گفتوگو با اکبر صحرایی، نویسنده ادبیات جنگ به بهانه انتشار کتاب «خیلی خیلی محرمانه»
برای نوشتن از جنگ باید آن را زیست
تهران (پانا) - اغلب نویسندگان نسل اولی ادبیات جنگ قلمبهدست گرفتهاند تا بلکه روح خود را التیام ببخشند؛ نویسندگانی که اغلب در جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان حضور داشتهاند و هنوز هم آن خاطرات را فراموش نکردهاند؛ و تصاویر غرق به خون دوستان و همرزمانشان که برخی رفتهاند و عدهای هم همچنان درگیر زخمها و ترکشهای رژیم بعثی هستند هنوز در ذهن شان زنده است.
بهگزارش ایران، اکبرصحرایی، نویسنده طنزپرداز و پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس که چند سال در جنگ حضورداشته نوشتن از آن سالها را ادای دین به دوستان رزمندهاش میداند:«با نوشتن خاطرات آن دوران و دوستان دوران جنگم خود را التیام میدهم! حس میکنم به دوستان رفتهام مدیونم. دوستانی که در یک شب مقاومت و جنگ در جزیره مجنون ۱۲ نفرشان را از دست دادم. آن روزها را هرگز فراموش نمیکنم.» سی سال است مینویسد و عمده مخاطبانی که در این سالها بر آنها متمرکزشده کودکان و نوجوانان هستند چراکه تأکید دارد در این گروه سنی با کمتر نویسندهای روبهرو هستیم که از این واقعه تاریخی بر اساس پژوهش بر بستر ادبیات داستانی بنویسد. البته آثار متعددی هم برای مخاطبان بزرگسال دارد، از جمله تازهترین نوشتهاش، «خیلی خیلی محرمانه» رمانی درباره «عملیات قدس ۳»و همه آنهایی که در آن نقشآفرینی کردهاند. صحرایی با خلق آثار داستانی و مستند متعدد موفق به کسب جوایز بسیاری ازجمله جایزه کتاب سال، جایزه جلال آل احمد، جایزه ادبی صادق هدایت، جشنواره مطبوعات ایران، کتاب سال دفاع مقدس و کتاب سال پاسداران اهلقلم شده است. برخی آثار او به زبانهای انگلیسی و عربی هم ترجمهشدهاند؛ همچون رمانهای «معمای کانال ماهی» و رمان «کاش کمی بزرگتر بودم.» در گفتوگوی امروزمان با این نویسنده شیرازی درباره رمان«خیلی خیلی محرمانه» که بهتازگی از سوی نشر «صریر» روانه کتابفروشیها شده و نکاتی درباره وضعیت آثار داستانی این حوزه از ادبیات امروز میخوانید.
از «خیلی خیلی محرمانه»، کتاب تازهتان بگویید که برخلاف اغلب نوشتههای شما برای مخاطبان بزرگسال است.
این کتاب را میتوان بازخوانی داستانی عملیات قدس ۳ لشکر ۱۹ فجر دانست. داستان در زمان حاضر روایت میشود اما بازگشتهای فراوانی به زمان عملیات دارد و خواننده را به قلب آن نبرد میبرد. در «خیلی خیلی محرمانه» با شخصیتهایی روبهرو میشوید که در آن عملیات حضورداشتهاند و جانفشانی کردهاند. افرادی که برخی اسیر یا زخمی میشوند و البته نگاهی هم به این داشتهام که حالا چه میکنند. در هر فصل مخاطب با راوی متفاوتی آشنا میشود و دربارهاش میخواند؛ اینکه حالا حرفهاش چیست و از همه مهمتر چه نقشی در قدس۳ ایفا کرده. این روندی است که موجب آشنایی خواننده با عملیات مذکور و تا اندازهای هم با تاریخ معاصرمان میشود.
پس در این کتاب با یک مستند داستانی روبهرو هستیم؟
بله، مبنای کار یک واقعه حقیقی است که با روایتی داستانی سراغ آن رفتم؛ داستانی که به ما تصویری از رزمندگانی، همچون آن جوان هجده سالهای ارائه میدهد که حالا میانسال شده است. تلاش کردم که به شکل جدیدی در حوزه ادبیات دفاع مقدس به سراغ روایت داستانی یک اتفاق بروم.
