/مرتضی حیدری/

کُرد "ایران فروش" نیست

روایت سربازی که به وطن پشت نکرد

ارومیه (پانا) - برف های کوه های جنوب آذربایجان غربی و نیز خاک های شنی ارتفاعات سنگان در دره کریسکان کردستان عراق به خوبی می‌توانند گواهی دهند که او چه رشادت هایی انجام داده است.

کد مطلب: ۱۲۵۵۲۹۶
لینک کوتاه کپی شد
کُرد "ایران فروش" نیست

21 سال بیشتر نداشت که حزب های تجزیه طلب اسیرش کردند اما توانست با زیرکی فرار کند. نزدیک به ده سال بعد بخاطر اینکه حاضر نشده بود همکاری با آنها را برای تجزیه کردن وطنش بپذیرد اسیرش کرده و این بار 40 ماه در زندان شان اسارت کشیده و شکنجه شده بود. ۸۰ درصد ریه اش به خاطر شیمیایی شدن در دفاع مقدس از بین رفت و گویی ۴۰ سال بود که کرونا گرفته و نفسش بالا نمی آمد. خودش "آقا" بود و پنج فرزندش "آقازاده" اما نه از آقازاده‌هایی که خون ملت را در شیشه کرده و نان خود را در خون ملت تیلیت می کنند بلکه آقازاده هایی هستند که پدرشان از خودش برای "وطن" خرج کرده نه اینکه "وطن" را خرج خودش کند. فرزندانش از صدقه سر نان حلالی که بر سر سفره اش آورده عاقبت بخیر شده اند. دوتای آنها معلم اند و دو فرزند دیگرش یکی در رادیولوژی کار می کند و دیگری فیزیوتراپ است. یکی هم با مدرک دکتری در بنگاه کار می کند.


شهید امیر سعیدزاده یا همان سعید سردشتی را می‌گویم که رهبر انقلاب در گوشه‌ای از کتابش متنی را با ستایش از "جوانمردی و شجاعت" این نیروی وفادار انقلاب تقریظ کرد. به مانند بسیاری از سهم خواهان سقف آرزوهایش لم دادن در ویلای ییلاقی اش و خوشگذرانی نبود بلکه سالها در عطش دیدار با آیت الله خامنه ای می سوخت و نهایت آرزویش دیدار با معشوق انقلابی اش بود. بالاخره سال 96 به دیدار رهبر انقلاب رفت و دست و شانه مرادش را بوسید و رهبری نیز متقابلا سر این شهید زنده را بوسه باران کرد اما چهار سال بعد و در ۲۹ دی امسال به سوی یاران شهیدش پرکشید. از جراحات ناشی از ایثارگری برای وطن راحت شد اما خودش می گفت بعد از این همه سال باز هم مدیون انقلاب هستم و خودم را وام دار وطن میدانم. خودش شد راوی کتابش و سرنوشتش را در کتاب "عصرهای کریسکان" نوشتند تا آیندگان بدانند برای ایران ماندن "ایران" که ها از خود گذشتند و چه ها کردند.


برف های کوه های جنوب آذربایجان غربی و نیز خاک های شنی ارتفاعات سنگان در دره کریسکان کردستان عراق به خوبی می‌توانند گواهی دهند که او چه رشادت هایی انجام داده و دوبار نیز تا مرز اعدام شدن پیش رفته اما چرخ روزگار به گونه ای چرخیده که شهادتش به خاطر جراحت شیمیایی و دوران دفاع مقدس باشد نه گلوله های سربی دشمنان نظام!


با این که برای انقلاب و نظام هزینه کرده و طعنه و کنایه هم کیشان خودش را به جان خریده بود اما تا آخرین روزهای عمر ادعایی نداشت و می‌گفت: اگر به ۴۰ سال قبل برگردم و بازهم امامی ((امام خمینی)) و آقایی ((رهبر انقلاب)) وجود داشته باشد باز هم همین راه را انتخاب می‌کنم. هر وقت از او می‌پرسیدند اهل تسنن است یا شیعه؟ بدون درنگ می‌گفت: من مسلمانم! وحدت را در حرف و شعار که نه بلکه در عمل ثابت می کرد.


از یاران شهیدان باکری، چمران، صیاد شیرازی، بروجردی بود و صمیمی ترین رفیقش قبل و بعد انقلاب شهید مهدی باکری بود. علاوه بر کارهای عملیاتی در دوران ما قبل از انقلاب، بعد از انقلاب نیز در دفاع مقدس برای نظام و انقلاب کم نگذاشت. هم نژادهایش که که با نظام و آرمان‌هایش مشکل داشتند او را "جاش" می‌خواندند اما می گفت مهم نیست، برای اینکه به چهره انقلاب غبار غم ننشیند تحمل می کنم.


آنقدر شریف بود که همسرش می گفت: " هزار بار حلالش باشد و خدا از او راضی". این جمله، چکیده ۴۱ سال زندگی سعدا حمزه ای با شهید سعید امیرزاده است. درست است که رزمندگان و مدافعان وطن سینه سپر کردند تا ذره ای از خاک وطن جدا نشود اما کار اصلی را مادران و همسران شهدا انجام دادند که چنین فرزندان رشیدی را تربیت و در طول زندگی پشتیبانی کرده اند.


سپهبد شهید سلیمانی را "ستاره ژنرال های دنیا" می دانست و خودش را سرباز صفر و کُرد ایرانی میدانست، به اصالتش افتخار می کرد و پس از اینکه دید گروهک های تجزیه طلبی کُردی برای جدایی منطقه کردستان ایران از مام وطن تلاش می کنند سینه سپر کرد و مقابلشان ایستاد و گفت: " یک کُرد هیچگاه وطنش را نمی فروشد."

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار