بهروز غریبپور، کارگردان سینما و تئاتر در گفتوگو از اپرای «همای و همایون» میگوید
روزگار ناهمایون اپرا
تهران (پانا) - آنچه درتعریف اپرا آمده آمیزهای ازموسیقی و نمایش است که قطعات توسط خواننده اجرا میشود و هنرمندی چون بهروزغریب پور توانست اتفاق بزرگی در به اجرا درآوردن این هنرداشته باشد و آن حضور عروسکهای چوبی به جای بازیگران است، ایدهای که بسیار مورد استقبال قرارگرفت و حتی درخارج از ایران هم بسیارخوب دیده شد.
بهگزارش ایران، این کارگردان تئاتر و سینمای ایران براین باور است که مسئولان حمایت چندانی از اجرای این هنر نمی کنند و آنچه تا به امروز انجام گرفته فقط از باب وظیفه ملی است که خود نسبت به آن متعهد بوده است تا درکنار معرفی هنر ارزشمند موسیقی، اشعارشاعران بزرگ ایران زمین نیز به نوعی دیگر شنیدنیتر شوند. بهروزغریب پورایدههای دیگری هم درساخت اپرا دارد و آرزویش این است که روزی بتواند اپرای لیلی و مجنون را به زبان فارسی در کشورش اجرا کند. او درحال حاضرمشغول ساخت اپرای «همای و همایون» است. درخصوص ساخت این اثر، گفتوگویی انجام دادهایم که درادامه می خوانید.
طی چند روزگذشته ویدیوهایی درفضای مجازی منتشر شده بود مبنی برساخت موسیقی اپرای «همای و همایون»، در این خصوص توضیح بفرمایید.
همانطورکه اطلاع دارید بخش موسیقی این اپرا به سرانجام رسیده است، البته برای بخش ساخت عروسکها و دکوراجرا درانتظار تأمین منابع مالی مورد نیاز هستیم. حدوداً سه سال گذشته پروژه ساخت اپرای «همای و همایون» بنا به خواست استانداری کرمان و بنیاد فرهنگی وهنری رودکی آغاز شد، اما طی این مدت زمان فراز و فرودهای بسیاری بهوجودآمد، مانند آنچه در سرنوشت زندگی خواجوی کرمانی رقم خورده بود؛ فراز و نشیبها ناملایماتی که این شاعر وعارف بزرگ درروزگار خود تجربه کرد.این پروژه از سوی استانداری، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، شهرداری و دیگر مسئولان کرمان پیشنهاد شده بود و متقاضی ساخت آن بودند و براین اساس سفری به کرمان داشتم و مذاکرات اولیه هم انجام گرفت اما تغییرات مدیریتی در برخی از بخشهای نام برده یا به فراموشی سپردن آن ازسوی مسئولان مربوطه، موجب شد متأسفانه این پروژه مهم نیمه تمام باقی ماند وسرانجام به مرکز کرمان شناسی ارجاع داده شد، اما این مرکز هم بهعنوان چهارمین نهادی که باید توجه بیشتری به این شاعر بزرگ داشته باشد، با وجود تماسهای مکرر بنده و بنیاد فرهنگی و هنری رودکی تا به امروز در خصوص سرمایهگذاری روی این پروژه
نتیجهای حاصل نشده است.با این تفاسیر به درخواست مهدی افضلی مدیریت بنیاد فرهنگی و هنری رودکی تصمیم برآن شد بخشهایی از این کار تولید شود و براساس بودجه فراهم شده، بخش موسیقی این اپرا در اوکراین ساخته شد و خوانندگانی چون سالارعقیلی، حسین علیشاپور و دیگر دوستان عزیز کمک بسیاری در به اتمام رسیدن این کار داشتند و درحال حاضردر مرحله میکس نهایی قطعات هستیم. فراموش نشود این عدم حمایتها کوچکترین نقصی در کیفیت کارایجاد نکرده و آقای بهزاد عبدی که آهنگسازی این اپرا را بر عهده دارند در انجام این کار تلاش و دقت نظربسیاری داشتند واثرفوقالعاده بینظیر و ارزشمندی ساختهاند که به عقیده من بهترین کار این آهنگساز است.سعی من نیز بر این است با وجود بیحمایتیها و منعقد نشدن قرارداد، بهعنوان یک وظیفه این کار را انجام بدهم تا گشایشی دراین کار ایجاد شود.
