گفتوگو با فریدون مجلسی به بهانه بازنشر رمان «شوهر کمونیست من»
فیلیپ راث واقعیت جهان را به چالش کشید
تهران (پانا) - «فیلیپ راث» را نه تنها از جمله بزرگترین رمان نویسان جهان میدانند بلکه حتی عدهای معتقدند او آخرین نویسنده قدر سفیدپوست امریکایی است. نویسندهای که سیاست، شرایط اجتماعی و بویژه برهه خاصی از تاریخ زادگاهش، جایگاه خاصی در نوشتههای او دارد؛ هرچند که برخی هم امریکای رمانهای او را مصداقی قابل تعمیم به وضعیت حاکم بر کل جهان میدانند.
بهگزارش ایران، فریدون مجلسی، نویسنده و مترجمی که تا به امروز برخی آثار راث، از جمله «خشم» و «زنگار بشر» را به فارسی بازگردانده، به بهانه چاپ دوم «شوهر کمونیست من» از این رمان که برخی آن را سیاسیترین نوشته راث میدانند، در خلال گفتوگوی امروزمان میگوید. رمانی سیاسی-تاریخی که برآمده از دوره موسوم به «مک کارتیسم» است؛ زمانهای که نگرانیها از نفوذ کمونیسم، «کمیته بررسی فعالیتهای ضد امریکایی مجلس نمایندگان امریکا»، به سرکردگی سناتور «جوزف مککارتی» را بر آن داشت تا دورانی تاریک را در تاریخ این کشور ثبت کند.
قبل از هر سؤال درباره چرایی تغییر عنوان کتاب بگویید! بویژه که بهنظر میرسد اجباری به این کار نبوده!
عنوان کتاب را ابتدا همان «من با یک کمونیست ازدواج کردم» گذاشته بودم که برابر با اسم اصلی کتاب است.
پس چرا به «شوهر کمونیست من» تغییر کرد؟
پیشنهاد ناشر کتاب بود، آنهم مبتنی بر شناخت از مخاطبان ایرانی. بر این اساس که مردم ما همان ابتدای امر که کتابی به دست میگیرند باید تا حدی حس کنجکاویشان ارضا شود. رمان با تغییر مختصری در نام آن منتشر شد تا مخاطب از همان ابتدا بداند این کتاب از قول زنی روایت میشود که با مردی کمونیست ازدواج میکند.
از همان ابتدای مطالعه این رمان، مخاطب بیش از آنکه با اثر داستانی روبهرو شود خود را در برابر گزارشی تاریخی- سیاسی مییابد. حتی گاهی داستان در خلال بازگویی وقایع مذکور که برهه سیاسی خاصی از امریکا، موسوم به دوره «مک کارتیسم» را نشانه رفته گم میشود. چه میزان از این رمان واقعی و چقدر از روند داستان مبتنی بر تخیل است؟ برخی این رمان را سیاسیترین نوشته راث میدانند.
اینکه سیاسیترین کار او به شمار میآید یا نه را نمیدانم چراکه همه رمانهای راث سیاسی هستند. بخش عمدهای از اطلاعات کتاب واقعی است، بااینکه نویسنده حدود ۱۰-۱۲ سالی از من بزرگتر است اما آن زمان را بهنوعی درک کردهام. این کتاب گویای بخشی از واقعیتهای اجتماعی و سیاسی دورهای از تاریخ کشور امریکا است.
و البته گویای تأثیری که گرفت و گیرهای «کمیته مبارزه با فعالیتهای ضد غیر امریکایی» به رهبری افرادی همچون مک کارتی و ریچارد نیکسون درروند فعالیتهای جامعه فرهنگی- هنری آن روز داشته!
بله، تحت تأثیر شرایط آن دوره، زندگی فرهنگی - هنری جامعه فرهیخته با مشکلات زیادی روبهرو شد که دراینبین یهودیان بهمراتب با مصایب بیشتری هم مواجه شدند. چراکه در آن زمان کمونیسم را بیشتر یک برآیند یهودی قلمداد میکردند، بویژه که مارکس و انگلس و دیگر سردمداران آن یهودی بودند. بعد از اتمام جنگ جهانی دوم، رقابت ایدئولوژیک به مسألهای جدی تبدیل شد که البته این بیشتر به شوروی ربط داشت و نه امریکا. این مسأله منجر به شکلگیری جنگ سرد شد.
