حسنلی: شجریان نام خود را با جاودانگی حافظ گره زد
تهران (پانا) - دبیر علمی بیستوچهارمین یادروز با تسلیت درگذشت محمدرضا شجریان گفت: بیگمان هیچ هنرمندی تا کنون به شایستگی استاد بیهمتای آواز ایران زندهیاد استاد محمدرضا شجریان، شعر حافظ را در ذهن و ضمیر مردم ما نگسترده است. شجریان نام خود را به جاودانگی حافظ گره زده و ماندگارکرده است».
به گزارش ایسنا، کاووس حسنلی عصر یکشنبه ۲۰ مهر در نخستین نشست علمی بیست و چهارمین یادروز حافظ که به شکل مجازی برگزار شد، ضمن قدردانی از کادر بهداشتی و درمانی حاضر در عرصه مبارزه با کرونا، گفت: حافظ یکی از ارزندهترین سرمایههای ملی و جهانی ماست. قرنهاست که مردم ما در لحظههای بحرانی به شعر او پناه بردهاند و وقت خود را شیرین و حال خود را خوش کردهاند.
او گفت: شعر حافظ سخنی همهزمانی و همهمکانیست. بسیاری از گفتههای او همین امروز هم زبان حال مردم ماست. انگار حافظ با ما در همین دوران تلخِ کرونایی زندگی میکند، که گفته است؛ "مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ / کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی"
در ادامه این جلسه بهاءالدین خرمشاهی، طی سخنانی به معرفی بعضی از مهمترین منابع حافظ پژوهی پرداخت و خاطرنشان کرد که تصحیح قدسی شیرازی، علامه قزوینی و هوشنگ ابتهاج از نسخ قابل تامل دیوان حافظ است که از نظر حافظ پژوهی ارزشمندند.
عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در میان واژهنامههای دیوان حافظ، دو اثر را شایستهی توجه دانست و گفت: فرهنگ اشعار حافظ از احمدعلی رجایی و کلک خیالانگیز از دکتر پرویز اهور. همچنین فرهنگ واژهنمای حافظ اثر مهیندخت صدیقیان آثاری سودمند در تحقیقات این زمینه است.
دوگانهگرایی ایرانی در شعر حافظ
میرجلالالدین کزازی دومین سخنران این نشست بود که با موضوع دوگانهگرایی ایرانی در شعر حافظ سخنانی ایراد کرد.
این استاد دانشگاه گفت: پایگانپایه و مایگانمایهی اندیشهورزی و جهانبینی ایرانی «دوگانهگرایی» است، گاه آشکار و گاه نهان، این پرسش را مطرح کرد که چرا بستر اندیشهورزی ایرانی شده و بازتابی گسترده در دیوان خواجه یافته است؟
کزازی گفت: اگر بخواهم یک پاسخ بدهم این است که سرشت و ساختار اندیشهی ایرانی را دو ناساز میسازند که ناچارند از همسازی با یکدیگر. ساختار و سرشت اندیشه در ایران از گونهی حماسی است. این دوگانهگرایی در درازنای تاریخ و فرهنگ ایران کاربرد داشته است تاآنجاکه به قلمرو زبان نیز راه یافته و واژگان را هم در بر گرفته است. واژگان به دو گونه، بخش میشوند؛ گونهی اهورایی واژه و گونهی اهریمنی. ایرانیان در گذشته روا نمیداشتند که این دو گونه را باهم درآمیزند. ما در زبان فارسی با واژگانی روبهروییم که هممعنی هستند اما کاربرد متفاوت دارند؛ دین و کیش، کالبد و تن، دهان و پوزه و... . دهانی را پوزه میخوانیم که خوشایند نیست، اهریمنی است.