با توجه به صحبتهای شما مسئولان شهرکرمان تا به امروز کمکی در به انجام رساندن این پروژه نداشتهاند و این بودجه تنها از سوی بنیاد رودکی اختصاص پیدا کرده؟
طبق صحبتهای انجام گرفته قرار بر این بود در شهر کرمان تماشاخانهای ثابت برای اپرای عروسکی دایر کنیم و با اجرای اپرای «همای و همایون» افتتاح شود.چرا که همانطور که میدانید کرمان یکی از شهرهای توریستی ایران است اما متأسفانه در پذیرایی از توریستها دچارفقرهستیم. این دوستان در طول روز تنها تماشاگر اماکن باستانی و... هستند اما برای شب برنامههای جذاب و هنری در نظر گرفته نشده است براین اساس پیشنهادهایی دراین زمینه داشتم که به سرانجام نرسید. در خصوص شهر شیراز هم به همین منوال بود طبق صحبت با مسئولان استانی قرار بود تماشاخانهای دائمی دراین شهر راهاندازی کنیم اما بهدلیل عدم حمایت مسئولان با شکست مواجه شدیم. همچنین تصمیم براین بود اپرایی در کردستان تولید شود و سفری به کردستان عراق داشته باشیم و یک پایگاه درشهر سنندج دایر شود اما در هیچ یک از شهرهای نام برده شده این اتفاقات انجام نگرفت.
اگر اشتباه نکنم اپرای «همای و همایون» سومین همکاری شما با آقای بهزاد عبدی است و آخرین همکاری مربوط به ۸سال پیش و ساخت اپرای «حافظ» است.درخصوص انتخاب آهنگساز اثر بگویید؟
بله، بعد ازاپرای «حافظ» همکاری دیگری با آقای بهزاد عبدی نداشتم و دراین مدت زمان با آقایان امیر بهزاد، شورا کریمی و امیر پورخلجی کارهایی ساخته شد اما دلیل دوباره این انتخاب، اعتماد در ساخت و همکاری کارهایی چون اپرای «عاشورا» یا «حافظ»است و این پیشنهاد را مطرح کردم و از نتیجه کار بینهایت رضایت دارم و امیدوارم روزی این اپرا روی صحنه بیاید و شنیده و دیده شود و درخصوص گفته هایم اغراق نکرده باشم.
ضبط این کار دراوکراین انجام شده، با توجه به شرایط حال حاضر و بحث اقتصادی آیا این موضوع مورد رضایت شما بوده؟
باید بگویم متأسفانه ارکستر سمفونیک ما شرایط خوبی ندارد و بیش ازآنکه به کارهای اجرایی بپردازند فعالیت نوازندهها اداری تعریف شده است و کیفیت کار به هیچ وجه مورد توجه نیست. براین اساس اگر قرار باشد چنین کارهایی را در ایران ضبط کنیم با اطمینان میگویم ساخت و ضبط آن چندین سال زمان خواهد برد و این موضوع جای تأسف دارد. بهعنوان مثال بخش عمدهای ازاپرای «خیام» به پیشنهاد امیر بهزاد آهنگساز این اپرا و به سفارش آقای فرنوش بهزاد با ارکستر اوراسیا انگلیس در لندن انجام گرفت و اجرا شد؛ در اپرای حافظ هم بخشی از کار به آقای امیرپورخلجی سفارش داده شد و در بلغارستان ضبط گردید.اما متأسفانه نمیتوان به ارکسترهای ایران اعتماد کرد و آن طورکه باید به این ارکسترها توجه نمیشود و تنها بهعنوان یک دکور تشکیل شدهاند براین اساس تا زمانی که این نگاه وجود دارد قطعاً هیچ پیشرفت و کیفیتی هم حاصل نمیشود.