و این تلاش از جهت تازه بودن فرم داستان است یا موضوعی که سراغ آن رفتهاید؟
از هر دو بابت. از جهت فرم، مخاطب با کتابی روبهرو است که بهطور مستقیم سبب مواجههاش با تاریخ نمیشود. بلکه در خلال مطالعه کتاب به شخصیتهای مختلفی برمیخورد که ماجرا را شرح میدهند، ازجمله فرمانده لشکری که هماکنون نماینده مجلس است؛ حتی به برخی ویژگیهای ظاهری آنها هم توجه شده، اینکه به فرض همین فرد آن زمان لاغر بوده اما حالا اضافه وزن هم دارد و... آن زمان چطور دستور میداده و هماینک چطور! اینها برخی ویژگیهایی است که داستان را جذابتر هم میکند.
چرا عملیات قدس ۳؟
نویسنده در آثاری که مبنایی تاریخی اما مرتبط با دوره حاضر دارند، به سراغ وقایعی میرود که یا درباره آنها مطالعه و پژوهش کرده یا بهنوعی آنها را زیسته باشد. برخی نویسندگان، فارغ از اینکه در چه حیطهای کار میکنند تنها از این میگویند که سوژه نیست. اما نمیدانم چرا بهجای گلایه سراغ پژوهش نمیروند. همینگوی برای آنکه «پیرمرد و دریا» را بنویسد برای دو هفته به سبک و سیاق پیرمرد رمانش زندگی میکند، داخل قایقی مینشیند تا بخشی از سختیهای او را متوجه شود و... بیخود نیست که بزرگان ادبیات جهان قادر به خلق آثاری ماندگار میشوند؛ آنچه آنان را از اغلب نویسندگان امروزی جدا میکند همان تلاش برای تحقیق و افزودن بر تجربههای زیستی است. اما بازگردیم به سؤالتان، خب من برای ۳ سال افتخار حضور در جبهه جنگ را داشتم و به نحوی با همین عملیات هم ارتباط داشتم.
پسرخاله خود من در همین عملیات مفقود شد؛ البته بعدها پیکرش را آوردند و به خاک سپرده شد. من وقایع این رمان را به نوعی زندگی کردهام، برخی از شخصیتهایی که در این کتاب آمدهاند دوستان و رفقای خودم هستند. برای بهتر نشستن این واقعه در نوشتهام دست به شخصیتسازی هم زدهام، مشابه کاری که در کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی هم انجام شده است و آن را میتوان یکی از دلایل ماندگاریاش دانست.
اما چرا در ادبیات جنگ ما چندان به این مسأله توجه نمیشود و اغلب به روایتهای شفاهی یا خاطرهنگاریهای صرف بسنده میکنند؟
بهسبب همان نقطه ضعفی که گفتم متوجه آثار ادبی جنگی و تاریخیمان است؛ البته حتی دیگر بخشهای ادبیات داستانیمان هم با چنین بیتوجهیها روبهرو هستند.
برای فقر پژوهش در آثاری ازاین دست چه میزان اثرگذاری قائل هستید؟
این تنها به آثار ادبی مبتنی بر تاریخ و داستاننویسی جنگمان محدود نمیشود؛ همه ادبیات امروزمان بهنوعی مبتلابه آن است. اغلب نویسندگان جوان گمان میکنند براحتی میتوان در خلوت نشست و اثری خواندنی خلق کرد! وقتی در جایگاه کارشناس برخی مؤسسات نشر آثار نویسندگان ادبیات جنگ و دفاع مقدس را میخوانم متوجه میشوم که حتی اطلاعات درستی از اصطلاحات خاص آن دوره و رایج میان رزمندهها ندارند. چرا؟ چون دنبال مطالعه و تحقیق نمیروند. نمیدانند آهنگران، خاکریز یا «آر.پ.جی» بیانگر چه موقعیتی بوده و... این در حالی است که نسل بعد از انقلاب، حتی آنهایی که در جنگ نبودند اینها را میدانستند تا میگفتند آهنگران میفهمیدیم بحث صادق آهنگران است. ولی جوان امروزی نمیداند منظور از آهنگران، گروهی از افرادی است که به این حرفه مشغولند یا فرد خاصی مد نظر است. نویسندگان جوان اگر بخواهند سراغ این حوزه بروند باید تحقیق کنند و درباره فرهنگ خاصی که میان رزمندگان شکل گرفته بود بخوانند.