باوجود شکلگیری جنبش مک کارتی که بحث نفوذ کمونیستها در دولت فدرال امریکا را مطرح کرد شما معتقدید که امریکا نقشی در این رقابت نداشته؟
بله، چراکه حکومت امریکا ایدئولوژیک نبود.
اما افرادی همچون مک کارتی از بحث پاکسازی این ایدئولوژی برای اهداف سیاسی خود بهره گرفتند!
صحبت من درباره جنگ سرد است که پاسخ سؤال شما را باید در آن جستوجو کرد؛ مسألهای که کشور ما را هم نظیر دیگر نقاط جهان درگیر کرد. میدانید حزب توده ایران در چه سالی تشکیل شد؟
سال ۱۳۲۰!
بله، شهریور ۱۳۲۰ بهدنبال حمله متفقین، رضاشاه تبعید و محمدرضای جوان بهجای او نشست. کمتر از دو هفته بعد روسها حزب توده را در ایران راهاندازی کردند. چرا؟ برای آنکه بتوانند توسط این حزب، ایران را ضمیمه شوروی کنند؛ شبیه همان کاری که درباره اروپای شرقی کردند. وقتی این بساط در ایران، یونان، اتریش و دیگر جاهایی که شوروی گرفته بود پدید آمد، در امریکا مبارزه جدیدی شکل گرفت که اسم آن را جنگ سرد گذاشتند. نگرانیشان هم از این بود که اگر شوروی ایران را بگیرد تکلیف دنیای غرب چه میشود؟ در آن زمان انرژی یکی از مهمترین مسائل جهان بود. آبادان بزرگترین پالایشگاه نفت جهان را داشت و ایران نقش مهمی در تغذیه انرژی کشورهایی همچون انگلستان و امریکا داشت. به همین دلیل شاهد آغاز ضد حملهای در امریکا برای حفظ منافعشان بودیم.
و آن کمیته مشهور به سرکردگی مک کارتی راه افتاد!
بله و کمونیست بودن مصادف با فعالیتهای ضدامریکایی شد، چراکه کمونیستها میخواستند دنیا را بگیرند و امریکاییها نمیخواستند چنین اتفاقی رخ بدهد. اسم این مقاومت امریکایی را هم جنگ سرد گذاشتند و در این جنگ مانند هر مبارزهای آنان که شعارهای بلندتری سر می دانند موقعیت بهتری به دست میآوردند. در این اوضاع سناتور مک کارتی آنکسی بود که در سنا نشسته بود و کل حاکمیت امریکا را در دست خود میفشرد. نیکسون همدست مک کارتی شد و دست به بررسی فهرستهایی زدند که اساس آن کمونیست بودن یا نبودن افراد بود.
هرچند که این اقدامات درنهایت به بدنامی امریکا انجامید!
بله، بویژه که اثرگذاری آن در سطح جهانی بود. در آنجا هم مانند ایران، کمونیستها از میان عوام نبودند؛ بیشتر متعلق به طبقه روشنفکر بودند.
تمرکز مک کارتی به روی گروههای فرهنگی- هنری از همین بابت بود؟ برخوردی که بخش مهمی از رمان «شوهر کمونیست من» را تشکیل میدهد.
گروههای فرهنگی- هنری بیش از همه تحتفشار بودند چراکه سطوح پایین جوامع معمولاً کاری به سیاست ندارند مگر آنکه به تهییج واداشته شوند. اینکه شما «شوهر کمونیست من» را بیشتر همچون گزارشی سیاسی- تاریخی یافتید از این بابت است که فیلیپ راث در این رمان کوشیده وقایع زمانه مذکور را شرح بدهد.
و با تکیهبر شرایط آن زمانه داستان کتاب را از چند جهت پیش میبرد!
بله، جایی ماجرای بچهای است که پدری پزشک دارد و در خانه خوبی زندگی میکند، پسر کم سن و سالی که با اشخاصی شبیه خودش نشست و برخاست دارد. آنهم در شرایطی که مسلک سیاسی پدرش بهکل در تضاد با او قرار دارد. او وارد جنبههای ایدئولوژیک شده و کمی بعد هم درصدد عملی کردن تئوریهایی برمیآید که به آنان تزریق شده است.
