گفتوگو با حمیدرضا اردلان پژوهشگر موسیقی و عضو هیأت داوران جشنواره ملی موسیقی جوان:
قداستزدایی در عصر جدید
تهران (پانا) - دلخوری هنرمندان موسیقی از صداوسیما به سالهای دور برمیگردد، از آن روزها و روزگارانی که رنگ موسیقی در رسانه ملی سفارشی و فرمایشی شد و رخ سازها از سیمای ملی برچیده گردید تا روزهای بعد آن و گلایه استادان موسیقی چون شهرام ناظری و.... که صداوسیما آثارشان را بدون اجازه پخش میکند همچنان ادامه دارد و تا به امروز که برنامههایی سرگرمکننده با عنوان استعدادیابی چون «عصر جدید» سودای شناخت و معرفت در باب هنر دارند و هنرمندان جوان و نوجوان موسیقی دانسته یا نداسته این صحنه را سکوی پرتاب خود دیدهاند و منتخبان جشنوارههای بزرگی چون موسیقی جوان و نوای خرم هنر خود را دراین عرصه به منصه ظهور گذاشته بدون آنکه بدانند سرانجام این تشویقها و بهبه و چهچهها چه خواهد شد!
بهگزارش ایران، حمیدرضا اردلان از آهنگسازان و پژوهشگران با تجربه موسیقی ایران و از اعضای هیأت داوران جشنواره ملی موسیقی جوان است و طی این سالها مسئولیت مشاور بخش موسیقی مقامی این جشنواره را بر عهده داشته است. اردلان در اغلب رویدادهای مؤثر در حوزه موسیقی نواحی ایران حضور داشته و از بسیاری موسیقیدانان نواحی آثار با ارزشی را گردآوری کرده است. همچنین او در ثبت آثار موسیقی ایران بهعنوان میراث ملی و جهانی در سازمان یونسکو نقش داشته است. با او در مورد حضور نسل نوظهور موسیقی در برنامه عصر جدید به گفتوگو نشسته ایم که در ادامه میخوانید:
چه عواملی موجب میشود شرکتکنندههای نوجوان و جوان جشنواره ملی موسیقی جوان دیده نشدنها در این جشنواره پر و پیمان را بهانهای برای حضور در شبکههای تلویزیونی قلمداد کنند؟
جشنواره موسیقی جوان وظایف و اهداف معین و محدودی دارد و بخشی از یک کل است. این جشنواره بهعنوان یک مرجع معتبر در موسیقی قادر است اصالت جریان های موسیقی را تشخیص دهد و اعلام کند، موفق بوده است. این نوع جشنوارهها نقش وضعی دارند و تأثیر در تأسیس ماهیت امور به عهده آنان نیست. حضور آنها مؤثر در روشن کردن رویدادها و ریشههای آن است و در یک کارکرد انضمامی وضعیت آینده را متذکر میسازد. بنابراین موسیقیدانان جوان میتوانند خود را محک بزنند و جایگاه خود را تشخیص دهند یا مطمئن شوند که در جامعه موسیقی خود و کشور آنچه در ذهن خود میپندارند تا چه اندازه با واقعیت نزدیک است. جشنواره موسیقی جوان نمیتواند صرفاً به یک نفر یا چند نفر توجه نشان دهد، این جشنواره جهتی را نشان میدهد و سعی دارد به حفظ صورت و محتوای موسیقی ایران یاری رساند. اما اطلاق مفهوم دیده شدن برای برخی از انواع موسیقی مانند مقامی یک تناقض است.
چرا دیده شدن تناقض است؟ هر نوع موسیقی برای شنیدن و مخاطب است!
درعرفان ایرانی دیدار بینی موضوعی است، که اشاره به نسبت نوازنده و خواننده با معانی کلی دارد. «همی بیند که در هر ذرهای رویی است او را/ در نگر ای کوردل گر دیده دیدار داری.» دیدار بینی غیر از دیده شدن است، هنگامی که انسان بخت دیدارمییابد، با هستی و نیستی نسبت پیدا میکند وموضوع کلی و فراتراز من بهعنوان سوژه منتزع است. در بیان دیگر موسیقی مقامی برای دیده شدن مجری آن تکوین نیافته، بلکه برای این است که مجری وهمراهان او یعنی مخاطبان، حقیقتی را دیدار کنند. اگر مضامین این نوع موسیقی و جایگاه اجرا را در نظر نیاوریم اشتباه است.
بهعنوان مشاور بخش موسیقی مقامی جشنواره موسیقی جوان و عضو هیأت داوران، از دیدگاه شما جشنواره موسیقی جوان چه وظیفهای در حمایت از نسل نوظهور موسیقی دارد؟ آیا بعد از پایان جشنواره میبایست حمایتی وجود داشته باشد؟
بله. مهمترین وظیفه جشنواره توجه به حفظ صورت و ماهیت انواع موسیقی حاضر در جشنواره، تداوم در کار و توسعه صوری و معنایی، حفظ استقلال رأی فنی و حفظ همکاران متخصص است و دور نگاه داشتن اجرای جشنواره از اعمال مدیریت سیاسی.