کاری که ما دراوکراین انجام دادیم با ارکستر سمفونیک رادیو کی اف و با نظارت خود آقای عبدی بود که در مدت یک هفته و با بهترین کیفیت ممکن انجام گرفت اما اگر قرار بود ضبط این کار درایران صورت بگیرد باید بگویم که این کار امکان پذیر نبود. حتی به لحاظ هزینه هم انجام آن در خارج از ایران بسیار به صرفه بود. اما اگر برای ضبط این کار با ارکستر سمفونیک تهران ۱۰ سال کوشش میکردیم بازهم موفق نمیشدیم البته این موضوع به معنای ناتوانی نوازندهها یا عدم استعدادها نیست بلکه مدیریت ارکسترسمفونیک ما در این سالها به روز نبوده است. درواقع عناصر اداری بیشتر مورد توجه هستند تا بررسی کیفیت ارکستر.
با توجه به تجربه همکاری شما با ارکسترهای مختلف دنیا، علت افت ارکسترهای ایران چیست؟
یکی از مهمترین علتهای آن مسأله تعهدپذیری است که در خانواده هنرمندان و مدیریتهای اجرایی بسیار ضعیف است. فراموش نکنید این موضوع به آن معنا نیست که مدیریت کنونی بنیاد رودکی قصد نداشته یک مدیریت قوی برای ارکسترها اعمال وانتخاب کند، بلکه این ساختار تا به امروز رشد ضعیفی داشته و شاید دلیل دیگرآن رودربایستی ها یا ترس و واهمه ازتعطیلی موقت ارکستر برای بازسازی است تا همین رسانههای داخلی زبان به انتقاد نگشایند.اما سؤال این است آیا به نظر شما یک بدنه اداری غیر هنرمند میتواند موجب پیشرفت یک ارکسترباشد؟ قطعاً پاسخ منفی است و این نگاه در فوتبال ما هم رخ داده است.سال ها قبل دکتر محمود خوشنام مدیریت تالار وحدت را برعهده داشت؛ پژوهشگر موسیقی و آگاه و مسلط بر ادبیات ایران.اما متأسفانه مدیرانی با این شاخصه انتخاب نمیشوند. ناگفته نماند نوازندههای چیره دستی درکشورمان داریم اما اتفاقات سیاسی یا حمایتهای مشکوک از سوی بعضی از افراد ارکسترهای ما را تحت تأثیر قرار داده بهطوری که به یکباره ارکسترها از هم پاشیده و دوباره احیا می شوند. موضوعات مهم ومورد توجه این دوستان صندلی ارکستر، سازها و...است که از دیدگاه من معضل است
وآنچه باید دنبال شود خلاقیت درامر مدیریت است. سؤال من از شما این است مخاطب برنامههای ارکستر ملی یا ارکستر سمفونیک ما چه کسانی هستند؟ پاسخ این است یک تعداد تماشاگر ثابت که گویا وظیفهای اداری انجام میدهند؛ درواقع این مخاطبان به خاطر تماشای یک اثر هنری به تالار وحدت میآیند اما دریغ ازآنکه رشد فکری یا یک خلاقیت ملی بهوجود آید و در نهایت مجموعه این اتفاقات موجب میشود، متأسف باشیم از اینکه ارکسترهای ما از ساختار سستی برخوردارند و براین اساس اعتمادی دراجرای پروژههای عظیمی چون «همای وهمایون» وجود ندارد.
در خصوص انتخاب خوانندهها هم کمی توضیح دهید؛پیش ازاین با همایون شجریان و محمد معتمدی همکاری داشتید و در سرفصل جدید خود، سالار عقیلی و حسین علیشاپور دعوت شدهاند.