اوضاعی که در این رمان توصیفشده چقدر به شرایط نفوذ کمونیسم در کشور خودمان، از دهه ۲۰ شمسی به بعد شباهت دارد؟
آنجایی که شخصیتهای داستان صفحه آهنگهای انقلابی روسی را بدون آنکه معنیشان را متوجه شوند گوش میدهند شبیه اوضاعی است که در کشور ما هم بهنوعی حاکم بوده است. قربانیان آن شرایط تنها به طبقه کارگر کشورها محدود نمیشدند، در سطوح بالاتر که نگاه کنید فردی همچون چارلی چاپلین هم یکی از قربانیان مک کارتیسم بوده که درنهایت مملکت خود را میگذارد و میرود. بخشی از رمان در توصیف وضعیتی است که مک کارتی در امریکا سبب میشود. نکته دیگری که موردتوجه راث بوده این است که نهضت چپ در چه محفلهای امریکا میگردد و چطور سر از بخشهای مهم فرهنگی و هنری درمیآورد، چطور کمکم میان تودههای مردم نفوذ میکند و درنهایت با آنان چه برخوردی میشود؛ برخوردهایی که برآمده از وحشت شوروی است و نه حتی خود مسأله چپ سوسیالیست. در امریکا یکی- دو هنرپیشه قدیمی که طرف مک کارتی را داشتهاند تا آخر بدنام باقی مانند و همیشه بهعنوان آدمهای مارکدار با آنان برخورد میشود.
در نهایت خود مک کارتی هم با سرزنش کنگره روبهرو شد!
هنوز هم مک کارتیسم بهعنوان یک لکه سیاه از تاریخ معاصر امریکا است. شما در این کتاب با چند زندگی تخریبشده روبهرو میشوید که نمونهای از شرایط آن سالهای امریکا هستند. راث در این کتاب تاریخ را به قالب داستان آورده و پیش روی مخاطب میگذارد؛ هنری که بیشک کمتر نویسندهای قدرت استفاده از آن را دارد. برخی گمان میکنند رمان تاریخی باید تنها مرتبط به دورههایی همچون رم باستان و... باشد. در صورتیکه حتی شرایط امروز جهان را میتوان با بهرهگیری از ادبیات در ذهن مخاطبان ماندگار کرد. آنطرف قضیه زنی هست که به فردی کمونیست علاقهمند میشود، البته کمونیست بودن همسرش چندان رنگ جدی ندارد و اصل کار افرادی هستند که با آنان سروکار دارد.
پسازاین بابت با رمانی روبهرو هستیم که بخش واقعیاش به وجهه تخیلی بودنش سنگینی میکند؟
بله، این رمان روایتی از برهه مهمی از تاریخ کشور امریکا است، البته این رمان و پیامی که مدنظر راث بوده تنها به امریکا محدود نمیشود و بهنوعی او وضعیت حاکم بر کل جهان را به چالش کشیده است. نویسندگان رمانهای اصولی تاریخی بر مبنای وقایع تاریخی به سراغ خلق آثار ادبی میروند. شما در دوره رمانتیسیسم وقتی به بینوایان «ویکتور هوگو» میرسید مگر چیزی غیر از واقعیت فرانسه را در آن میبینید؟ مگر چیزی غیر از وضعیت اجتماعی فرانسه آن زمان را میخوانید؟ قربانی اصلی این اثر، «ژان والژان»، نمادی از حقیقتی است که مصداقهای زیادی داشته است.
آقای مجلسی اتفاقاً نکتهای که درباره آثار «راث» صادق است قابلتعمیم بودن آنها به کل جهان است و آنطور که به نظر میرسد او از بستر جغرافیایی و تاریخ امریکا برای روایت آن از چیزی بهره گرفته که جوامع را به خود مبتلا کردهاند!
بله، او تلاش کرده از سرنوشت نافرجام آرمانشهری بگوید که نهایت آرزوی همه ما انسانهای امروز است.
