بخش اول پاسخ تیم «قهرمان» به ادعاها و ابهامات
تهران (پانا) - در پی ادعاهای مطرح شده پیرامون فیلم سینمایی «قهرمان» و انتشار روایتهای یکسویه، نادرست و اطلاعات تحریف شده، نکاتی که در ادامه میآید، برای روشن شدن ابعاد این موضوع از سوی تیم فیلم سینمایی «قهرمان» ارائه میشود.
به گزارش روابط عمومی فیلم، به دلیل لزوم ذکر توضیحات کامل، نوشته پیشِ رو، به ناچار طولانی و در دو بخش، (بررسی موضوع از دو منظر حقوقی و اخلاقی) تنظیم شده است. به دلیل طولانی بودن توضیحات، بخش اول در نوشته حاضر ارائه خواهد شد و بخش دوم که پاسخ به ادعاهای سراسر کذب مطرح شده در یک مصاحبه است، به زودی منتشر میشود. مدارک و مستندات موارد زیر، در پرونده دویست صفحهای در حال بررسی در شعبه چهارم دادسرای رسانه در حال بررسی است.
*
در جلسه اول ورکشاپ فیلمسازی اصغر فرهادی در سال ۱۳۹۳ که قرار بر برگزاری آن به صورت یک کارگاه عملی بوده، ایدهی یکسانی برای ساخت کارهای کلاسی هنرجویان از سوی آقای فرهادی به عنوان مدرس پیشنهاد میشود. این ایده که همه گروههای هنرجویان بر اساس آن کار کلاسیشان را ساختهاند، رفتن به سراغ سوژههایی بوده است که هرکدام به دلیل آنکه پول، طلا و یا شیء گرانبهایی پیدا کرده و به صاحبش برگردانده بودند، اخبارشان در روزنامهها، سایتهای خبری و یا تلویزیون منتشر شده و به عنوان قهرمان در رسانهها معرفی شده بودند. جلسهی اول کلاس که فایل صوتی بخشهایی از آن موجود است به توضیح علت پیشنهاد این ایده و بررسی موضوع قهرمان و قهرمانسازی در جامعه اختصاص داده میشود و با این توضیحات از سوی مدرس کلاس برای هنرجویان، ایده، موضوع و هدف کارهای کلاسی که در طول دوره قرار بوده روی آنها کار کنند، ترسیم میشود. فرهادی نمونههایی از سوژههایی را که در روزنامهها پیدا کرده بوده در اختیار هنرجویان قرار میدهد و بعضی از هنرجویان که برای انجام این کار گروهی به تیمهای مختلف تقسیم شده بودند، کار کلاسیشان را بر مبنای همین سوژهها آغاز
میکنند و چند نفر دیگر نیز به دنبال سوژههای مشابه از طریق جستجو در اینترنت، تلاش میکنند تا برای کار خود سوژهای همراستا با ایدهی مطرح شده پیدا کنند.
در جلسهی سوم این دوره، طبق فایلهای صوتی موجود، سوژهی مرد زندانی شیرازی که پیش از آن در روزنامهها و همچنین گزارش تلویزیونی پخش شده در شبکه استانی فارس، خبر پیدا کردن یک کیف پول و برگرداندن آن به صاحبش توسط او، عمومی شده بود، توسط هنرجویی با نام خانم مسیحزاده مطرح شده و مورد موافقت مدرس کلاس قرار میگیرد و قرار بر این میشود که کار کلاسی وی دربارهی این سوژه (مرد زندانی شیرازی) باشد. در ادامهی جلسات این دوره که تقریبا هر یک ماه یک بار برگزار میشده، در هر جلسهی پنج، شش ساعته، هنرجویان روند کارشان را توضیح داده و چالشها و مسائل محتوایی و فنی که برایشان مورد سوال بوده را طرح میکرده و هرکدام از این سوالات، با راهنماییها و مشورتهای مدرس کلاس، مسیر و چگونگی ادامهی کارشان را مشخص میکرده است.