ابتدا باید بگویم در موسیقی ایران استعدادهای فوقالعادهای حضور دارند مانند آقای نوید نوروزی، مهگل صفدری، سرور توکل، شریف توکل، اسماعیل الله دادیان، محمدرضا موسوی و دیگر دوستان که از شهرهای مختلف در کنار ما بودند و در کارهای قبلی من هم همکاری داشتهاند. البته دراین کار بیش از ۱۷ خواننده شرکت دارند و دوستان خوبی از شیراز در بخش گروه کر و کرال حضور دارند. در مورد انتخاب آقای سالار عقیلی هم باید بگویم تصمیم من این بود از همه صاحبنامان آواز ایرانی همچون همایون شجریان، محمد معتمدی، علیرضا قربانی و... استفاده کنم و خوشبختانه این همکاریها شکل گرفت. سالیان قبل قرار بود همکاری با سالار عقیلی داشته باشیم اما ایشان گرایش و نگاهی را که من بهدنبال آن بودم ، نداشتند و مدتها بعد با وساطت آقای افضلی مدیربنیاد فرهنگی و هنری رودکی ملاقاتی صورت گرفت و برخورد بسیار صمیمانه انجام شد و حاصل این همکاری کار بسیار فوقالعادهای است که تولید شده است. آقای عقیلی در نقش بسیار دشواری حضور دارند و به زیبایی و خوبی از عهده آن برآمده است، نقشی که شبیه هیچ کدام از کارهای من مانند حافظ، خیام، سعدی و... نبوده است. نکته دیگراینکه بعد
مدتها سومین همکاری من با آقای حسین علیشاپور است و پیش از این در اپراهای حافظ و مولوی همکاری داشتیم و در این اپرا نقش فرزانه را برعهده دارد که بسیار رضایتبخش است. البته دوستان دیگری هم دراین کار زحمت کشیدند و در تمام مدت زمان انجام این کار بهدلیل شرایط سخت موجود، واهمه داشتم بار دیگر دچار کرونا نشوم و برای آهنگساز و خوانندهها مشکلی بهوجود نیاید اما با این حال بهطور مستمر کار را پیش بردیم و نتیجه خوبی داشت.
انتخاب خواننده برای اجرای اپرا شاخصه خاصی دارد یا آنکه همانطور که اشاره کردید حضور چهرههای آوازی مورد نظر شما بوده است؟
بههیچ وجه مسأله چهره برای من در اولویت نیست. بهعنوان مثال در اپرای عشق از حضور آقای داوود آزاد بهره بردیم، هنرمندی فوقالعاده مستعد در نوازندگی و خوانندگی که البته به آوازخوانی شهره نیستند بلکه اغلب کارهایشان ترانه خوانی است اما انتخاب ایشان بهدلیل تطبیق صدایشان با کاراکتر شیخ صنعان بود. بنابراین در انتخاب کاراکترهایم به ویژگی صدا بسیار توجه دارم چرا که از خواننده آنچه باقی میماند صدا است و در اجراهای ما پس ازانجام ضبط اصلی خواننده کنار میرود و این صدا است که پلی بک میشود. نکته بعدی این است که با وجود اینکه خوانندههای قدر و مستعدی انتخاب میشوند اما با توجه به پتانسیل این دوستان میبایست بهصورت کوتاه یا طولانی مدت تمرینانی انجام شود تا بازیگری کنند به این دلیل که متأسفانه مکتب خانهای برای آموزش اپرا نداریم و من به شخصه تمامی این کارها را انجام می دهم. خواننده و آهنگساز دارای استعداد و توانمندیهایی هستند اما در خصوص کاری که برای آن انتخاب شدهاند باید توجیه شوند که چه اثری را خلق کنند. بنابراین اگرچه چهره نقش مهمی خواهد داشت اما این موضوع اصلاً و ابداً مدنظرم نیست. با نگاه به بروشورهای کارهای
من خواهید دید برخی از همین دوستان که با من همکاری داشتند یک زمان هیچ نام و نشانی از این هنرمندان مستعد نبود و درواقع باید بگویم در تربیت خوانندگی اپرا سرمایهگذاری معنوی انجام دادهام.
