*محمدرضا سلمانی عبیات
وفاداران کربلا
واقعه کربلا نشانه های والایی از آیین وفاداری و صلابت عقیده را از اطیاف مختلف جامعه به نمایش گذاشت. در روز عاشورا شخصیت هایی در کنار امام حسین (ع) قرار گرفتند که با تمام وجود ولایت و امامت را درک و پذیرفته بودند و با ایمانی راسخ تا آخرین قطره خون در برابر اهلبیت به جانبازی پرداختند.
بی جهت نیست که سید الشهداء (ع) آنان را "بهترین یاران" خطاب می کنند و آنان بسیار ستایش می فرمایند و می گویند: من اصحابی با وفاتر و بهتر از اصحاب خودم نمی شناسم و هیچ اهل بیتی نیکوکارتر و شایسته تر از اهل بیت خویش سراغ ندارم، خدا به همگی جزای خیر دهد. (ابن طاووس ، لهوف ، ۱۳۵)
در عین حال همواره و در همه ادعیه نام آنان در کنار امام حسین (ع) ذکر می شود "ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَینِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَینِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ" و از برای من قدم صدقی را با حسین و اصحاب او ثابت کن، همانها که خون خود را در کنار حسین و برای آن حضرت بذل کردند.کامل الزیارات : ص ۳۲۷ ح ۵۵۶
در جریان روز واقعه کربلا همواره امام حسین (ع) شرایط را برای بازگشت هریک یارانش فراهم کرده بود و همواره میفرمود که : این ، [ سیاهىِ ] شب است که شما را پوشانده است . آن را مَرکب خود گیرید و هر کدامتان ، دست مردى از خاندانم را بگیرد و در دشت ها و شهرهایتان ، پراکنده شوید تا خداوند ، گشایشى دهد که این مردم ، در پىِ من هستند و اگر به من دست بیابند ، در پىِ دیگران نمى روند.تاریخ الطبری : ج ۵ ص ۴۱۸
هدف امام این بود که هرکس در این میدان قدم مىگذارد، کاملا آزادانه و با ثبات قدم باشد. از اینرو در موارد مختلف و به بهانههاى گوناگون افراد را مرخص مىکرد.
اما بی شک یکى از شاهکارهاى نظامى و اخلاص اصحاب وفادار امام حسین (ع) این بود که در آن غوغاى دشت کربلا، تا آخرین کس از یاران حسین (ع) زنده بودند، دست لشکر خونخوار کوفه به آن حضرت نرسید و نتوانستند آسیبى به او برسانند با اینکه چنانچه خود آن حضرت در خطبۀ شب عاشوراى خود بیان فرمود. مقصود اصلى این لشکر خونخوار گرفتارى یا کشتن خود امام مظلوم بود و هر چه زودتر مىتوانستند او را گرفتار کنند یا بکشند، بر آنها آسانتر مىگذشت و تلفات آنها کمتر بود ولى تا اصحاب وفادار او جان به تن داشتند، خود را سپر او کردند و تا حضرت ابوالفضل زنده بود، لشکر را یاراى نزدیک شدن به خیمهها و تعرض به آن حضرت نبود و همه انتظار داشتند که پرچم ابوالفضل سرنگون شود و راه آنها بازشود. (عباس القمی، نفس المهوم،۴۳۵)
در قاموس بزرگ مردان کربلا ، مرگ از عسل هم شیرین تر است ؛ آنان که هیچ لذتی را بالاتر و بهتر از شهادت در محضر ولی خدا امام حسین (ع) نمی دیدند و بارها نیز آن را تکرار کردند.
مسلم بن عوسجه (ره) از جا برخاست و گفت: «ما دست از تو بداریم و هنوز نزد خدا در اداى حقّت خویش را معذور نکرده باشیم؟!! نه بخدا، نیزه به سینۀ دشمن فرو کنم و تا دستۀ شمشیر در دست دارم بر آنها بکار برم و اگر سلاح به دستم نماند که با آنها بجنگم، سنگ به آنها بپرانم، بخدا دست از تو برنداریم تا خدا داند که ما رسول خدا را بعد از او دربارۀ تو منظور داشتیم، بخدا اگر بدانم که کشته مىشوم و زنده مىشوم و سپس کشته مىشوم و سوخته مىشوم و خاکسترم را باد مىدهند و هفتاد بارم چنان کنند از تو جدا نشوم تا در آستانت بمیرم. چگونه فداکارى نکنم که یک کشته شدن است و تا همیشه کرامت عظیمى در پى است. زهیر بن قین از جا برخاست و گفت: «بخدا من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزار بار و خداى عزوجل با این کشتار من از تو و خاندانت دفاع کند». همۀ یارانش یک نفس قریب به این مضمون پاسخ دادند (ط) و گفتند: بخدا از تو جدا نشویم (جان ما قربانت) با گلو و چهره و دست خود تو را نگهدارى کنیم و چون ما همه کشته شدیم وظیفۀ خود را انجام داده باشیم.
تاریخ الطبرى، ۵ : ۴۳۲
*پژوهشگر تاریخ شیعه
ارسال دیدگاه