اهمیت نوشته «راث» تنها به جهت توجهی است که به سیاست و تاریخ دارد؟
نه، فیلیپ راث بیاغراق دانشمند بزرگی است که توانایی او تنها به نویسندگیاش محدود نمیشود؛ آنطور نیست که آثار او را تنها برآمده از قریحهای بدانیم که در نوشتن دارد. ارنست همینگوی هم نویسنده بود، استعداد زیادی نیز داشت؛ در سیاست هم دخالت میکرد؛ حتی در جنگ داخلی اسپانیا هم شرکت میکند ،اما با نگرش خاص خودش جلو میرود؛بیخود که به چنان نام بزرگی تبدیل نمیشود؛ درباره راث هم اینطور است؛ در ایران آشنا نشده، در خلال دوران سربازیاش که در کشورها سپری میشود در صحبتهای میان جوانان دربارهاش میشنود. او هم فردی از طبقه پایین اجتماعی است که ذهنش درگیر اما واگرهای بسیاری شده! بزرگترین عامل کمونیست شدن جوانان در آن سالها بیاعتبار شدن آینده نزد آنان بوده است. احساس میکردند این ایدئولوژی زندگی آنها را تأمین کرده و آرزوهایشان را دستیافتنی میکند. این علت جذب گروه بزرگی از مردم به برخی احزاب کمونیستی بوده است.
خفقانی که تحت تأثیر فعالیت کمیته مذکور گریبان اهالی فرهنگ و هنر را گرفته چقدر به شرایط حاکم بر طیف روشنفکر در دوره استالین شباهت دارد؟
با در نظر گرفتن برخی تفاوتها، شرایط مشابهی بوده است. روشنفکر واقعی به محض مواجهه با یک مشکل درصدد حل آن برمیآید در حالیکه ایدئولوژیهایی همچون کمونیست بر این تأکید دارند که فکر کردن ممنوع! فقط پیروی کنید و استالین از همین جهت چندین میلیون نفر را کشت! دوره «مک کارتیسم» مانع آزادی بیانی شد که اصل اول قانون اساسی امریکا بود.
گرفت و گیرهای این دوره امریکا چقدر به شرایط بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و برخورد با تودهایها در دوره زمانی مشابه شباهت دارد؟
تردیدی نیست دولت امریکا با برخوردهای قهری آن زمان ایران با تودهایها موافقت داشته است. دولت زاهدی چیزی شبیه دولت آیزنهاور بود؛ اتفاقاتی شبیه مک کارتیسم را به اجرا گذاشتند وگرنه امریکا برای ۲۸ مرداد هیچ نیرویی پیاده نکرد و انگلیس هم کاری نداشت، آن سقوط درنتیجه خطاهای بزرگی رخ داد که داخلی بودند؛ از بازگویی اتفاقات آن سالها که بگذریم، مهمترین چیزی که در ادبیات عمیق ارزشمند وجود دارد به فکر واداشتن مخاطب است، اتفاقی که به گمانم راث درباره آن موفق عمل کرده است.
یکی از ویژگیهای اغلب نوشتههای راث تأثیرپذیری جامعه امریکا از جنگهایی همچون کره و ویتنام است؛ از کتابهای او میتوان اینگونه برداشت کرد که حتی فراتر از بحث ایدئولوژیهایی همچون کمونیسم، او خواهان سخن گفتن از تبعاتی است که جنگ و اتفاقاتی ازاین دست بر زندگی بشر میگذارند؟
بله، همانطور که اشاره شد به نظر میرسد جامعه امریکا را بهعنوان یک نمونه انتخاب کرده، نکته دیگر درباره نوشتههای راث نگاه بیطرفانهای است که نسبت به وقایع دارد؛ از سوی دیگر شخصیتهای عدالتخواه داستانهایش را ارج مینهد و میبینیم که به شکل غیرمستقیم و دور از شعارزدگی آخر و عاقبت برخی انتخابها را به مخاطبان نشان میدهد. در کتاب «زنگار بشر» که آن را هم ترجمه کردهام، دیگر بحث کمونیسم مطرح نیست ،او به سراغ تبعات نژادپرستی در امریکا رفته و در خلال توصیف ماجراهایی که بر استاد سیاهپوست داستان میگذرد، مخاطب را با واقعیتهای تلخی روبهرو میکند، اتفاقاتی که شخصیت اصلی داستان را تا پای نادیده گرفتن اجباری هویت اش پیش میبرد.
پس نگاه این رماننویس امریکایی تنها بر این نبوده که سیاست چه بر سر انسان امروز آورده و توجه او به بخش عمدهای از دغدغههای جهان امروز است که زندگیمان را تحت تأثیر قرار داده؛ مواردی ازجمله نژادپرستی، هویت و حتی اخلاق!
