عباس آخوندی*
برای برادرم شهیدی
برادرم حجتالاسلام والمســـلمین آقـــــای ســــیدمحـــمدعــلی شـــهیدی به ســـوی حضرت باریتعــــالی کوچ کرد.
میتوانم تصور کنم که خدای رحمان که در نخستین وصف، خود را با رحمانیت مطلق به آفریدگان خود معرفی میکند او را همچون سایر بندگان خوب خود و به پاس مهربانی و نیکی او با دیگران، با آغوش باز میپذیرد و در دریای مهر خود غوطهور خواهد ساخت و به حضور جدش رسولالله(ص)، مادرش فاطمه زهرا(س) و امامان همام و بندگان خوب خود بار خواهد داد. برادرم، سید عزیز! از امروز درهای تازهای به روی تو گشوده خواهد شد که بتوانی زیبایی و جمال خدا را با جلوههایی تازه ببینی. از امروز چشمان زیبای تو یارای شکافتن پردههای نور و دیدن کان بزرگی، عظمت و قدس خدایی را خواهد یافت. بیگمان بهجت حاصل از دیدن نور خدایی وصفناپذیر است.
امید که به سوی غفران و رضوان خدایی بشتابی و مشمول فضل و رحمت او قرار بگیری و ما را از دعای نیک در بارگاه الهی فراموش نکنی.
و آنک مردن پیش او شد فتح باب / سارعوا آید مر او را در خطاب
بیش از ۳۹ سال است که از خویشی سببیام با ایشان میگذرد. در این مدت حتی یک بار کوچکترین کدورتی میان ما حاصل نشد و زخم زبانی از او نشنیدم. لیک تا آنجا که به یاد دارم همواره او را با لبانی خندان و چهرهای بشاش دیدهام. در هیچ برنامه خانوادگی چه غم و چه شادی نبود که او حضور بیابد و برای همگان نیکخواهی نکند. چقدر دوست داشت که در شادیهای خود دیگران را مشارکت دهد و تا چه حد آمادگی داشت که در غمها، غمخوارانه در کنار غمگساران قرار گیرد. رابطهاش بیتکلف و آسان بود. روز چهارشنبه ۴ تیرماه ظهر دلم هوای وی را کرد. به خانهاش زنگ زدم. خانمش تلفن را برداشت. گفتم که ظهر ناهار میآیم پیش شما. به خانم خودم هم خبر دادم. گفت من قرار دارم یک روز دیگر برویم. گفتم: نه. من امروز میخواهم بروم. اگر تو نمیتوانی تو یک روز دیگر برو. ولی، او هم آمد. سر میز ناهار، همچون گذشته مهربانانه مراقب پذیرایی شدن ما بود. ولی، گردش چشمان و نگاهش به من میگفت این آخرین دیدار است. نا نداشت و بهشدت خسته بود. دل از دنیا کنده و منتظر یک اتفاق تازه بود. از اینرو عجله نکردم و بیشتر نزد او نشستم و همینطور هم شد. شب خبر شدم که کسالتش شدت یافته و او را به بیمارستان خواهند برد. فردایش پزشکان تصمیم بهعمل جراحی او گرفتند. لیکن شوربختانه، پساز آن هیچگاه سلامتیاش را باز نیافت تا امروز که به دیدار معبود شتافت و زندگانی دیگرش را آغاز نمود.
مهربانی، بردباری و آرامش او زبانزد تمام کسانی است که با او آشنایی داشتهاند. او رسمِ رفاقت را در حقِّ دوستانش به کمال ادا میکرد. وزیران و اعضای هیأت دولت گواهی میدهند که او هیچگاه در دولت تلخی نکرد مگر در نادر زمانهایی که در تأمین مالی هزینههای بنیاد شهید، در جهت خدمت به خانواده شهیدان بزرگوار و جانبازان عزیز سماجت میکرد و با مانع کمبود منابع روبهرو میشد. از اینکه افتخار خدمت به خانواده معزز شهیدان و جانبازان را یافته است، خشنود بود و سنت بازدید دورهای رئیسجمهوری از خانواده شهیدان را با همراهی شخص ایشان بنیان نهاد. پس از هر دیداری احساس خاکساری همراه با رضایت وجدانی و شعفِ روحانی را در گفتار و چهره او میدیدم. خدایش رحمت کناد.
افزون بر اینها او بیش از چهل سال در مسجد انبیا واقع در خیابان ششم نیروی هوایی اقامه نماز میکرد. مردمداری او و توجه خاصش به تکتک نمازگزاران و اهالی محل کمنظیر بود. او مصداق واقعی یک روحانی مردمی بود که پس از کسب مقامهای دنیایی پساز پیروزی انقلاب اسلامی، در کمیته انقلاب اسلامی، نمایندگی امام در شهربانی جمهوری اسلامی، نمایندگی رهبری و ریاست سازمان عقیدتی- سیاسی نیروی هوایی، معاونت وزارت سپاه، نمایندگی مجلس شورای اسلامی، معاونت وزارت امور خارجه، بازرسی ریاست جمهوری و نمایندگی ولیفقیه و ریاست بنیاد شهید هیچگاه امامت جماعت در مسجد محل را رها نکرد و در کنار نمازگزاران عزیز، غمخوار و نیکخواه آنان باقی ماند و در دل و ذهن آنان از خود خاطرهای نیکو بهجای گذاشت. به هر روی، اینک او را از دست دادهایم و به همراه اعضای خانواده در سوگ او نشستهایم. ولی، این راهی است که همگان باید بپیماییم و آماده مرگ یا زندگی تازه باشیم.
*استاد دانشگاه
منبع: ایران
ارسال دیدگاه