بررسی وضعیت سینمای کودک در گفتوگوی اختصاصی پانا با «مسعود کرامتی»
سینمای کودک نداریم مگر اینکه بخواهیم دور هم گپ بزنیم و چای بخوریم
تهران (پانا) - عضو سابق شورای سیاست گذاری و راهبری سینمای کودک و نوجوان معتقد است سینمای کودک مرده و فقط استخوانهایش مانده است و عنوان می کند که اصلا سینمای کودک وجود ندارد که حالا به تعریف آن از نظر یک شورا یا صنف پرداخت و بعد آسیب شناسی کرد. این موضوع فقط برای همین مصاحبه هایی است که گاه گاهی انجام میشود. درنهایت شوراهایی که گاه گاهی تشکیل می شود و دورهم گپی می زنند و چایی می خورند.
«مسعود کرامتی» بازیگر، نویسنده و کارگردان نامآشنایی است که آثار سینمایی و تلویزیونی پرمخاطب و اثرگذاری در حوزه کودک و نوجوان داشته است. از سریال «خانه ما» و «چراغ جادو» و خیلی از آثار ماندگار دیگر می توان وی را شناخت. کرامتی با عروسکگردانی «مدرسه موشها» ساخته مرضیه برومند وارد دنیای سینما شد و در مجموعه «گلنار» صداپیشگی کرده است. مسعود کرامتی پس از آن با رسول ملاقلیپور آشنا میشود و دستیاری او در فیلم سینمایی «افق» را به عهده میگیرد که اولین تجربه او در زمینه سینمای حرفهای بود. کرامتی سال ۱۳۷۱ مؤسسه سینمایی «کارنامک» را تأسیس کرد. اولین یا شاید به یادماندنیترین اثرش فیلم «پاتال و آرزوهای کوچک» است.
چرا فیلمسازها کمتر به سراغ ساخت فیلم در ژانر کودک می روند؟
متاسفانه سینمای کودک بعد از یک مقطعی از بین رفت و اصلا جدی گرفته نشد. سینمای کودک جدی گرفته نمی شود زیرا بخش دولتی که قرار است حامی چنین جریاناتی باشد، حضور ندارد. بخش خصوصی هم که تکلیفش روشن است ومشخص است که دنبال چه سوژه ها و فیلم هایی است، پس طبیعی است که چنین اتفاق هایی بیافتد. یکی از مهمترین عوامل، همین آموزش و پرورش است که هیچگاه به معنای واقعی کمکی به سینمای کودک نکرد.
برخی از فیلمسازها معتقدند کار در سینمای کودک بازگشت سرمایه ندارد. به نظر شما چنین نگاهی درست است؟
این طبیعی است و بخاطر همین من می گویم باید دولت حمایت کند. سینمای کودک در یک زمان و مقطعی به اوج خودش رسید و دوران خوبی داشت. در آن دوران تقریبا فیلم سازی خیلی سخت شده بود. برای سوژه حوزه بزرگسال و سینمای بدنه و آنچه اکنون مرسوم است، سخت گیری های بسیار زیادی وجود داشت، ارگان های دولتی به هیچ عنوان از آن حمایت نمی کردند و البته حمایت های دولتی که از سینمای کودک وجود داشت، اثرگذاری زیادی داشت. در آن زمان حمایت های بنیاد سینمایی فارابی اثرگذار بود. بعدها که نهادهای دولتی این حمایت را رها کردند بخش خصوصی تکلیفش روشن شد و سینمای بدنه جا افتاد. وزارت ارشاد عنوان کرد که سینما صنعت است و باید سرمایه اش برگردد. درنهایت سوار بر این تئوری به سمت جلو حرکت کردند. اینکه سینما صنعت است و سرمایه اش باید برگردد، درست است و در همه جای دنیا تقریبا چنین تعریفی را قبول دارند اما همه جای دنیا شرایط فیلم سازی شان مثل شرایط ما نیست که همه چیز را دولت تعیین کند و از تایید سناریو گرفته تا دادن پروانه نمایش دست دولت باشد و بعد بگویند حالا بروید خودتان فیلم بسازید. این سیاست یک بام و دو هواست و به نوعی در آن تناقض وجود دارد. مانند
همه مسایلی که در مملکت مان هرروز به سمت عقب می رود سینما هم نمی تواند جدای از همین سیستم باشد. تناقض ها و پس رفت را نه فقط در سینما و سینمای کودک که در صنعت و اقتصاد و مناسبات اجتماعی و مدیریت و در عرصه های مختلف و حتی در اخلاق و فرهنگ می بینیم.
خانواده های ایرانی عموما برای فرزندانشان خوب خرج می کنند و براساس این فرض قاعدتا نباید فیلم سازی در حوزه کودک با عدم بازگشت سرمایه روبرو باشد؟
این تئوری می تواند درست باشد و من قبول دارم که این عصر، دوره بچه هاست. تمایل خانواده ها برای اینکه محرومیت های خودشان را فرزندان شان تجربه نکنند، قابل قبول است اما مسئله اینجاست که اکثریت مردم دغدغه معیشت دارند. موضوع این است که بتوانند فرزندشان را سیر کنند. قاعدتا فرهنگ در اینگونه جوامع اولویت نیست. در جامعه ما هم چنین است.