بله، رمانهای او تنها به بحث سیاست محدود نشده، امیدوارم مضمون رمانهای راث مخاطب را از ساختار ادبی نوشتههایش غافل نکند ؛در کتاب «خشم»، بهمحض آنکه شخصیت اصلی رمان کشته میشود شروع به نوشتن خاطرات خود میکند؛ شما همهچیز را عادی میخوانید درحالیکه اصل ماجرا غیرواقعی است و در حال مطالعه خاطرات فردی کشتهشده هستید. بنابراین میبینیم که هنر راث تنها به بحث بهرهگیریاش از سیاست و تاریخ نیست. او در نویسندگی هم یک هنرمند تمام و کمال و از سویی بسیار خلاق است؛ در این رمان حتی امیدبخشی هم هست، راث میخواهد بگوید هیچ چیز دائمی نیست، شرایط بهتر میشود و بهرغم برخی فراز و نشیبها بالاخره جهان حرکتی رو به بالا دارد.
باوجود گفته شما راث را نویسندهای بدبین میدانند که حتی عمده توجه او به واهی بودن آرمانشهرها است!
راث بدبین نیست، او از واقعیت جهان امروز سخن میگوید. تأکیدش بر این است که چه میخواستهایم و به چه چیزی دستیافتهایم. بااینحال تأکید دارد که بهرغم همه موانع و سختیها در نهایت روند زندگی رو به تعالی است.
جایگاهی که برای راث در عرصه ادبیات و بویژه در نیمه دوم قرن بیستم قائل هستند و او را آخرین نویسنده قدر سفیدپوست امریکا میدانند از چه بابت است؟
هم به جهت مضامینی که در خلق رمانهای خود به آنها توجه کرده و هم ساختار و سبکی که در نوشتار داشته است؛ همان نمونهای که اشاره کردم؛ این که فردی کشتهشده از خاطرات خود بگوید اتفاق شگرف و بدیعی است،اما این توانایی غیر از استعداد ذاتی از کجا آمده؟ راث نویسندگی را به پشتوانه ویراستاری شروع کرد، البته ویراستار هر جا هم نبوده و برای مؤسسات مطرح بینالمللی همچون «پنگوئن» کار میکرده است؛طبیعی است که سواد چنین فردی حتی خیلی بیشتر از سطح دانشگاهی شود؛ مهمترین ویژگی راث سطح بالای سواد و برخورداریاش از دانش است،البته بخشی از داستانهای او هم برآمده از تجربیات شخصیاش هستند. نکته دیگری که نباید از آن غافل شد شناخت خوبی است که از ادبیات داشته و از سویی برخورداری از قلمی توانا، آنقدر که همه جوایز ادبی دنیا را درو کرد، این اتفاق کمی نیست!
البته به غیر از نوبل که هیچگاه به او اعطا نشد!
نوبل جایزهای است که شاهد غلبه سیاست برآن هستیم؛ زمانی که راث زنده بود بسیاری از منتقدان و نویسندگان تأکید کردند اگر او امریکایی نبود و از سویی شاهد وجود آن تفکر اروپایی متعصب نبودیم بیشک جایزه نوبل به او اعطا میشد، هرچند که راث نیازی به نوبل نداشت؛ همینکه نوشتههای او به همه زبانها ترجمه شده و اینکه حتی موفق به دریافت برخی جوایز مهم ادبی جهان برای دومین مرتبه شده کافی است.
با این حال چرا معرفی راث در ایران با فاصله زیادی از دیگر نقاط جهان رخ داده است؟
شاید به این خاطر که ترجمه آثار او خیلی راحت نیست، رمانهای راث مملو از اطلاعات تاریخی- سیاسی است که به همین واسطه هر مترجمی شاید نتواند سراغ نوشتههای او برود، هرچند که طی سالهای اخیر مترجمان خوبی دست به بازگردان نوشتههای او به فارسی زدهاند.
و توجه ویژهای که در اغلب آثارش به بازگویی زندگی یهودیان امریکا نشان داده از چه بابت است؟
راث خودش یهودی بوده و طبیعی است که به سبب آشناییاش بازندگی یهودیان، قهرمان داستانهای او هم اغلب سر از همان جوامع درآوردند؛ گاهی دست به تشریح شرایط آنان برای بیان واقعیتهای زندگیشان زده و گاهی حتی بخشهایی را به شوخی گرفته تا جایی که به ضد یهود بودن هم متهم میشود، شاید از جهاتی نوشتههای او یادآور داستانهای صادق هدایت باشد؛ مگر هدایت ایدئولوژیست است؟ نه! منتها نوشتههای او هم جنبه انتقادی بسیار قوی به جامعه دارد، شبیه به راث.