در هر کدام از این جلسات به شیوهی تحقیق، چگونگی برخورد رسانهها با موضوع قهرمانپروری، جنس روایت، چگونگی ایجاد تعلیق در روایتها و نوع برخورد با هرکدام از سوژهها و سوالاتی که از آنها باید پرسیده میشده، در کنار مسائل تکنیکی برای هنرجویان شرح داده شده است. در جلسهی انتهایی از هرکدام از گروهها، راف کات اولیهای (به معنی کنار هم گذاشتن صحنهها بدون حذف زوائد) به نمایش در میآید. زمان این راف کاتها حدودا از پانزده دقیقه تا یک ساعت بوده است. در همین جلسه، بحث و گفتوگویی در مورد شکل ارائهی این اپیزودها به میان میآید و در نهایت نتیجهی گفتوگوها به این توافق جمعی منجر میشود که اپیزودها در کنار هم، به عنوان یک مجموعه با ایدهای یکسان و مشترک از افراد و سوژههای مختلف، تدوین نهایی و به عنوان نتیجهی ورکشاپ آماده شده و به نمایش در بیاید. به پیشنهاد آقای فرهادی، یکی از هنرجویان که سیستم مونتاژ در اختیار داشته و تحصیلات دانشگاهیاش نیز در رشته تدوین بوده، برای آنکه هنرجویان هزینهای از این بابت نپردازند، به عنوان تدوینگر این مجموعه معرفی میشود. چندی بعد این اپیزودها در کنار هم توسط این تدوینگر مونتاژ شده و دوباره در کلاس به نمایش درمیآید. باتوجه به برخی اشکالات فنی و پلانهایی که همچنان کمبودشان در این مجموعه احساس میشده، قرار میشود هنرجویان پس از پایان دوره، خود پیگیر انجام مراحل نهایی شوند. همچنین بعد از گفتوگوهای مختلف به پیشنهاد مدرس کلاس، توافق میشود که این مجموعه به عنوان یک کار گروهی و با ذکر اسامی همه هنرجویان به ترتیب حروف الفبا به عنوان کارگردانان این مجموعه نهایی شود.
فرهادی در انتهای دوره، خود از هنرجویانش میخواهد که نام او را به عنوان ارائهدهنده ایده (افرادی که خبرشان به دلیل برگرداندن اموال پیدا شده به صاحبانش در رسانههای خبری منتشر شده و موضوع قهرمانپروری) و طراح (شکلدهندهی مسیر روایت در هرکدام از سوژهها) در تیتراژ این مجموعه ذکر نشود.
مدتی پس از پایان این دوره، یکی از هنرجویان که کار کلاسیاش سوژهی زندانی شیرازی بوده، با موافقت قبلی فرهادی و مدیر موسسه کارنامه، یک نسخه نهایی ۲۹ دقیقهای را از کار خود آماده کرده و در چند جشنواره استانی به نمایش میگذارد.