چرا در فیلم های اعلامی شورای صنفی ژانر کودک دیده نمی شود و جای سینماگران برای حمایت از سینمای کودک کجا قرار دارد؟
سینمای کودک در زمانی محدودیت های زیادی نداشت پس مورد استقبال قرار گرفت. برای مثال آن زمان سریال های تلویزیونی حق نداشتند ترانه داشته باشند اما در سینمای کودک این فضا باز بود و موضوعاتی که در عرصه کودک پرداخته می شد مضامینی نبود که دچار ممیزی اعمال شده از سوی دولت شود. از این رو سینماگرها در این عرصه کار کردند. اما عنوان هایی مانند شورای صنفی و غیره درواقع تئوری هایی است که در جامعه ما مصداق ندارد. کدام صنف یا شورا یا NGOحق صحبت دارد. کوچکترین حرف و حرکتی، سیاسی تلقی می شود و همه ارگان های دولتی ما دافعه دارند. ما قانون داریم اما می بینیم بخشی از آن اجرا می شود و بخشی اجرا نمی شود و کسی پاسخگو نیست. مسئله اینجاست که ما اصلا سینمای کودک نداریم که حالا بخواهیم به این بپردازیم که اصلا تعریفش از نظر یک شورا یا صنف چگونه است و بعد آسیب شناسی کنیم. این موضوع فقط برای همین مصاحبه هایی است که گاه گاهی انجام می شود. درنهایت شوراهایی که گاه گاهی تشکیل می شود و دورهم گپی می زنند و چایی می خورند.
آیا شورای سیاستگذاری کودک و نوجوان هم جزو همین تئوری تعریف می شود؟
صد در صد. مگر شورای سیاستگذاری سینمای کودک چه کاری توانست انجام دهد؟ من یکسال و اندی در این شورا بودم و اساسنامه نوشته شد. خانم فرشته طائرپور بسیار زیاد زحمت کشیدند اما اصلا به جایی نرسید و آنچه نوشته می شد و در شورا تصویب می شد، همچنان در کشوها دارد خاک می خورد.
نقش آموزش و پرورش در حوزه سینمای کودک کجاست؟
آموزش و پرورش سالهای سال در آن زمان هایی که ما بودیم با شورای کودک فارابی جلسه برگزار می کردند و صحبت می کردند و به طرح هایی می رسیدند ولی هیچوقت اجرا نمی شد. فقط بزرگترین کاری که آموزش و پرورش انجام داد این بود که گاهی دانش آموزان را بصورت نیم بها به برخی سینماها می برده است و این بزرگترین حمایتی بوده که آموزش و پرورش انجام داده است. جشنواره رشد در جهت حمایت آموزش و پرورش از فیلم های تعلیم و تربیتی راه افتاد اما در آن اتفاق خاصی نمی افتاد .همه فیلم هایی که در فستیوال فجر جایزه می گرفتند به این جشنواره می رفت و جایزه می گرفت. درواقع همه جور فیلمی به آن جشنواره می آمد. تناقض ها باعث می شود همه چیز از داخل بپوسد و اکنون ما داریم راجع به مرده ای صحبت می کنیم که فقط استخوان هایش مانده است. چیزی از سینمای کودک نمانده است. گاهی برای خالی نبودن عریضه فلان ارگان یا شورا بودجه می دهد و فیلم کودکی ساخته می شود و با آن پز می دهند ولی این نامش حمایت نیست.
در این شرایط سینماگران همچنان می توانند اثرگذار باشند. برای مثال آقای مجیدی نوجوان دستفروشی به نام «روح الله زمانی» را که کودک کار است در فیلم «خورشید» بازی می دهد این نوجوان به گفته خودش مسیر زندگی اش تغییر می کند. سینما کودک هم می تواند حتی مجالی باشد تا این نوع کودکان در جامعه دیده شوند.
باید حامی باشد تا آن نوجوانی که به عرصه سینما آمده بتواند ادامه دهد و رها نشود. من خاطرم هست زمانی «عدنان افراویان» که در فیلم باشو غریبه کوچک نقش اصلی را بازی می کرد، بعد از گذشت سال ها پیدا کردند و دیدند که سیگارفروش شده است. مجله سروش مطلبی نوشت خطاب به آقای بیضایی، که این نوجوان را آوردی و رهایش کردی و بیضایی جواب خوبی داد. گفت من گناهی نکرده ام که این نوجوان را از دل روستایی بیرون آوردم و به او جهانی را نشان دادم که حق دارد اینگونه زندگی کند اما این جامعه است که فضا را برای پیشرفتش فراهم نکرده است. این عملی نیست که من با هر نوجوانی بازی کردم او را به خانه و زندگی خودم بیاورم بلکه باید یقه مسئولانی را بگیریم که این شرایط را ایجاد کرده اند. امیدوارم برای این نوجوان فضا وجود داشته باشد و پیشرفت کند و این درصورتی است که حامی داشته باشد وگرنه باید به همان محله و مکانی که دستفروشی می کرده برگردد. حرکت باید به گونه دیگری اتفاق بیافتد و این است که نهادها و دولت و ارگان هایی که صبح تا شب شعار می دهند کاری کنند که بچه ها فضایی برای زندگی، به معنای انسانی کلمه را داشته باشند.
ارسال دیدگاه