امانالله قرائیمقدم*
دنیای بیگانهها
«جهل هویتی» چیست و چه آسیبهایی ایجاد میکند؟
از ویژگیهای کلانشهرها «جهل هویتی» و «بینامی» است. «شهر» جایی است که افراد در آن به «بینامی» و «بیهویتی» دچار میشوند؛ چون گستردگی شهر مانع از آن میشود که افراد از هم شناخت کامل پیدا کنند و در نتیجه چندان کسی، کسی را نمیشناسد.
ناشناخته ماندن افراد در شهر منجر به «خودمداری»، «خودمحوری» و «تنهایی» افراد میشود، در حالی که در یک جامعه کوچکتر مثل شهرهای کوچک یا روستاها و دهکدهها اصل و نسب و عقبه خانوادگی افراد کاملاً شناخته شده است. بنابراین به نسبتی که وسعت شهرها بیشتر میشود مهاجرپذیری به آنجا فزونی مییابد و به تبع آن، جهل بینامی، گمنامی و بیهویتی گسترده میشود. اما چرا؟ چه نسبتی میان «توسعه شهری» و «بیهویتی» وجود دارد؟
واقعیت این است که در نتیجه توسعه شهری «تجانس فرهنگی» به هم میخورد. متفکران مکتب شیکاگو معتقدند در جوامع شهری، مردم به درختهای خودرویی میمانند که بدون هیچ پیشزمینه فرهنگیای به یکباره سر برمیآورند؛ در این وضعیت افراد «شیءسرور» میشوند و میکوشند تا به واسطه اشیا و توجه به ظاهر خود هویت و منزلت اجتماعی کسب کنند.
در چنین جوامعی فارغ از تجاریزدگی، در نقاط خاصی از شهر که شناخت و تجانس گروهی و فرهنگی کمتر است، جرم و نابهنجاری اجتماعی هم بیشتر خواهد شد، چون وقتی افراد «بینام» میشوند، دیگر ترس از شناخته شدن ندارند و در نتیجه خودکنترلی ضعیف میشود.
اساساً ویژگی شهر «بینامی» است. از نظر جامعهشناسی شهری مکتب شیکاگو «شهر دنیای بیگانهها است» بخصوص شهری مثل تهران. در شهر، «دیگری» به اندازهای ارزش دارد که کار ما را راه بیندازد و بعد او را فراموش میکنیم؛ در نتیجه مجرمان در انبوه انسانها گم میشوند، روابط و تعاملات کم و احساسات افراد نسبت به هم فروکاسته میشود. اینها همه نتیجه جهل بینامی است. در چنین جامعهای افراد در قالب روباتهایی درمیآیند و اینچنین «عصر روباتیسم» شکل میگیرد.
وقتی جامعه وارد عصر روباتیسم میشود دیگر تلاشی از سوی افراد و شهروندان برای ساختن جامعه صورت نمیگیرد.
اساساً چنین جامعهای «اتمیزه» میشود چرا که شهروندان هدف مشترکی ندارند تا این اهداف آنان را به هم پیوند بزند و برای ساختن آن با هم همصدا شوند.
امیل دورکیم معتقد است که ما در جامعه با دو نوع همبستگی مواجهایم؛ نخست، همبستگی ماشینی و دوم همبستگی ارگانیکی. «همبستگی ارگانیکی» را بیشتر میتوان در جوامع توسعهیافته دید اما در جوامع در حال توسعه، همبستگی و تعلق، مکانیکی است؛ یعنی افراد باهم کار میکنند اما بیاحساس و بیتفاوتاند و اتمیزه شدهاند. اما اگر حاکمیت، آموزش و پرورش و رسانهها و... به تاریخ و هویت ملی توجه دهند و ارزشها و هنجارهای ملی را در جامعه تقویت کنند، دلبستگی در چنین جوامعی بیشتر خواهد شد.
گاهی این پرسش مطرح میشود که چرا در برخی جوامع میل به مهاجرت بیش از حد معمول است؟ در مقام پاسخ باید گفت که در جوامعی که روند مهاجرت بهطور قابل توجهی افزایشی است مردم آن جامعه نسبت به سرنوشت کشورشان بیتفاوت شدهاند و این بیتفاوتی ریشه در نادانی و ناآگاهی مردم از خودشان، ارزشها، تاریخ و فرهنگشان دارد.
وقتی کارگزاران و ساختارهای فرهنگی آموزشی در یک جامعه نتوانند مردم را به فرهنگ و هویت و گذشتهشان پیوند زنند، مردم نیز نسبت به آینده و حال سرزمینشان بیتفاوت خواهند
شد.
اما در چنین فضایی، برای کم کردن «جهل هویتی» راهحل چیست؟ به نظر میرسد از طریق آموزش و پرورش، برنامههای تلویزیونی، توجه دادن به تاریخ، اختصاص نام خیایانها به بزرگان و... میتوان در جامعه ارزشها، فرهنگ، تاریخ و هویت را تقویت کرد تا مردم از رهگذر شناخت خود، به هویتشان دلبستگی پیدا کنند و برای بالندگی آن تلاش کرده و باهم همبسته شوند و در نتیجه کشور به سمت توسعه و پیشرفت رهنمون شود.
واقعیت این است که بیهویتی در برخی جوامع بیشتر مقوله ساختاری استلنگر و به ندانمکاریهای کارگزاران برمیگردد؛ چرا که کارگزاران هم همچون شهروندان شهرهای امروزی، خودمدار و خودمحور شدهاند و مردم را در مسائل کلان جامعه مشارکت نمیدهند و به تعبیری مشارکت آنان را به رسمیت نمیشناسند. در نتیجه مردم هم متقابلاً کارگزارانشان را به رسمیت نمیشناسند.
هر جامعه همانند پیکر انسان، متشکل از ساختار و سیستم و اجزای مختلف است. این ساختار و سیستم برای اینکه کارایی داشته باشند باید همه اجزا را به کار گیرند و تا مادامی که از همه اجزا بهره گرفته نشود، عملکرد مطلوب خود نخواهد داشت. بنابراین، اگر در یک جامعه مسئولان مشارکت مردم را در حل مسائل جامعه نادیده بگیرند، مردم نیز آنان را نادیده خواهند گرفت و این سیکل نادیده انگاشتنها، موجی از «بیتفاوتی اجتماعی» را رقم خواهد زد که طی آن هیچ مؤلفه هویتیای دیگر نمیتواند افراد را با سرزمینشان پیوند بزند و در نتیجه تعلق اجتماعی روز به روز کمرنگتر خواهد شد. در چنین جوامعی روند مهاجرت و فرار مغزها سرعت قابلتوجهی خواهد گرفت و «بیتفاوتی اجتماعی» گریبانگیر چنین جامعهای خواهد شد.
جامعهای که دچار جهل هویتی میشود مفهوم «ساختن» در اندیشه شهروندان آن جامعه رخت برمیبندد؛ گویی کسی دغدغه ساختن ندارد چون ساختارها نتوانستهاند با کار کردن روی «هویت ملی» مردم را همبسته کرده و آنان را برای «ماندن» و «ساختن» آماده کنند.
*استاد جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی
منبع: ایران
ارسال دیدگاه