از سوی دیگر، فرهادی در سال ۱۳۹۸ و پس از ساخت دو فیلم «فروشنده» و «همه میدانند»، تصمیم به نوشتن فیلمنامهای بر مبنای همان ایدهای که در ورکشاپ به همهی هنرجویان ارائه داده بود، یعنی افرادی که با برگرداندن اموال پیدا شده به صاحبشان چهرهی رسانهای شدهاند و با محوریت همان موضوع قهرمانسازی و قهرمانپروری که در کلاس به تفصیل دربارهی آن صحبت کرده بود، میگیرد. همزمان، این هنرجو مجددا در دورهی فیلمنامهنویسی فرهادی که در موسسه بامداد برگزار میشده، ثبتنام میکند. علیرغم آنکه طبق مقررات دوره به دلیل تعداد زیاد متقاضیان، اولویت با کسانی بوده که پیش از این، دوره آموزشی با اصغر فرهادی نگذراندهاند، او با اصرار زیاد در این دوره ثبت نام میکند. در اواسط این دوره آقای فرهادی به ایشان میگویند که قصد دارند بر اساس ایده و طرحی که در ورکشاپ مستندسازی مطرح کرده بودند و با برداشتی آزاد از ماجرای زندانی شیرازی، فیلمنامه بعدی خود را بنویسند و برای پرهیز از هرگونه سوءتفاهم از ایشان میخواهند که با نوشتهای تایید کنند ایده و طرح مستند کار کلاسی وی با نام «دو سر برد، دو سر باخت» در ورکشاپ سال ۹۳ مطرح شده و متعلق به فرهادی است. علت اینکه به ایشان گفته میشود با نوشتن این نامه این موضوع را تایید کنند، خواستهی خود فرهادی در عدم ذکر نامشان به عنوان طراح و ایدهپرداز در کارهای کلاسی هنرجویان بوده است که قطعا اگر در دوره ورکشاپ، ایشان با هنرجویان موافقت کرده بودند که نامشان در تیتراژ ذکر شود، دیگر نیازی به چنین نامهای نبود. از طرفی از آنجا که قرار بود فیلمنامه «قهرمان» با برداشتی آزاد از سوژهی منتشر شده در رسانهها نوشته شود، نوشتن این نامه مانع بروز سوءتفاهم در آینده میشد.
نکتهای که لازم است بر آن تاکید شود تفاوت بین معنای دو کلمهی «ایده» و «سوژه» است که پیشتر به آن اشاره شد. این نامه در فضایی کاملا عادی نوشته و امضا شد.
در بخش دوم این متن، به روایتهای متعدد جعلی و تحریفشده که دربارهی نوشتن این نامه بازگو شده، خواهیم پرداخت.
در سال ۱۴۰۰ و پس از اولین نمایش فیلم «قهرمان» در فستیوال کن، تلویحا ادعای "کپیبرداری" داستان فیلم «قهرمان» از مستند کلاسی که سوژهی آن توسط هنرجو و بر مبنای ایدهی فرهادی مطرح شده و طرح و شکل روایت آن، کاملا متاثر از راهنماییهای وی در کلاس شکل گرفته بود، در فضای مجازی منتشر شد که به واکنش اکثریت هنرجویان همان دوره که تنها شاهدان واقعی روند جلسات آن ورکشاپ بودهاند و مطلع از چگونگی شکلگیری تمام کارهای کلاسی از آغاز تا پایان، روبرو شد. نامهای در این ارتباط با امضای اکثریت هنرجویان ورکشاپ به دادسرا ارائه و در پرونده موجود است.
با این این پیشزمینه، ابتدا از بعد حقوقی، به این اتهام و ادعای واهی میپردازیم:
۱- بعد حقوقی
بر طبق قانون کپیرایت، مالکیت مادی و معنوی سوژههای منتشرشدهای که در رسانهها عمومی و افشا شدهاند، متعلق به هیچکس نیست و همگان میتوانند از این اطلاعات عمومی شده، به صورت جزئی و کلی در یک اثر هنری استفاده کنند. این قانون، در ایران و کشورهای دیگر وجود دارد و در دادگاهها مورد استناد قرار میگیرد. نکته مهم و قابل توجه آن است که فیلم «قهرمان» برداشتی کاملا آزاد و متفاوت از سوژهای افشا شده است که اخبار آن دو سال قبل از ورکشاپ سال ۹۳ در رسانهها و شبکهی استانی فارس منتشر شده. از همین روی خود این مستند را هم نمیتوان به کپیبرداری از گزارش تلویزیونی استان فارس درباره سوژه زندانی شیرازی متهم کرد. ادعای وام گرفتن فیلم «قهرمان» از اثر مستند، نادیده گرفتن به عمد یا غیرعمد همهی اطلاعات منتشر شدهی پیشین، راجع به این سوژه در رسانههاست. طبق قانون و نظر کارشناسان حقوقی، آنچه در یک اثر مستند مورد حمایت قانون کپیرایت قرار میگیرد، نه اطلاعات افشا شدهای که فیلم مستند نیز خود آن را از واقعیت وام گرفته و صرفا گزارشگر آن است، بلکه بیان خلاقانهی سازندهی مستند است. به وضوح روشن است که فیلم «قهرمان» به هیچ عنوان در بیان داستانی و سینمایی خود نسبتی با فیلم مستند مورد بحث ندارد. برخی شباهتهایی که در این دو اثر به شکل طبیعی وجود دارد، به معنای وام گرفتن از خلاقیت و بیان اثر مستند نیست. این شباهتها سه دلیل واضح دارد:
الف) وجود ریشهی مشترک در هر دو اثر که یکی مستقیما درباره یک اتفاق واقعیست و دیگری برداشتی آزاد و متفاوت از آن.