آیا طی سیزده دوره برگزاری جشنواره موسیقی جوان، موضوعاتی که اشاره کردید مورد توجه مسئولان برگزارکننده بوده و رعایت شده است؟
در پایان هر دوره، دبیر جشنواره از طرف هیأت داوران در مراسم اختتامیه بیانیهای قرائت میکند، این بیانیه پیشنهادهای معنایی و اجرایی را در بر دارد که انجام آخرین مسئولیت و اقدام جشنواره است. گمان میکنم مسئولان دولتی به مفاد این بیانیهها بهطور کامل عمل نمیکنند. خود آنها هم در بندهای دیگری گرفتارند که به سیاستهای فرهنگی دولت مربوط است. نمیتوان به شیوه انتزاعی موضوعات را تحلیل و درک کرد، سیستم فرهنگی کشور دچار عارضه است و در آن چندگانگی هست. همیشه محتواها در اجرا ابتر میماند و حتی صورت اجرا هم میبایست تابع ملاحظاتی باشد. این رویه به هنر و موسیقی ما صدمه زده است. یکی از دلایل تداوم چنین وضعیتی بهکارگیری مدیران فرهنگی حرفشنو است که وظیفه مهم آنها ترجمه منویات جامعه هنری کشور در گوش و چشم مسئولان بالا دست است و در عین حال راضی نگاه داشتن جامعه هنری با وعدههایی که اغلب عمل نمیشود، این مدیران تعدیلکنندهاند. خب، خیلی از هنرمندان که در کار خود واضح و روشن عمل میکنند تن به تعدیل خواستههای خود نمیدهند.
رسانه ملی چون تلویزیون در هدایت یا عدم هدایت هنرمندان جوانی چون پارسا خائف و مبین درپور و امثال این هنرمندان جوان که استعدادهای خود را در چنین رسانههایی جستوجو میکنند چقدر اثرگذار است؟
این سؤال مهمی است، تلویزیون میتواند نقش محوری ایفا کند اما چون ساختار سیاسی دارد، جریان معرفتی موسیقی ایران را در اولویتهای تبلیغی و فرهنگی قرار نمیدهد. تلویزیون دانسته یا نادانسته یکی ازعوامل نابودی انواع موسیقی معرفتی است. حتی در الحان مذهبی و نوحهها و مدح و مرثیه هم امکان این وقوع وجود دارد. بسیاری از نوحهخوانان از اصالتهای این الحان دور شدهاند. تلویزیون از فرهنگ اقوام ایرانی واهمه دارد، شما در شبکههای سراسری یک گوینده با لباس محلی کردی، آذری یا بلوچی نمیبینید، مراسم شادمانی حقیقی فرهنگهای ایرانی بهطور زنده پخش نمیشود، تلویزیون جشنوارهها را بهصورت گزینشی گزارش میکند که نوعی رفع تکلیف است، تلویزیون به دپارتمانهای تخصصی مستقل هنری نیاز دارد و یکی از مهمترین موضوعها در تلویزیون، ساز موسیقی است، هنرمندان ریشهدار نمیپذیرند بخشی از اجرا حذف گردد. خب، این سبب میشود انواع نازلتر اجراهای موسیقی فرصت یابند و نتیجه این کار سبب شده که مردم موسیقی را از رسانههای غیر ملی بشنوند و همواره از رسانه ملی گله داشته باشند و آن را ملی ندانند.
شاید از نگاه دیگر بتوان گفت استاد نورمحمد درپور و موسیقی مقامی که سالها رسانه ملی با نام این بزرگان و این نوع موسیقی اصیل بیگانه بوده، این برنامه ایجاد فرصت یا عرصهای برای معرفی این بزرگان به مردم باشد؟
هر چیز بهجای خویش نیکوست، این برنامهها ذهن و گوش مردم را در موضوعات جدی و متمرکز گمراه میکنند و بهتر است بهکار خود بپردازند. بجا نیست در یک کاباره الحان آیینی ارائه شود یا در یک شو تلویزیونی کسانی که بیرون از الحان موسیقی تربت جام هستند آن را تأیید یا تکذیب کنند. اصولی نیست این پیام را به موسیقیدانان فرهنگهای ایرانی بدهیم که راه بیراهه است. در واقع این گونه برنامهها قداستزدایی میکنند. یک نفر صاحب الحان از نسل حقیقی موسیقی تربت جام یا حتی موسیقی سنتی ایران، در حقیقت امر میراث معنوی و معرفت شنیداری جامعه خود را حمل میکند، شوهای اینچنینی با هدف دیده شدن و سرگرمی برای آن ویرانگر است.