بنابراین من در درجه نخست کیفیت صدا را مدنظر قرار میدهم و بعد استعداد آن خواننده و مهم تر از همه توجیه و آمادهسازی او برای ایفای نقش. درواقع یک خواننده باید با واژه «آواگر» آشنا باشد یعنی آواز و بازیگری را بهعنوان دو عنصر یکپارچه استفاده کند. فراموش نکنیم خوانندگی دراپرا یک داستان کاملاً جداگانه از خوانندگی به شیوه مرسوم ما است.
باتوجه به محدودیتهای موجود در اجرای اصولی اپرا، آیا در نظر دارید مکتب خانه اپرا را راهاندازی کنید تا همین مقدار آموزشهای لازم تدریس عمومی شود؟
با بررسی کارهایی که در اپرا ساختهام خواهید دید بیش از ۲۰۰ استعداد ناب دربخش موسیقی و بازیگری کشف شدهاند و از این طریق فرصتی برای روی صحنه آمدن پیدا کردهاند. بهعنوان مثال مهرداد ناصحی نوازنده کمانچه در اپرای سعدی نقش فرعون را ایفا کرده یا شاهو عندلیبی نوازنده چیره دست نی در اپرای خیام بهعنوان خواننده حضور دارد و... توان من در همین حد است و حمایتی نمیشوم. من بنیانگذار ارکستر سمفونیک فرهنگسرای بهمن هستم و باتوجه به این پیشینه کاری باید از من دعوت کنند تا مدرسه تربیت خواننده اپرا راهاندازی کنم. اگر ارکسترملی را دراختیار من بگذارند برای پیشرفت ارکستر و اجرای چنین برنامههایی آزمون برگزار میکنم و برای آینده خواننده تربیت خواهم کرد.لازم به ذکر است آموزش یک خواننده اپرا حداقل ۱۲ سال زمان نیاز است اما متأسفانه هرکسی که از گرد راه میرسد خود را خواننده معرفی میکند و موسیقی ما را به ورطه خطرناک میبرند. بهترین استعدادهای ما در زمینه آواز ایرانی جذب موسیقی پاپ شدهاند واین بدان معنا است که دلسوزی برای نجات این موسیقی وجود ندارد این هنرمندان سرمایههایی است که به هدر میرود، خوانندگانی که میخواهند از نظر
شهرت و مکنت یک شبه ره صدساله را طی کنند. من سه سال است روی این پروژه کار میکنم بدون آنکه قراردادی منعقد شده باشد اما اگر از یک خواننده درخواست همکاری داشته باشیم صحبت نخست هزینه انجام کاراست و اگر مانند عابر بانک موجودی نباشد بدون رودربایستی این همکاری را انجام نخواهند داد. بنابراین به اعتقاد من تربیت نیروی موسیقی ما اعم از نوازنده و خواننده ما به بیراهه رفته است و اکثریت این هنرمندان را مغرور و سرمست نخوت کرده و این موضوع موجب شده بهترین سرمایههای خود را از دست بدهیم.این درحالی است که استعداد در شهرهای ایران بینظیر است و کارهای خود را به فضای مجازی آوردهاند اما این استعدادها را فراموش کردهایم و به جای آن توجه به سلبریتیها بیشتر شده است اما من به شخصه روی این استعدادهای ناب سرمایهگذاری خواهم کرد. باردیگر تأکید میکنم اگر اپرای «همای و همایون» روی صحنه نیاید مأموریت ملی خود راانجام داده ام، حتی در خصوص خواجوی کرمانی هم ادای دین خود را به جای آورده ام.مسئولان باید از استعدادهای هنری کشور حمایت کنند و از نابودی آینده این هنر و هنرمندان هراس داشته باشند.اگر من این کارها را انجام میدهم فقط بهخاطرعشق
بینهایتم به خاک ایران و بزرگان کشورم و مردم وطنم است و با تمام این بیحرمتیها من در این خاک ماندهام و دراین خاک خواهم مرد.