این استاد ادبیات گفت: مایهی شگفتی نیست اگر این دوگانگی در سرودههای حافظ نیز بازتابیده باشد. سخنوری که پس از فردوسی، نمایندهی ناخودآگاهی تباری ایرانی است. در این بیت، بستر پندارشناختی، دوگانهگرایی ست و حافظ دو سامانهی ناساز را روبهرو نهاده است: «به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید/ که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها». می و سجاده روبهروی هم نهاده شده است. یا در بیت «یادباد آنکه خرابات نشین بودم و مست/ و آنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود» خرابات و مسجد در برابر همند. در این بین نیز مدرسه در برابر خانقاه و میکده نهاده شده است: «حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز/ فتاد در سر حافظ هوای میخانه».
دکتر محمود فتوحی رودمعجنی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد، سومین و آخرین سخنران این نشست مَجازی بود که گفت: سخن من در این گفتار پاسخی است به این پرسش که "آیا موقعیت حافظ در نتیجۀ مطالعات نظری و انتقادی نوین، ارتقا مییابد یا تنزل؟"
فتوحی رودمعجنی توضیح داد: در میان محققان ادبیات فارسی دو دیدگاه دربارۀ بازخوانی انتقادی آثار ادبی و فرهنگی وجود دارد؛ دیدگاه نخست از اساس به قرائت جدید از شعر قدیم ناباور است. صدای معروف "حافظ بس" در دهۀ ۵۰، نمایندۀ ذهنیت تکصدا و سنتگراست. ذهنیتی که نگران شناخت جدید است. این دیدگاه در شکل امروزیترش به نظریۀ ادبی روی خوش نشان نمیدهد و مرزهای بلند هویتی میان ما و بیگانه، بهویژه غرب، برمیکشد. باورش هم این است که فهم فرهنگ و زبان ما با نظریۀ بیگانه ممکن نیست و باید در پیِ برساختن نظریۀ خودی و بومی بود و بومیسازی از صداهای بلندی است که این روزها فراوان شنیده میشود.
او ادامه داد: اما دیدگاه دوم، قائل به قرائت آزاد و خوانش باز از متنها بهخصوص اَبَرمتنهایی مثل متن حافظ است. من در این مجال دربارۀ دیدگاه دوم سخن خواهم گفت با طرح این سوال که آیا موقعیت حافظ در مطالعات انتقادی جدید حفظ میشود یا خیر، و به طنز و نقیضه و سخریه میانجامد؟ آیا در نهایت اگر مثلاً به اینجا برسیم که حافظ مارکسیسم بوده یا آنارشیسم نبوده، یا فمنیسم بوده یا نبوده، یا پستمدرن و امثال اینها، آیا موقعیت حافظ ارتقا خواهد یافت یا خیر؟!
استاد دانشگاه فردوسی در ادامه گفت: یکی از پرسشهای انتقادی این است که آیا ابَرکلاسیکها مثلاً حافظ، میتوانند همچنان شاعران مردمان جهان که سرشار از اضطرابهای زیستشناختی و دیجیتالی و سایبریک هستند، باشند؟ یا میتوانند شاعر مردمانی باشند که در شبکههای مجازی، در معرض ارتباطات وسیع تصادفی قرار دارند و بیهراس از پیامدی، اندیشههایشان را بیان میکنند و در لحظه برای جهانیان توییت میکنند و شخصاً پویشهای بزرگ راه میاندازند؟
فتوحی رودمعجنی گفت: برای پاسخ به این پرسش میبینیم که در پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم، این شاعران همچنان در مرکز خوانشها قرار دارند. خوانشهای گوناگون جامعهشناختی، زبانشناختی، روانشناختی، سیاسی و تاریخی همچنان از دیوان حافظ ادامه دارند. بوده، هست و خواهد بود تا زمانی که حافظ متنِ شبهمقدس ما باشد.
او اضافه کرد: اینکه چرا حافظ محمل چنین خوانشهایی میشود و مثلاً خواجوی کرمانی نمیشود، به این دلیل است که حافظ، اَبَرمتن فرهنگی است. حافظ در تاریخ ایران پس از مغول به یک پدیدۀ نمادین و یک وفاق فرهنگی بدل شده، یعنی محمل توافقات فرهنگی میان جامعۀ فارسیزبان است. دیوان حافظ مثل هر متن ادبی ماندگاری، خواه ناخواه همراه حرکت تاریخ با خوانندگانش حرکت خواهد کرد. من در این گفتار به موقعیت حافظ در خوانشهای نقد و نظریۀ ادبی در کشور طی سه- چهار دهۀ اخیر که نقد و نظریۀ ادبی گسترش یافته است، نظر دارم.