اگر بخواهید به زبان تخصصی در عرفان ایرانی که پشتوانه موسیقی مقامی است موضوع را نقد کنید مابهازای آن چیست؟
تناقض میان غفلت و حیرت است. شو تلویزیون اغلب وظیفه دارد غفلت ایجاد کند، رنگبهرنگ باشد، میان موفق و ناموفق داوری کند وجایزه بدهد. موسیقی مقامی حیرت و جلوت ایجاد میکند، متمرکز و وحدتگراست، موضوعش دیدار مقام جمع است. دیده شدن فرد نیست. مبین درپور نوه نور محمد درپور است، نورمحمد شاگرد ملا داد خدای کبودانی، ملا یاسین مریدار، ملا آواره و استادان اهل معرفت بوده، یک زنجیره آیینی که در کار حیرت است. در میان متفکران و آیینشناسان حتی حضور این نوع آیینها در یک جشنواره فنی و تخصصی هم نقد میشود. مسأله آنجا بغرنجتر است که تلویزیون سالها و مدتها به صدها استاد موسیقی مقامی بیاعتنا بوده اما در یک شب یکباره مدافع این نوع موسیقی میشود. در زمان و مکان غیر متمرکز، که ذات متمرکز این نوع الحان را محو میکند.
وظیفه رسانهای چون تلویزیون در معرفی موسیقی درست و هنرمندان چیست؟
سادهترین وظیفه پخش زنده آیینهای آنها در اقصی نقاط کشور است، یا لااقل پخش زنده جشنواره موسیقی جوان و جشنوارههای فرهنگی دیگر، دهها نوع از موسیقی سنتی، کلاسیک و مقامی با شرکت صدها نوازنده در حضور داوران متخصص اجرا میشود. نوازندگان جوان در یک وحدت آرمانی با لباسهای آیینی، زبان و فرهنگ خود به وسعت اقوام ایرانی حضور دارند. خوب تلویزیون مدام مشغول نصحیت کردن مردم است اما خود نصیحت پر حاصل فرهنگهای آیینی موسیقیدانان جوان ایران را نمیشنود.
چه دلایلی سبب این وضعیت میشود؟
دامنه بحث گسترده است، مارشال مک لوهان دهکده جهانی را به واسطه توسعه تکنولوژی و رسانههای مجازی طرح مسأله کرد. این تئوری اگرچه بسیار نقد شده است اما او عبارت بسیار مهم «رسانه پیام است» را همسو با ظهور نظریه دهکده جهانی ابداع کرد، درک مفهوم این عبارت با درک وضعیت تکنولوژی و صورت رسانههای جدید که درحال تغییرند گره خورده است. از نظر او رسانه چیزی در امتداد حیات انسان است و انسان معاصر نمیتواند رسانه را در بیرون خود جای دهد و نظاره کند، بنابراین انسان معاصر رسانه را همراه و در امتداد خود درک میکند. مک لوهان به این مسأله توجه داشت که ساکنان جوامع معاصر چنان جزئیبین شدهاند که کلیات و ساختارهای کلان را نمیبینند. اما این جوهره رسانه است که زمینهساز مفاهیم پیامهاست. پیام در بطن خود تغییر وضعیت را سبب میشود و تغییر وضعیتها پس از وقوع به ادراک ما در میآیند یا در آن قرار میگیریم بیآنکه ارادهای در انتخاب آن داشته باشیم. ارتباط این بحث با موضوع ما ناگزیرها و دترمینیسم حاکم بر نظریه مک لوهان را گوشزد میکند که چطور جوامع بیاختیار در شرایطی قرار میگیرند که خود منشأ آن نبودهاند. ما به آسانی نمیتوانیم از
تأثیرات آداب و رسوم بنیاد شوهای امریکایی دور بمانیم.
تلویزیون هرگز مدافع موسیقی جدی نبوده
تلویزیون در چهار دهه گذشته مگر در موارد جزئی و مناسبتی هرگز مدافع انواع موسیقی جدی و ریشهدار نبوده، برنامههایی با ساختارجُنگ و شو هستند که همه چیز را با هم مخلوط می کنند، این برنامهها وظیفه دارند سریع و یکشبه موضوعی را به شهرت یا دیده شدن برسانند که یک جور فستفود فرهنگی سطحی و مصرفگرایانه است، میدانید اینها کپی نازل برنامههای مغرب زمین است. تناقض آشکار است که تلویزیون مدام در حال تغییر گوش و معرفت شنیداری مردم به سمت جنسی بیریشه در موسیقی است، یک شو ناگهان و به ظاهر مبلغ موسیقی معرفتی و مقامی ساخته میشود، در این برنامهها موسیقی مقامی که منشأ معرفت شنیداری ایرانیان است در کنارمعلق زدن و شعبده بازی قرارمیگیرد. این ادامه یکسان سازی محصولات با جنس و فصل متفاوت به مثابه مصرف محض و کلیشهای است، معانی نزول داده میشود و رسمهای بیبنیاد جای آیینهای عمیق را میگیرد. درسالهای اخیر پس از سالها مطالعه تخصصی ما- یعنی متخصصان آکادمیک- به این باوررسیدیم که صلاحیت داوری موسیقی مقامی را نداریم، جشنواره ملی موسیقی جوان در پی طرح مسأله مهم مدتهاست از استادان موسیقی مقامی که زاده آن موسیقی هستند برای
قضاوت دعوت به عمل میآورد. خب ملاحظه بفرمایید در یک شو موضوع معنا و تجلی آن نیست. نزول امور به سرگرمی و مفهوم دیده شدن است.
ارسال دیدگاه