گام مهم ومثبت و تأثیرگذاری که در اپراهای شما دیده و شنیده میشود، پرداختن به شعر و ادبیات ایران است بویژه اشعار برخی از شاعران بزرگ ایران که کمتر به گوش مخاطب رسیده است. دراین باره توضیح دهید؟
در بخشی از اپرای مولوی گفتوگوی شمس و مولوی است که بسیار مورد توجه قرار گرفته و خوب شنیده شده و استقبال کردهاند و میتوانم بگویم اگر همین یک کار را در زندگیام انجام داده باشم توانستهام گام بلندی در ساخت چنین کارهایی بردارم و این همان مخاطبسازی برای آواز، شعر، موسیقی و بزرگان ایران است. من توفیق این را داشتهام که اپراهایم خارج از ایران با استقبال خوبی روبهروشوند. مکتب «آران» که بهوجود آوردم مکتبی ایرانی است و برای اعتلای نام ایران و با همین مکتب توانستهام مخاطبان خود را حفظ کنم. دستمزدم را از همین تشویقها و انسانهای عاشق و وطن پرست دریافت کردهام و بار دیگر میگویم عاشق سرزمینم هستم و زندان کشور خودم را به بهشت خارج از ایران ترجیح میدهم.
اغلب ساختههای شما در اپرا منظومههای عاشقانه است، آیا توجهی هم به موضوعات اجتماعی در اپرا خواهید داشت؟
بله بدون شک. حدوداً ۵ سال پیش اپرایی نوشتم با نام«کاوه ناتمام» که موضوع آن نبرد کاوه با ضحاک بود و قرینهسازی با کودتای ۲۸ مرداد است وامیر بهزاد آهنگسازی این اثر را برعهده داشته. امیدوارم روزی بتوانم اپرای مسعود سعد سلمان یا ناصرخسرو را تولید کنم. جالب است بدانید سالها قبل که اپرای حافظ را در دبی به اجرا درآوردم یکی از سرمایهگذاران آنجا به من پیشنهاد کرد براساس زندگی هوشنگ ابتهاج یک اپرا بنویسم و با کمال افتخار این پیشنهاد را قبول کردم اما متأسفانه حامی وجود ندارد و به این گنجینهها توجهی نمیشود. بزرگانی که هر یک شناسنامههای ایرانی هستند.
برای کودکان هم کاری دراین زمینه ساختهاید؟
یک اپرای موزیکال آماده کردهام به نام «مفتخورلیا» براساس لوبیای سحرآمیز اما تا به امروز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هیچ پیشنهادی درجهت حمایت ازاین اثر نداشته است.
یکی از اپراهای ماندگاری در ژانر کودک «مانی و مانا» ساخته زنده یاد حسین دهلوی است آیا تمایل دارید این کار را اجرا کنید؟
از نگاه من اپرای «مانی و مانا» اثر ماندگار نیست. سالها قبل با استاد دهلوی دیداری داشتم و به سبب احترام فوقالعادهای که برای ایشان قائل بودم حاضرشدم این اپرا را روی صحنه ببرم.آقای دهلوی متن کار را ارائه کردند تا نگاهی به آن داشته باشم اما درک استاد دهلوی از کودکان درک درستی نبود، معتقدم که محتوای یک اثر حتی برای کودکان باید غنی باشد و آیندهسازی کند و تنها صرف کلمات کودکانه نیست. بعداز مطالعه متن به ایشان گفتم متأسفانه پیش از آنکه اثر را ببینم موسیقی آن را به آقای علی رهبری سفارش داده اید و درواقع با یک اثر ضبط شده روبهرو هستیم. استاد این اجازه را دادند تغییراتی در کار داشته باشم و من ماهها روی این متن کارکردم و متوجه شدم متن آنقدر ضعیف است که نمیتوان روی آن کار کرد و آقای دهلوی از من رنجیدند که نمیخواهم کاری انجام بدهم به ایشان گفتم استاد عزیزم شما متنی را برای کودکان نوشته اید که پیامی برای آیندگان ندارد. از دیدگاه من اپرای کودکان همین اثرمفتخرلیا است که مدیر آینده تدبیر کند. نام این اثربدان جهت انتخاب شده که لوبیای سحرآمیز انسان را به مفت خوری تشویق میکند. ما باید متنی را انتخاب کنیم و بنویسم
که برای آیندگان قابلیت داشته باشد و بماند بنابراین من ازانجام این کار صرف نظرکردم. جالب است برخی از دوستان میگویند بهدلیل صدای زن این اپرا اجرا نشده درحالی که من چندین کار ساختهام که صدای زن هم بوده که البته با عروسک اجرا شدهاند و اسرافی هم در این کار نبوده و به حد معقول از صدای زن بهره بردهام. بنابراین، این توجیه برای اپرای مانی و مانا قابل قبول نیست البته به شخصه بسیار علاقهمند بودم از استاد دهلوی کاری روی صحنه ببرم اما متأسفانه نشد.
