، مددکار خانه ایرانی پاکدشت شروع به توضیح یکیک پروندهها میکند. پرونده اول در مورد کودکی است یکساله. آزارگر، مادر کودک است که اعتیاد به شیشه داشته و پدر که در واقع ناپدری بود و او هم به شیشه اعتیاد داشت. بعد از مصرف توهم میزد و کودک یک ساله را مورد آزار جسمی و جنسی قرار میداد، سوزن داخل چشمش فرو میکرد و آسیبهای خیلی وحشتناکی که شلاق زدن و پرتاب کردن اجسام به سمت کودک نیز از موارد دیگر بود. در نهایت عمه کودک به اعضای جمعیت این گزارش را داد که بلافاصله ما آن را پیگیری کردیم. به اورژانس اجتماعی نامه زدیم و درخواست کردیم بیایند و کودک را ببرند.
اسکندی ادامه داد: اورژانس به دلیل اینکه ساعت کارش نبود و امکانات ماشین نداشتند ورود نکردند. ما بلافاصله با بهزیستی ارتباط گرفتیم که دو مأمور بهزیستی را برای گرفتن کودک فرستادند، ولی شرایط خانواده طوری بود که آسیب جانی هر کسی که وارد آن خانه میشد را تهدید میکرد. اعضای جمعیت با قاضی کشیک دادگستری درخواست ملاقات دادند. قاضی از اعضای جمعیت نامه خواست. با وجود اینکه ساعت ۱۰ شب و دفتر جمعیت تعطیل بود، ولی از طرف دفتر جمعیت نامه زدیم و دادستان به کلانتری دستور داد که به منزل ورود کند که کلانتری بالاخره وارد این پرونده شد و کودک را گرفتند و تحویل بهزیستی دادند.
مادر معتاد با یک نامه کودک را به همان محل آزار و آسیب بازگرداند
اسکندری ادامه داد: پرونده دومی که ما با آن مواجه بودیم در مورد کودکی بود که پدرش اعتیاد داشت، خانه را ترک کرده بود، مادرش کنار برادرانش هم مواد مصرف میکرد، هم خانه تیمی داشتند و هم قاچاقچی بودند. کودک در خانه نبود و صبح تا شب در سرما و گرما بیرون میماند و گاه دستفروشی میکرد و در بیابانی میخوابید. اگر هم پیش مادرش میرفت در آن خانه، چندین آسیب میدید. کودک شناسنامه نداشت. جراحت و آثار سوزاندن سیگار و آسیب های روانی و جسمی به وضوح در کودک قابل مشاهده بود. ۲بار به اورژانس اجتماعی اطلاع دادیم و پیش از ما هم ۳ بار اهالی محل در مورد خطر برای این کودک گزارش داده بودند.
این مددکار اضافه کرد: در این پرونده بهسختی توانستیم برای نجات کودک اقدام کنیم. مادرش با هرگونه اقدام بهزیستی و ...مقابله میکرد. مجبور بودیم با خود کودک ارتباط بگیریم. سرانجام بهزیستی گزارشات خود را تکمیل کرد و به اورژانس اجتماعی گفت کودک را تحویل بگیرند. اینبار کودک را پیدا نمیکردند و از بچههای جمعیت کمک خواستند. بچه را بالاخره با هزار سختی در مرکز شهر به ماشین اورژانس رساندیم و به بهزیستی منتقل شد.
او در ادامه میگوید: بعد از یک ماه پیگیری که کودک منتقل شد و خیالمان راحت شده بود از اینکه بالاخره به جای امنی برده شده، مادرش خیلی راحت رفته بود پیش قاضی و حکم دریافت کودک را گرفته بود. در صورتیکه کاملا واضح بود، رفتارهای پر خطر جنسی و اعتیاد داشت، یعنی عدم صلاحیت برای نگهداری از این کودک یک چیز کاملا مشهودی بود، ولی کودک را از بهزیستی تهران تحویل گرفت و متأسفانه ما ارتباطمان با این کودک قطع شد. به دلیل اینکه خانواده بعد از این امر به کودک اجازه نمیدادند او را ببینیم و میترسیدند که ما بچه را به بهزیستی منتقل کنیم.
اسکندری تاکید میکند: این نقص قانون ماست. لایحه حمایت از حقوق کودکان که بعد از ۱۰ سال هنوز قانون نشده و حتی با تصویب مجلس، بین شورای نگهبان و مجلس در رفت و آمد است و میتوانست در این مواقع به ما کمک کند، اما هیچ حمایتی برای این نوع کودکان وجود ندارد. ما با کلی مشقت کودک را از دل آسیب و خطر جانی نجات دادیم، مادر معتاد با یک نامه کودک را به همان محل آزار و آسیب بازگرداند.
این مددکار در خصوص پرونده دیگری از کودکآزاریها بیان میکند: مورد بعدی که داشتیم دختری ۹ ساله بود. بدون شناسنامه، ایرانی و پدر و مادر هر دو معتاد و خانواده، پاتوق معتادان بود. آثار ضرب و جرح جسمی، سوزاندن سیگار روی بدن کودک و کتک در بدن کودک مشهود بود. این دختر آنقدر در معرض دود مواد مخدر قرار گرفته بود، اصطلاحا بوخوری شده بود. از او تست گرفتیم. تست اعتیادش مثبت بود که بعد پدرش به زندان افتاد. این دختر از ما درخواست کرد به بهزیستی منتقل شود. بهدلیل اینکه مادر کودک برای تهیه موادش به مشکل خورده بود، کودک را ترغیب به فعل حرام میکند و در ازای آن پولی دریافت کند که بتوانند گذران زندگی کنند. سرانجام کودک اتفاقاتی که برایش افتادهبود را به ما انتقال داد.
اسکندری ادامه می دهد ما بعد از شنیدن داستان او با مدیر مدرسه کودک هماهنگ کردیم و با اورژانس اجتماعی، کودک را بعد از یک ماه پیگیری به بهزیستی تهران فرستادیم، اما پدرش که از زندان آزاد شد، بدون نامه گرفتن از قاضی دادسرا، به راحتی دخترش را از بهزیستی تحویل گرفت. به وضوح عدم صلاحیت نگهداری از کودک در این خانواده مشهود بود، اما این کودک هم بار دیگر به همان محل آسیب و پاتوق اعتیاد بازگشت و حتی اجازه نزدیک شدن مددکاران ما به کودک را نمیدادند که کمک کنیم بیش از این آسیب نبیند.
وی گفت: پرونده دیگری که داشتیم متفاوتتر از بقیه بود. پدر اعتیاد به شیشه داشت و زمانیکه مصرف میکرد در توهم کامل بود و دختران ۱۷،۱۰،۱۱ و ۹ ساله خودش و همسرش را مورد آزارهای جنسی قرار میداد و رفتارهای خشونت آمیز و کتک و آزار جسمی هم داشت که بعد با شهادت بچه ها، درخواست کردند که به بهزیستی بروند.
این مددکار تصریح میکند: با پیگیریهایی که انجام دادیم، خود پدر اینبار به تمام اعمالی که در منزلش صورت میگرفت بهطور کامل در دادگاه اعتراف کرد، ولی باز دادگاه از ما ۴ شاهد میخواست.
وی بیان کرد: موارد زیادی از این تجاوزها و تعرض های جنسی وجود دارد که به دلایل بسیاری قابل ذکر نیست.
ارسال دیدگاه