از مسائل پیش روی نویسندگان حوزه جنگ در مقایسه با سایر بخشهای ادبیات بگویید؛ بویژه در شرایطی که اهالی کتاب معتقد به اعمال سختگیریهای بهمراتب کمتر در خصوص آثار شما و همکارانتان در مسیر مجوز کتابها هستند.
این تصور اشتباهی است که متأسفانه میان همکاران و دوستان دیگر بخشهای ادبیات باب شده! گمان میکنند جنگی نویسان با کمترین نوع ممیزی روبهرو هستند. این در حالی است که نهفقط ما نویسندگان حوزه جنگ، بلکه داستان نویسان ادبیات انقلاب هم با حساسیتهایی بهمراتب بیشتر از سایر بخشها روبهرو هستیم. نویسنده وقتی بنای خود را بر نوشتن داستان یا رمانی خیالی میگذارد با هیچ فرد یا سازمان روبهرو نمیشود، حداقل به شکل معمول که اینچنین نیست. اما وقتی بحث داستاننویسی با نگاه تاریخی بر جنگ به میان میآید دیگر شرایط فرق میکند. اینجا نخست بحث خود آن افراد یا خانوادههای آنها در میان است؛ آنهایی که در بخشی یا همه داستانمان به آنها پرداختهایم. اگر شیوه روایت یا نگاه ما در خلق اثرمان مطابق باسلیقه آنان نباشند واکنش نشان میدهند. بخشی از این مشکلات با دیگر بخشهای تاریخ هم مشترک است. از سوی دیگر وقتی بحث شخص یا عملیات مهمی از جنگ در میان باشد باید برخی دیگر از ارگان یا سازمانها هم دربارهاش نظر بدهند.
این بخشی از روندی است که هم موجب طولانیتر شدن روند ممیزی میشود و هم اینکه ممکن است که سبب موانعی در راه انتشار نوشتهمان شود. نوشتن از تاریخ جنگ کار راحتی نیست. برای خود من پیشآمده که تنها بابت اسم یک کتاب نزدیک یکسال درگیر بودهام، چراکه با مدعیان مختلفی روبهرو بودم، اینجا فقط بحث حتی سازمانها در میان نیست خود اشخاص هم میتوانند مانعتراشی کنند.
از بابت سلایق افراد و نهادهای مرتبط؟
بله، بههرحال صحبت از جنگی است که هنوز فاصله چندانی از آن نگرفته و میتوان گفت هنوز مقابل چشممان است. نویسنده دفاع مقدس به معنای واقعی باید از یک خاکریز برای انتشار نوشته خود عبور کند. اما در رمانهای خانوادگی یا اجتماعی بندرت با حجم بالایی از مدعیان روبهرو میشویم! بگذارید به تجربهای از خودم اشاره کنم، برادر راوی یکی از آثارم اعتراض کرد که فلانی در خانه ما درخت نارنج بوده تو چرا نوشتی پرتقال؟ اگر قرار باشد از این مشکلات بنویسم هرکدام از آنها خود موضوع یک رمان مفصل هستند. کار یکی مانده به آخرم، «کتیبه ژنرال» برگرفته از شخصیت و ماجراهایی واقعی است؛ بااینحال چون آن را در قالب رمان نوشتهام بابت همین مشکلات احتمالی آن را ندادم به خانواده شهیدی که دربارهاش نوشته بودم. میدانستم اگر آن را بخوانند با مشکل روبهرو میشوم. همه مشکلات احتمالی را بهجان خریدم تا کتاب منتشر شود و اگر انتقادی مطرح شد آنوقت پاسخگو باشم. هرچند که درنهایت مشکلی هم پیش نیامد؛ آنان هم متوجه شدند که باید همین مسیر را در پیش میگرفتم.
