معصومه عابدینی*

من نمی‌توانم مثل بقیه آدم‌ها باشم، من کار خودم رو می‌کنم

قهرمان‌ها در مطالعات اجتماعی از این جهت مورد توجه‌اند که هم برآمده از جامعه و هم ماثر بر جامعه‌اند. قهرمان‌ها از منظر افراد هر جامعه‌ با نشانه‌هایی شناخته می‌شوند. در اینجا می‌خواهم از تختی مثال بزنم. درست به جهت مشهور و بسیار منقول بودنش. به عنوان یک ایرانی احتملا می‌دانید تختی کیست_یک کشتی‌گیر تهرانی، نفر اول مسابقات، قهرمان و پهلوان.

کد مطلب: ۱۳۶۱۸۴۵
لینک کوتاه کپی شد
من نمی‌توانم مثل بقیه آدم‌ها باشم، من کار خودم رو می‌کنم

این تصور به قدری جدی هست که آنچه مخدوش‌کننده‌‌اش باشد بتواند سوژه‌ یک فیلم از بهرام توکلی بشود. مردم بلیت می‌خرند، می‌روند سینما که ببینند پهلوان تختی به غیر از یک کشتی‌گیر تهرانی چه بوده؟ مهم‌تر اینکه اصلا به غیر از اینها چیزی بوده؟ می‌روند ببینند چقدر معمولی بوده؟ مستندساز در «قهرمانان معمولی» می‌کوشد تجربه‌ تازه‌ای را برای بیننده رقم زند.
شاید اگر آقای «آکتور مرزبان» را در خیابان می‌دیدم، به او می‌گفتم با وجود تمام مشکلاتی که دارد، تئاتر را رها کند، برود مرزبانی را بچسبد و نهایتا پیش پدرش کار کند. من احتمالا تازه از سر صحنه تئاتر در یکی از سالن‌های تئاتر شهر تهران بلند شده‌ام، می‌آیم می‌گویم اینطور نمی‌شود آقا! شما فرضا این تئاتر را هم در یکی از سالن‌های اداره‌ فرهنگ و ارشاد ادامه دادی، می‌توانی اینجا تئاتری اجرا کنی با کیفیتی که من در تهران دیدم؟ «نه.»
احتمالا این کیفیت شامل پوشش، گویش، مشاغل، نقش‌ها، زنانگی و مردانگی، اسامی، ادبیات، زبان بدن و همه‌ آن چیزی ست که من در تهران دیده‌ام. شاید بعد این «نه» است که سالن تمرین را از آقای آکتور مرزبان می‌گیرند. بعد از این «نه» تازه کار مستندساز شروع می‌شود. او ما را به لحظه‌ دیگری می‌برد. مرا مجبور می‌کند بروم کنار آن خانم میانسال که ‌در یک روستای مرزی معمولی با چادر گلدار و دمپایی، احتمالا تازه از سر یک کار معمولی آمده، نشسته تئاتر می‌بیند (احتمالا حتی نمی‌داند تئاتر می‌بیند) بنشینم، یک تئاتر معمولی ببینم درباره صدآفرین، بعد هم بروم سراغ ادامه‌ کار معمولیم. «آکتور مرزبان» هم می‌رود. برای تئاتر معمولی‌اش درباره صدآفرین که دست می‌زنند، پلان بعدی، آچار در دست دارد یک کار معمولی می‌کند.
به آقای «آکتور مرزبان» نگاه می‌کنم، می‌گویم چطور ناامید نمی‌شود؟ صحبت‌های او در مستند حاکی از این است که می‌شود.
«من هر روز صبح که از خواب بیدار میشم، میگم امروز دیگه تئاتر را برای همیشه می‌ذارم کنار». او مرزبان است، با صدآفرین به همین واسطه آشنا شده و تئاتر دوست دارد، همین که برود با سه‌چهار نفر روی کوه یا توی حیات خانه و یا ساختمان نیمه‌ساز تئاتر تمرین کند بعد بیاید برای ده پانزده نفر اهالی یک روستای معمولی مرزی یک تئاتر معمولی درباره صدآفرین مرزبان اجرا کند، کفایت می‌کند تا ادامه دهد. کیفیاتی که ما در یک صورت تهرانی از تئاتر می‌شناسیم به عنوان استانداردهای اولیه‌ یک تئاتر خوب و غیرمعمول ظاهرا اینجا بی‌معنی ست. همین کیفیات از گویش تا پوشش باهم همخوان‌اند. همه‌ اینها آنقدر قوی هستند که او را به این سختی و تلاش وادارند. تئاتر او برای من روی صحنه نمی‌رود. او برای من تمرین نمی‌کند، اجرا نمی‌کند. طی مستند تصریح نمی‌شود که چرا سالن را را از آقای «آکتور مرزبان» گرفتند یا چرا جایی نبود که بروند تمرین تئاتر کنند اما شاید اراده‌ای که پشت این تصمیم و امثال این تصمیمات است نیاز دارد که از طریق قاب موبایل یا تلوزیون بیاید و از این لحظه به آکتور مرزبان نگاه کند.

«آکتور مرزبان» دستانش را با دود اگزوز گرم می‌کند، سوپری محله‌شان پدرش است، عنوان شغل او هم حتی غیرتهرانی است و بینندگان تئاتر هم همانقدر معمولی و غیرتهرانی هستند که آن زن میانسال چادر گلدار. ایرادی ندارد که آقای آکتور مرزبان یک تئاتر معمولی روی صحنه می‌برد، قرار هم نیست در گرمی اردبیل تئاتری با کیفیات یک تئاتر در تهران ببرد روی صحنه. همین کافی است که او را قهرمان ببینیم، یک قهرمان معمولی. دفعه بعد که آقای «آکتور مرزبان» را در خیابان ببینم به او نمی‌گویم که برود پیش پدرش کار کند.

«قهرمانان معمولی» به کارگردانی مجتبی حیدری، مهدی رشوند و زهرا استادزاده روایتی مستند از زندگی افرادی‌ست که نقش خود را در بهبود وضعیت جامعه پیدا کرده‌اند.

این اثر که محصول مرکز مستند سوره و مجری طرح آن آژانس مستند سو است، در ایام ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ هرشب ساعت ۱۹ روی آنتن شبکه مستند می‌رود.

جامعه‌شناس

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار