حسین شریفی *
ماجراهای جلال و مازیار در صفر بیست و یک
تمام اجزای مجموعه «صفر بیست و یک» مبتنی بر نسبتی دوگانه و دوقطبی شکل گرفته است. از عنوان مجموعه گرفته که گرچه کد شهر تهران است اما از دو عدد صفر و بیست و یک تشکیل شده تا خود قصه و فیلمنامه که درباره دو باجناق است که همکار هم هستند.
این دوگانگی البته در درون خود، واجد پارادوکس و تضاد و ماهیت دوقطبی است.هم به واسطه عقبه فرهنگی و نگاه عرفی به باجناق ها که اغلب رقیب تعریف می شوند تا رفیق و به قول معروف فامیل محسوب نمیشوند وهم اینکه دراینجا این دوباجناق یعنی مازیار(سیامک انصاری) و جلال(جواد رضویان) در شهرداری مشغول به کار بوده و همکاری آنها بیشتر به رقابت کاری شبیه است.
تمام عناصر و مولفه های دیگر قصه و ظرفیت طنازانه آن را باید در همین رابطه و کش و قوس های آن معنا کرد. از همین نقطه کانونی است که هم مناسبات آدم های قصه شکل می گیرد هم کمدی موقعیت قصه ریشه در همین رابطه اصلی است. مثلا در روابط پر فراز و نشیب مازیار راسخ و جلال سیف؛ روابط مرجان (رویا میر علمی) و شعله(نگار عابدی) از یک رابطه متعارف خواهرانه به روابطی متاثر از رقابت باجناق ها بدل می شود که این وضعیت در شکلی دایره وار، شخصیت های دیگرقصه مثل سعید(سروش جمشیدی) یا تورج(امیر حسین رستمی) را هم در نسبت کانونی با شخصیت های اصلی قصه یعنی مازیار و جلال به هم ربط می دهد.
درواقع برای فهم قصه صفر بیست و یک و جنس طنز آن باید به فهم رابطه مازیار و جلال چه از حیث فردی و چه در موقعیت حرفه ای و شغلی رسید. در اینجا نه با کاراکترهای کاریکاتوری و فانتزی که با پرسوناژهای جدی مواجه هستیم که در یک کمدی موقعیت معنا پیدا می کنند. کلید فهم طنازانه سریال را باید در فهم شخصیت پردازانه رضویان وانصاری چه درمقام بازیگرچه درمقام کارگردان جستجو کرد.
در واقع باید زاویه دید و نگاه مخاطب مماس با نگاه این دو کاراکتر قرار گرفته تا از پس آن بتوان فضا و اتمسفر طنازانه اثر را تجربه کرد. به عبارت دیگر صفر بیست و یک روایت متفاوتی از یک ملودرام خانوادگی است که طنز آن در لایه های درونی روابط آدم هایش بنا می شود. طنزی که قرار نیست خیلی رو و آماده باشد بلکه نیازمند کنشمندی مخاطب و همراه شدن او با آدمهای قصه و راهیابی به دنیای پررقابت آنهاست.
ارسال دیدگاه