یادداشت
ارائه تصویر کلام
حسین علیشاپور
خواننده موسیقی ایرانی
بعد ازاپرای مولوی که در آن نقش سلطانالعلما (پدر مولانا) و همچنین اپرای حافظ که نقش عبید زاکانی را خوانده بودم، اپرای همای و همایون سومین همکاری مشترک من با آقایان بهروز غریبپور و بهزاد عبدی است. در حقیقت تاکنون همکاریهای مشترک غریبپور و عبدی شامل چهار اپرا بودهاند که اپرای عاشورا هم یکی از آنها بوده و من در آن حضور نداشتهام.
بهطور کلی در اپرا و خصوصاً به روشی که آقای غریبپور کار میکنند و آن استفاده از عروسکها به جای بازیگر - خواننده است، خواننده باید بتواتد کاراکتری را متفاوت از آنچه بهعنوان یک خواننده صرف دارد از خود بسازد و این امر، مستلزم شناخت و همچنین داشتن شم استفاده از صدا بهعنوان شخصی غیر از خود است. این کار مسلماً کار آسانی نیست و مستلزم تجربه و تبحر در به کارگیری ذهن، تطابق آن با شخصیت اثر و رسانیدن ذهنیت به اجراست. هرچند شخصاً اعتقاد دارم که مهمترین وظیفه خواننده ارائه تصویر کلام است و زمانی که پای اجرای نقش اپرایی هم در میان نباشد، خواننده باید تصویرسازی شعر را سرلوحه کارش قرار دهد.
یکی از دلایلی که موجب التفات آقایان عبدی و غریبپور برای سپردن نقشهای خاص در آثارشان به من شده نیز، توجه و حساسیت خود من نسبت به این مهم است؛ اگر چه در دو اپرای قبلی و چه در این اپرا غریبپور و عبدی بهعنوان کارگردان و آهنگساز اثر، راهنماییهای ارزندهای برای پرورش ذهنی نقشهایی که بر عهده داشتم ارائه میکردند و امیدوارم آنچه در اپرای همای و همایون اجرا کردهام هم مانند آثار مشترک قبلی مورد توجه مردم قرار گیرد. نکته دیگر اینکه اگر قرار باشد اپرا به شکل جهانی و مطابق با استانداردهای خودش ارائه شود، باید در مدتی طولانی خوانندگان برای بازی در صحنه آموزش ببینند و یا بازیگرانی که توانایی خوانندگی دارند تحت آموزش موسیقی و آواز قرار بگیرند . منتها چون در کشور ما برای این کار که زمان و هزینه زیادی در بر دارد، حامی و متولی وجود ندارد، آقای غریبپور که استاد تئاتر است و موسیقی را هم بخوبی میشناسد، دست به این ابتکار زده که از عروسک به جای بازیگر - خواننده استفاده کند که با توجه به شرایط موجود بهترین کار ممکنه است. نکته جالب توجه اینکه ابتکار عمل ایشان با اقبال فراوان چه در داخل و چه خارج از کشور مواجه شده است.
ارسال دیدگاه