همان کتابی که آن را جنگ و صلح خودتان میدانید؟
بله، چراکه این رمان بهنوعی تاریخ شصت ساله کشورمان از ۹۳ به قبل را پیش روی مخاطب میگذارد. بیش از پنج سال صرف تحقیق و سفرهای متعددی بابت تحقیقات میدانی و مصاحبههای بیشمار برای کسب اطلاعات درباره این شهید انجام دادم. نهتنها به عراق سفر کردم برای یک ماه ساکن سوریه بودم و در منطقه خطرناکی ناچار به برخی مصاحبهها شدم؛ آنهم در شرایطی که امکان کمین داعش وجود داشت. این کتاب چندبعدی است؛ از یکسو با زندگی فرد شاخصی همچون شهید «عبدالله اسکندری» روبهرو هستیم که از سرداران بزرگ کشورمان است. مخاطب در این کتاب با تعدد شخصیت هم روبهرو است. بااینکه تمرکز اصلی رمان از جهت تاریخی به شصت سال گذشته است اما ازنظر تاریخی حتی از پهلوی اول هم مواردی در کتاب آمده است. البته زمان انقلاب، بویژه هفت ماه آستانه وقوع انقلاب بهمراتب پررنگتر است، اینکه چه اتفاقاتی رخ میدهد و درباره جنگ هشتساله هم نکات بسیاری آمده تا به دوره حاضر میرسد. مخاطب در خلال مطالعه این رمان با فرهنگعامه مردم شیراز هم آشنا میشود. بخشی از طولانی شدن زمان تألیف کتاب به همین مسأله بازمیگشت؛ اینکه ناچار به مطالعه درباره فرهنگ شفاهی و حتی تاریخ استان
فارس و شهر شیراز و همچنین مصاحبههای بسیار شدم.
البته این تلاش پنج ساله درنهایت سرانجام خوبی داشت و نوشتهتان دیده شد؛ کسب جایزه کتاب سال و....
بله و خوشبختانه خوانندگان هم استقبال خوبی از آن کردند. راستش در شرایط فعلی اقتصادی و اوضاع نشرمان گمان نمیکردم در کمتر از ۲ سال بارها تجدید چاپ شود؛ آنهم در شرایطی که کتاب دوجلدی مفصلی است.
شما سراغ افرادی رفتهاید که در عملیات قدس ۳ اثرگذار بودهاند و البته به امروز آنهم پرداختهاید. در اینکه آیا همچنان همان دغدغهها و آرمانها را دنبال میکنند یا در مسیر دیگری گام نهادهاند و...ناچار به اعمال برخی ملاحظات نشدید؟ با توجه به برخی حساسیتهایی که در این زمینه وجود دارد چقدر با مخاطبان کتاب خود صادق ماندید؟
ذات این رمان بهگونهای نبود که نیاز به تفحص زیادی از بابت نکتهای که اشاره کردید داشته باشم. مسأله مهمی است که اگر خواهان توجه به آن بودم باید رمان و چه بسا که رمانهای دیگری مینوشتم. در این رمان تأکید و هدف اصلیام کاوش پیرامون خود عملیات قدس۳ بوده. البته در هر فصل، هر یک از افرادی که از دریچه نگاه آنها به آن برهه تاریخی و آن عملیات پرداختهام را دریکی- دو صفحه معرفی کردهام. اینکه فلانی قبلاً چه نقشی در قدس ۳ داشته و هماکنون چه کاره است. اما امکان کنکاش بیشتر با توجه به موضوع رمان و همچنین محدودیت حجم آن فراهم نبوده است. شاید تا حدی به سؤال شما در خلال این معرفیها پرداخته شده باشد که در آن خصوص صادق بودهام؛ نکته جالب توجه اینکه برخی از این افراد همچنان معتقد به همان آرمانها هستند و هرگز هیچ مسئولیت و منصبی را نپذیرفتهاند.
چرا عنوان کتاب را «خیلی خیلی محرمانه» گذاشتهاید؟
در این رمان مخاطب با نامهای روبهرو میشود که برای آغاز عملیات صادرشده؛ نامهای که تلاش میشود لو نرود تا عملیات از ستون پنجمیهای احتمالی مخفی بماند. از همین رو، دست به برخی تلاشهای مبتکرانه حتی برای پنهان کردن رزمندگان میزنند؛ ازجمله جابهجایی بچههای عملیات با کمپرسی و استتار آنها حتی زیر بار هندوانه! ناگفته نماند که بخشی از این انتخاب برای برانگیختن حس کنجکاوی خواننده بوده است. بخش مهمی از تلاش نویسنده برای جلب نظر مخاطب به همین چگونگی نامگذاری آن بازمیگردد..