ب) توصیهها و راهنماییهای کلی و جزئی مدرس ورکشاپ که در قدم اول، طرح ایدهی کار بر روی افراد و سوژههایی که پول یا شیء گرانبهایی را به صاحبش برگرداندهاند و تبدیل به قهرمانی محلی شدهاند بوده است. این راهنماییها هم در مسائل تکنیکی از جمله دکوپاژ، قاببندی و حرکت دوربین بوده و هم در جنبه چگونگی دنبال کردن هر سوژه و شکل روایت داستان آنها. این موضوع باعث شده که همهی چند اپیزود مجموعه کلاسی این ورکشاپ از یک فیلتر عبور کند و شبیه به جنس سینمایی که مدرس کلاس در حال تدریس آن به هنرجویان بوده، بشود. به طور مثال بخش دوم این مستند که جستجوی زن صاحب کیف است، طبق فایل صوتی موجود از کلاس، به پیشنهاد و توصیه فرهادی به عنوان مدرس کلاس دنبال شده است.
ج) دلیل سوم، موردیست که کمتر در اظهارنظرها به آن اشاره شده است. اپیزود نهایی به نمایش در آمدهی اثر مستند در چند جشنواره، ۲۹ دقیقه بوده است که ساختاری گزارشی و کاملا مصاحبهمحور دارد. اما نسخهای که این روزها مبنای قضاوت مشابهتهای این دو اثر قرار گرفته و بر اساس آن نظرات غالبا غیرحقوقی داده میشود، ۴۴ دقیقه است. این نسخهی بلندتر، دو هفته بعد از اولین اکران فیلم «قهرمان» در ایران، بر روی یک پلتفرم بارگذاری شده و تا پیش از اولین نمایش فیلم «قهرمان» در فستیوال کن، هیچکس این نسخه را ندیده بوده است. در تدوین و صداگذاری این نسخهی جدید که چند سال بعد از نسخهی قبلی تهیه شده، به وضوح پیداست هدف این هنرجو نزدیک کردن این مستند تا جای امکان به فیلم «قهرمان» بوده است. سوال این است که با چه هدفی نسخهی جدیدی تدوین شده و از انتشار نسخهی قبلی که نهایی شده و در چند جشنواره به نمایش در آمده بوده، صرف نظر شده است؟ بسیاری از مشابهتهایی که امروز به آن اشاره میشود، مربوط به نسخهی ۴۴ دقیقهایست که هیچکس آن را ندیده بوده چون از این نسخه، دو هفته بعد از آغاز اکران عمومی «قهرمان» رونمایی شده است. اگر هدف، اثبات «کپیبرداری» فیلم «قهرمان» از این مستند است، چرا همان نسخهی ۲۹ دقیقهای برای مقایسه منتشر نشده؟
در نتیجه باتوجه به توضیحات فوق، ادعای کپی بودن اثر سینمایی از این اثر مستند، مبنای حقوقی نداشته، از سویی حاصل عدم اطلاع از قوانین کپیرایت و از سوی دیگر، ارائه اطلاعات ناقص و روایتهای تحریف شده است. نمونههای بسیاری در سینمای ایران و جهان وجود دارد که از یک سوژهی رسانهای شده، آثار مختلفی خلق کردهاند و هیچکدام به نقض کپیرایت متهم نشدهاند. مگر آنکه بیان خلاقانهای در دو اثر مشابه بوده باشد. نکتهی مهم اینکه باتوجه به حضور پخشکنندههای بینالمللی فیلم «قهرمان» و حساسیتهای شدید و سختگیرانهی آنها در مورد قانون کپیرایت، چگونه ممکن است سازندهی «قهرمان» که پیش از این نیز با فیلمهای قبلیاش تجربهی پخش بینالمللی و آگاهی از این حساسیتها را داشته، چنین ریسکی کرده باشد؟ باتوجه به اینکه سازندهی اثر مستند، لینک نسخه ۴۴ دقیقهای را به همراه ادعای کپی بودن فیلم «قهرمان» برای برخی از روزنامهها، فستیوالها و افراد بیرون از ایران فرستاده است، تیم حقوقی پخشکنندههای بینالمللی فیلم «قهرمان» با بررسی هر دو اثر، صریحا در نامهای ادعای نقض کپیرایت در فیلم «قهرمان» را بر اساس قوانین کپیرایت در کشورهای
خود، رد کرده و تصریح کردند که ادعای مطرح شده، هیچ جنبه و مبنای حقوقیای ندارد.
سازنده این مستند در نامهای که به دادسرا ارائه داده است مدعی حدود ۶۰ مورد شباهت بین این دو اثر بوده است (همچنان مبنای وی نسخهی ۴۴ دقیقهای بوده که بعد از نمایش «قهرمان» تدوین و تهیه شده است). از شباهت چهرهی یکی از مسئولان زندان به چهرهی یکی از بازیگران فیلم تا شباهت کیف سیاه زنانه در هر دو اثر و تکجملههایی که غالبا در گزارش پخش شده از شبکه استانی فارس و مصاحبه با زندانی شیرازی پیش از ساخت این مستند عمومی و افشا شده بودند. از سوی تیم «قهرمان» به دلایل تکتک این مشابهتها در جدولی پاسخ داده شده که در پرونده موجود است. بخشی از موارد مشابهتها برآمده از واکنشها و جملات مرسوم و طبیعی افراد در موقعیتهای مشابه در جامعه است. به طور مثال در غالب اینگونه اخبار، سوژههایی که مال گمشدهای را به صاحب آن بازگرداندهاند، جملاتی را شبیه «وجدانم اجازه نداد که مال کسی رو بردارم» به طور طبیعی به کار میبرند (این جملات در کار کلاسی تمام هنرجویان که روی سوژههای مختلفی با همین موضوع کار کردهاند نیز شنیده میشود). این موضوع که در هر دو فیلم، شخصیتها در موقعیتهای مشابه، چنین جملات آشنا و گاها کلیشهای را به کار
میبرند، امریست معمول. ضمن اینکه این جملات، متعلق به سازنده فیلم مستند نیست و توسط سوژه بیان شده است.
تیم «قهرمان» در روزهای آینده نمونههای مورد اشاره تشابهات دو اثر را کنار هم قرار داده و از نظر قانون کپیرایت تکتک موارد را در فیلمی که منتشر خواهد شد، مقایسه و تشریح میکند. به دلیل طولانی شدن این نوشته، بخش مهم دوم این متن که از بعد اخلاقی به این موضوع پرداخته است و همچنین شامل پاسخ به ادعاهای سراسر کذب و تحریفشدهی این هنرجوست، به زودی منتشر میشود.
با احترام،
تیم «قهرمان»
ادامه دارد…
ارسال دیدگاه