اما نحوه شخصیتسازیهای راث در آثارش هم جالب توجه است، بویژه آنجایی که اسم شخصیت اصلی یکی از رمانها را «فیلیپ راث» گذاشته و مخاطب گمان میکند با زندگینامه او طرف است، درصورتیکه اینطور نیست؛ بازیهای اینچنینیاش هم در جلب نظر منتقدان مؤثر بوده است؟
بله، او نویسنده زیرکی است.
ترجمه آثار راث از چه بابت مورد توجه شما قرارگرفته؟ این نشأت گرفته از پیشینه فعالیتهای خود شما در عرصه سیاست است یا تنها بحث ارزش مضمونی و ساختاری نوشتههای او در میان بوده است؟
راستش من «زنگار بشر»، (نخستین کتابی که از راث ترجمه کردم) را هدیه گرفته بودم؛ کتاب را که خواندم بقدری از آن لذت بردم که ترجمهاش کردم و بعد ازآن بود که به سراغ دیگر نوشتههای او رفتم، البته من در ارتباط با تاریخ امریکا خیلی کارکردهام، حتی پیش از آن سالهایی که ساکن امریکا شدم.
راث برای دیدار با افرادی همچون «واتسلاو هاول» هم سفرهای متعددی به چکسلواکی سابق داشته؛ این دیدار بویژه با سابقه خاصی که از هاول در برچیدن کمونیسم وجود دارد چقدر در تفکرات وی مؤثر بوده است؟
هاول در تفکرات راث اثر نگذاشته، بلکه افکاری مشابه او داشته؛ اتفاقاً این دیدارها بر اساس تفکرات لیبرال مشترکشان شکلگرفته است. با اینحال احترام زیادی برای هاول قائل بوده، چراکه تفکرات مشابهی داشتهاند، راث وقتی «شوهر کمونیست من» را نوشته یعنی با مک کارتی مخالف بوده. راث هم آدم بینظری نیست منتها در قالب لیبرالیسم بیشتر به دموکراسی فکر میکرده است.
گفتوگو را با چرایی علاقهای تمام کنیم که به نظر میرسد طی سالهای اخیر به کتابهای داستانی برآمده از وقایع سیاسی و حتی گاه آثار سیاسی غیرداستانی شکلگرفته، مانند کتاب خاطرات «جان بولتون» که برای ترجمهاش در ایران مسابقهای میان برخی مترجمان و ناشران راه افتاد و در زمان کوتاهی چندین مرتبه تجدید چاپ شده است!
بااینکه کتاب بولتون داستانی نیست اما بهواسطه ارتباط این سیاستمدار با وقایع ایران برای مردم جذاب است. عدهای همچون خود من نگران هستند که در فکر افرادی همچون بولتون چه میگذرد ،بنابراین عجیب نیست که از چنین کتابهایی تا این اندازه استقبال شود. امیدوارم درباره رمانهای تاریخی هم شاهد افزایش استقبال مردم باشیم ،چراکه آثار تألیفی خود من هم همگی رمانهایی تاریخی و بر مبنای واقعیت صرف است.
در آخر بگویید که این روزها چه میکنید؟
طی یک ماه اخیر تازهترین کتاب من درباره مصدق از سوی نشر پایان منتشر شده است؛ در این کتاب با نگاه انتقادی به سراغ مصدق رفتهام و از او بهعنوان فرد محترمی یادکردهام که از جان و دل کار بزرگی انجام داد، هرچند که نتوانست آن را به پایان برساند که تقصیر خودش هم بوده است؛ طی این مدت کوتاهی که از انتشار کتاب گذشته، عدهای به من ناسزا گفته اند، هرچند که در خود کتاب جواب این افراد را دادهام و گفتهام اگر مخالف گفتههای من هستید به استناد اطلاعات آن را اثبات کنید و جواب بدهید؛ گذشته از این کتاب این روزها بیشتر با مطبوعات همکاری دارم و مشغول جمعآوری بخشی از مقالههایی هستم که طی سالها نوشتهام؛ حدود پنجاه مقاله که از ابتدای قاجاریه تا ملی شدن نفت را شامل میشود؛ باید آنها را بخوانم و ببینم کدامیک مناسب انتشار است تا درنهایت در قالب یک کتاب روانه کتابفروشیها شود.
ارسال دیدگاه