در این رمان اثری از طنز نوشتاری همیشگیتان نیست!
موضوع کتاب اینگونه طلب میکرد که سراغ طنز نروم. بحث عملیات مهمی در کار بود؛ هرچند که خواه ناخواه در موارد اندکی به اینسو رفتهام. البته در واقعیت خود جبهههای جنگ ما طی آن هشت سال اینطور بوده که رزمندهها حتی در آن شرایط هم برای حفظ روحیه همرزمان خود تلاش میکردند. این نکته مهمی است که خود من شاهد بودهام. شاید عجیب باشد اما حتی در میدان جنگ و خط مقدم، جایی که دست یک رزمنده ما قطع شده! پای دیگری لتوپار شده و خون زمین را پوشانده یکباره گفته یکی از رزمندگان کاری میکرد که لبخند بر لب دیگران بنشیند. این روحیه قدرتمند و همدلانه یکی از ویژگیهایی است که به گمانم خاص سربازان دلاور خودمان بهشمار میآید و شاید جای دیگری شاهد آن نباشیم. بنابراین حتی در همین کاری که بر جدی بودن آن تأکید دارم هرازگاهی مخاطب بارگههایی از طنز روبهرو میشود. من وقایعی را که در این رمان پیش روی علاقهمندان گذاشتهام زندگی کردهام.
آقای صحرایی از نخستین کتاب داستانی ادبیات معاصرمان که به جنگ تحمیلی پرداخته، «زمین سوخته» احمد محمود تا به امروز حدود چهل سال میگذرد. بااینکه طی این سالها با نویسندگان بسیاری در این حیطه روبهرو شدهایم اما چرا با کمتر افرادی همچون شما، محمدرضا بایرامی و مصطفی مستور روبهرو هستیم که براساس تحقیقات خود و به طور تخصصی سراغ ادبیات جنگ بروند؟
پاسخ سؤال برآمده از همان مسألهای است که بهنوعی همه ادبیات امروزمان، فارغ از اینکه بحث چه حوزهای در میان باشد گرفتارش شده. اینکه برخی میخواهند ره یک صد ساله را یک شبه و بدون تحمل هیچ زحمتی بروند.
از همین جهت است که در این حوزه با خیل گستردهای از خاطرهنویسهایی طرف هستیم که شاید حتی به معنای واقعی نویسنده هم نباشند؟
متأسفانه بله. البته این تنها یکی از دلایلی است که منجر به گسترش خاطرهنویسیهای اینچنینی شده است. عوامل دیگری هم دخیل هستند. ازجمله اینکه عدهای گمان میکنند با کار سادهای طرف هستند؛ درصورتیکه نوشتن پیرامون تاریخ بههیچ وجه کار سادهای نیست و ملزومات بسیاری طلب میکند. به گمانم برای پاسخ به این سؤال نیازمند یک بررسی و آسیبشناسی دقیق هستیم. بااینحال بر اساس تجربه ۳۰ ساله خودم از نوشتن و فعالیت بهعنوان کارشناس برخی مؤسسات نشر یا داوری جوایز معتقد هستم که بخشی از این مسأله حتی به متولیان امر بازمیگردد. در حوزه ادبیات جنگ یا به عبارتی همان دفاع مقدس ما با سیاستگذاران و متولیان بسیاری طرف هستیم. همین تعدد مدیران به این آشفتگی دامن زده و به گمانم دیگر وقت آن شده که اینها قدری یکپارچه شوند. از سوی دیگر ما در همه بخشهای ادبیات به متولیانی نیاز داریم که خودشان اهل ادبیات باشند و کتاب بخوانند. تنها متولی کتابخوان است قدر کار خوب را میداند. دراینبین بخشی از تقصیر هم گردن ناشرانی است که حرفهای کار نمیکنند، برخی به هر بهایی تنها دنبال منفعت اقتصادی هستند. متأسفانه کم نیستند ناشرانی که از افراد علاقهمند
پول میگیرند تا نوشته آنان را چاپ کنند، فرقی هم ندارد که کاری بیارزش باشد یا نه.
