رضا زنگویی*
تختی هرگز نمیمیرد
بسیارند قهرمانان اما پهلوانان نه. میشود قهرمان بود و فراوان هم هستند، اما به پهلوانی نمیرسند. اگر قهرمانی را به قوت زور و بازو بدانیم، پهلوانی، فضیلتی است اخلاقی که به معرفت انسانی جان میگیرد. اگر فهرست ورزشکاران و حتی باستانیکاران و کشتیگیران را صدر تا ذیل بخوانیم به انگشتشمار اسامی خواهیم رسید که با پهلوانی مرزهای قهرمانی را درنوردیده و جاودان شدهاند.
جهان پهلوان تختی، نمونه مانای این فرآیند است. قبل و بعد او فراوان بودند که بازوبند پهلوانی بستند، اما کسی "آقاتختی" نشد. تختی آقا شد چون در پی آقایی مردم بود. قامتش در تاریخ رشید ماند، چون هیچ کس را بر زمین افتاده نمی خواست. فقط در کشتی نبود که جوانمردانه با حریف مبارزه کند و هوای پای آسیب دیده او را داشته باشد. وقتی آسیبی به مردم می رسید، زخم را در جان خود احساس می کرد و به یاری برمی خاست. زلزله بوئین زهرا را حتی اگر ما به یاد نداشته باشیم، تاریخ به خاطر دارد و مردی که برهنه پا در خیابان می گشت و برای مردم کمک جمع می کرد. یادش مانده که در بی پناهی مردم، یک مرد برخاست تا مردم به او اقتدا کنند برای یاری همنوعان شان.
ویکی پدیا، نقش او را در آن زمان چنین روایت می کند:«تختی، صندوق به گردن از پارک ساعی در خیابان ولی عصر تا تالار کیهان در خیابان فردوسی را پیاده پیمود. با بلندگو شخصاً از مردم میخواست تا به هموطنان زلزلهزدهشان هر چه در توان دارند، کمک کنند. زنان گوشواره و گردنبند و انگشتر و مردان پول اهدایی خود را به صندوق آویزان از گردن تختی میانداختند. واکنشها چنان باورنکردنی بود که بلافاصله موج بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند و دهها کامیون به وی سپرده شد.» کار او اگر چه در یک زمان محدود و برای آسیب دیدگان یک منطقه انجام شد، اما در همان بازه تاریخی و جغرافیایی نماند، بلکه به رسمی تبدیل شد که به روزگاران تکرار می شود و در هر تکرار نام آقا تختی بلندتر بر زبان ها می نشست. این یعنی اگر قهرمانی زمان دار و محدود به زمینه خویش است، اما پهلوانی بی زمان و فرازمین است. به تجربه تاریخ می توان گفت که پهلوانی نمی میرد حتی اگر بر مرگ پهلوان قرن ها بگذرد.
*کارشناس رسانه
ارسال دیدگاه