او توضیح داد: مجموعه خوانشهایی که از حافظ در دسترس داریم و پژوهشهای ادبی پیرامون حافظ را میتوان در دو دسته تقسیمبندی کرد. دستۀ نخست، پژوهشهایی هستند که مسئلهای در شعر حافظ دارند و تلاش میکنند آن مسئله را حل کنند. مثلاً در باب فرمِ حافظ یا بحث نظریۀ بینامتنیت یا هرمنوتیک حافظ یا شخصیت حافظ و عقاید او که با روشهای جدیدِ شناختی مورد بحث قرار میگیرد. اینها دستهای هستند که کانون نگاهشان خود حافظ و مسائل مربوط به حافظ است. این دسته از تحقیقات برای گفتمان حافظشناسی، افزودۀ معرفتی به همراه میآورند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اما دستۀ دوم، پژوهشهایی هستند که از حافظ اعتبار میگیرند یا حافظ را به مدد میطلبند برای اینکه معرفتی را گسترش دهند. در این دسته از پژوهشها، حافظ صرفاً یک نمونۀ آزمایشی یا شاهد مثالی است برای معرفی یک نظریه از طریق کالبدشکافی و تشریح؛ درست مثل کالبدی که برای تشریح در آزمایشگاه بهکار گرفته میشود، متن حافظ نیز بهکار گرفته میشود تا مقاصدی را برای پژوهشگر حاصل کند. پژوهنده از حافظ به مثابۀ یک نمونۀ متن کانونی در فرهنگ بهره میگیرد و دست کم سه انگیزه در کار او هست: نخست این که به خوانندگان فارسی زبان، یک نظریه را با بهرهگیری از مقبولیت مقام و موقعیت حافظ معرفی کند. دومین انگیزه، آزمودن نظریه با متن حافظ است و نتیجهاش این میشود که مثلاً نظریۀ الف برای فهم متن حافظ کارآمد است. انگیزۀ سوم نیز غالباً برای مقاصد آموزشی است که میخواهد آموزاندن نظریه را به دیگران بر اساس حافظ بهکار ببندد. عمدتاً چنین پژوهشهایی نوعی تکلیف آموزشی یا تحصیلی محسوب میشوند. بیشتر پژوهشهای انتقادی پیرامون حافظ، از نوع دوم و سوم هستند، یعنی آزمایشی و آموزشی.
فتوحی رودمعجنی گفت: متأسفانه مخالفان با نظریۀ ادبی، این تکالیف تحصیلی را دستآویز ساختند تا وانمود کنند که نظریۀ ادبی از اساس ناکارآمد است بهویژه برای ادبیات کلاسیک ما. غافل از اینکه بازخوانی اَبَرمتنهای فرهنگی و متنهایی که بر صحیفۀ فرهنگ ماندگار هستند، امری است محتوم و ناگزیر.
این استاد دانشگاه فردوسی گفت: شور و شوق ادراکات تازه از حافظ تا امروز نگذاشته است که خوانندگان به "حافظ بسِ" ادیبان بزرگ ما توجه کنند و ماجرای حافظ همچنان پایانناپذیر مانده است و خواهد ماند. حافظ از آنرو که اَبَرنمایندۀ فرهنگ ما و یک متن شبهمقدس است، در مرکز چهارسوی نظریههای ادبی و فکری و فلسفی قرار دارد و جامعه نمیتواند نسبت به متن شبهمقدس خود خاموش باشد. خود حافظ نیز میگوید: «گوهری دارم و صاحبنظری میجویم» و هم او میگوید که: «به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک».
ارسال دیدگاه