در ادبیات جنگ در ابتدا ما با نسلی از نویسندگان روبهرو شدیم که خودشان آن را تجربه کرده و حتی در خط مقدم حضور داشتند، ازجمله خود شما یا حتی در حوزه کودک و نوجوان نظیر فرهاد حسنزاده که ساکن جنوب کشورمان بوده و زندگی تحت آن شرایط را درک کرده است. اما چرا میان سطح کیفی کار اینها با نویسندگان نسل دوم جنگ فاصله بسیاری شکل گرفته است؟
ادامه راه این نویسندگان بدون پرورش جوانان علاقهمند ممکن نیست. باید شرایطی فراهم شود که تجربه این نویسندگان از میان نرود. تحقق این هدف با کار شخصی امکانپذیر نیست، همراهی سازمانها و تشکلها را طلب میکند. نسل اولیهای ادبیات جنگمان بهمرور به سبب برخی مشکلات و حتی بیمهریها از ادبیات جنگ فاصله گرفتهاند. هنوز در حوزه ادبیات شفاهی جنگ چندنفری از نسل اولیها ماندهاند اما حضور در حیطه داستان و رمان کمرنگتر شده است. در حوزه کودک و نوجوان که بهمراتب با کمبود بیشتری در حیطه آثار داستانی مرتبط با این هشت سال جنگ روبهرو هستیم. هنوز هم برخی نویسندگان خوبمان در تلاش هستند تا ناگفتههای جنگ را مقابل روی مخاطبان بگذارند اما اینها، تعدادشان کفاف حفظ این بخش مهم از ادبیات و تاریخمان را نمیدهد.
نگرانی شما بیشتر از بابت این است که برای جایگزینی چهرههای شاخص داستاننویسی جنگ مان تلاشی نشده است؟
بله و امیدوارم تا هنوز قدری زمان مانده کاری جدی در این زمینه انجام شود.
خودتان چه راهکاری پیشنهاد میدهید؟ حتی اگر شاهد یکپارچه شدن سازمانهای متولی این حوزه شویم، این مسأله درنهایت به همان سفارشی نویسیهایی که شاهد بودیم و به تألیف آثار غیرحرفهای از سوی خیل عظیمی از افراد تازهکار نمیانجامد؟
این سفارشینویسی که مدنظر من هست را ما در دیگر کشورها و حتی بارزترین مصداقش، در سینمای هالیوود هم شاهد هستیم. از این گفتهام نباید اینطور برداشت کنید که قرار است یکسری حتی برای مضمون این داستان و رمانها تصمیم بگیرند. بلکه باید شرایط را برای علاقهمندان تسهیل کنند تا با خیال آسودهای دست به نوشتن بزنند. نوشتن درباره جنگ نیاز به پژوهش و مطالعه اسناد دارد، این مسأله میتواند هم در جهت حمایت مالی از آنان باشد و هم اینکه امکان دسترسی اغلب دشوار به اسناد و مکتوبات مرتبط با جنگ را به طریقی سادهتر فراهم کند. باید راه برای خلاقیت علاقهمندان بازبماند، وگرنه سفارشینویسی اصولی در همه جای دنیا و در همه بخشهای فرهنگ و هنر باب است. شما حتی سری به آثار هنرمندان بزرگ جهان ازجمله «میکلآنژ» هم بزنید با شاهکارهایی روبهرو میشوید که گاه حاصل یک سفارش بودهاند. هرچند که این سفارش دادنها نباید به نویسندگان تازهکار باشد، بلکه آنهایی که حرفهای مینویسند و حساب پس دادهاند. نویسندهای که برای نام و امضای خود اهمیت قائل باشد حتی در سفارشینویسی هم تن به کار بیکیفیت نمیدهد. این سفارشینویسی اصولی را نباید با اقدامی که
انگار نوعی راهاندازی کارخانه تولید نویسندگی است اشتباه گرفت!
چرایی فقدان ژانرنویسی این عرصه را هم باید در همین نقاط ضعف جستوجو کرد؟ البته بهغیراز معدود نویسندگانی همچون آقای مجید قیصری که در برخی آثار خود همچون «ضیافت بهصرف گلوله» بهنوعی دست به خلق اثری پلیسی- معمایی زده!
بله، بدون نویسنده حرفهای نمیتوان انتظار کار آنچنانی را هم داشت. البته حساب برخی دوستان همچون آقای قیصری، بایرامی، دهقان و امیرخانی جدا است. اینها از چهرههای شناختهشده و شاخص هستند.
در آخر بگویید این روزها به چه کاری مشغول هستید؟ اثر تازهای در دست نشر دارید؟
کار «سنگرعلافها ۲» را به اتمام رساندهام که چندی است برای مجوز به ارشاد ارسالشده، پیشتر کتابی با همین عنوان در سال ۹۸ منتشر کردم که با استقبال خوبی روبهرو شد. بنابراین تصمیم به ادامهاش در قالب مجموعهای چند جلدی گرفتم که جلد نخست این مجموعه پارسال منتشر شد و جلد دوم هم بهزودی از سوی نشر «سوره مهر» منتشر میشود. بهاحتمال بسیار تا دو ماه آینده روانه کتابفروشی میشود.
خمپاره خوابآلود
ناشر: پالیزان
این کتاب دربردارنده مجموعهای از چهارده داستان کوتاه طنز است که صحرایی آنها را پیرامون جنگ و دفاع مقدس نوشته است. این داستانها روایتهایی از پشت جبهه و پیشینه سربازانی است که درباره آنها میخوانید. نویسنده تلاش کرده برشی گذرا به آدمها و موقعیتهای طنزشان بزند. سیگار دامادی، قاطر غنیمتی، سنگر نقلی، موجی و قبرکن بعضی داستانهای این مجموعهاند.
معمای کانال ماهی
ناشر: علمی و فرهنگی
در میان نوشتههای این نویسنده طنزپرداز، آثاری برای همه گروههای سنی دیده میشود؛ مانند همین «معمای کانال ماهی» که روایت طنزآمیزی از پارهای اتفاقات عملیات کربلای پنج، برای گروه سنی کودک و نوجوان است. در این عملیات دو رزمنده به بهداری منتقل میشوند و جریانهایی پیش میآید که زمینه آشنایی مخاطبان کم سن و سال با فضای جبهه و جنگ آن سالها فراهم میشود.
دارو دسته دارعلی
ناشر: سوره مهر
«دارو دسته دارعلی» عنوان مجموعه هفتجلدی طنزی است که برخی آن را در زمره شاخصترین نوشتههای اکبرصحرایی میدانند که شامل کتابهای گردان بلدرچین، تویوتای خرگوشی، بمب کلاغی، آمبولانس شتری، مین سوسکی، برانکارد دربستی و خمپارههای نقلی است. دارو دسته دارعلی برای نوجوانان و آمیخته به طنز است و خاطرات خندهدار رزمندگان را روایت میکند.
سنگر علافها
ناشر: به نشر
«سنگر علافها» هم درباره جنگ است، این کتاب داستان افرادی را در جنگ تحمیلی نقل میکند که معمولاً به کار گرفته نمیشدند و سعی میکردند با شوخطبعی خود را سرگرم کنند. برخی از شخصیتهای مجموعه «دار و دسته دارعلی» در این مجموعه نیز حضور دارند. «سنگر علافها» شامل ۵۵ داستان کوتاه است که به هم اتصال دارند و خواننده حین خواندن داستان به لایههای زیرین آن میرسد.
آنا هنوز هم میخندند
ناشر: سوره مهر
این کتاب مشتمل بر ۴۴ داستان کوتاه است. هریک از داستانهای آن مستقلاند و بهخودیخود داستانی کوتاه محسوب میشوند، اما در مجموع و در کنار هم یک داستان بلند را تشکیل میدهند. به گفته خود نویسنده، اگر کسی فرصت خواندن تمام داستانها را نداشته باشد؛ میتواند از هر جای کتاب، داستانی را انتخاب کند و بخواند. اگر فرصت خواندن همه داستانها را پیدا کرد؛ شاید با چیدن آنها کنار هم، به لذتی مضاعف همدست یابد.
پرونده ۳۱۲
ناشر: شاهد
این رمان درواقع پرونده تعقیب و بازجویی و دستگیری شهید سید عبدالحسین دستغیب است که در شیراز و در محراب نماز توسط منافقین به شهادت میرسد. ماجراهای کتاب حاضر، همانگونه که از عنوان آن پیداست به مجموعه فعالیتها و عملکرد این شهید دراثنای پیروزی انقلاب اسلامی و پسازآن مربوط میشود. حق اقتباس این کتاب از سوی مرکز سیما فیلم خریداریشده است.
ارسال دیدگاه