چطور در خانه معلم خوبی باشیم؟

شناخت هوش‌های چندگانه و تفاوت یادگیری در کودکان

تهران (پانا) - ما معمولا می‌گوییم بچه‌ها با هم متفاوت هستند و به تفاوت‌های فردی بعنوان یک اصل نگاه می‌کنیم. اما والدین و حتی مربیان با اینکه به این موضوع اذعان دارند اما این را در نحوه آموزش خود به کار نمی‌گیرند.

کد مطلب: ۱۰۷۳۱۰۶
لینک کوتاه کپی شد
چطور در خانه معلم خوبی باشیم؟

به‌گزارش فارس، با اینکه زمان زیادی تا به پایان رسیدن سال تحصیلی ۹۹-۹۸ نمانده است، اما تجربه قرنطینه خانگی و آموزش از راه دور مدارس، برای والدین و کودکان از آن دست تجربه‌های جدید بود که موفقیت و گاهی عدم موفقیت‌هایی به دنبال داشت.

والدین به عنوان کسانی که نقش والدگری دارند، به یک‌باره با نقش دیگری تحت عنوان معلم و مربی در خانه مواجه شدند. اگرچه این نقش پیش از این هم به عنوان مشوق و گاهی کمک‌دهنده به درس کودک در خانه وجود داشت، اما کلاسهای مجازی، ساعات آزاد تدریس و درس خواندن، فرستادن تکالیف برای معلم به صورت مجازی و مسائلی از این دست، والدین را بیشتر از همیشه درگیر درس دانش‌آموزان کرد.

بسیاری از والدین علاوه‌بر سختی کاری که به صورت ناگهانی و بدون آمادگی قبلی با آن مواجه شدند، از به هم خوردن تعادل و توازن بین نقش والدینی و مربی‌گری در قبال فرزندان خود هم نگران بودند.

محمد نیرو، دکترای برنامه‌ریزی آموزشی و معاون آموزشی عقیده دارد که این نگرانی به خاطر عدم شناخت کافی والدین و حتی مربیان از تفاوت‌های فردی دانش‌آموز است. موضوعی که شناخت آن کار آموزش در خانه را بسیار راحت‌تر و کم چالش‌ترخواهد کرد.

به هرحال اتفاقات غیرمترقبه همیشه هست. اگر می‌خواهید در شرایط مشابه حامی و تسهیل‌گر بهتری در تدریس برای فرزندان خود باشید این گفت‌وگو را از دست ندهید.

در ایام شیوع کرونا والدین بیشتر از همیشه درگیر درس دانش‌آموزان خود در خانه شدند و این نگرانی به وجود آمد که بین نقش والدینی و نقش جدید آنها تعارضی در ارتباط با کودک به وجود بیاید.

امروز ناچارا والدین باید نقش چندگانه‌ای را ایفا کنند. هرچند که قبلا هم عملا این کار را در قالب مداخلات آموزشی انجام می‌دادند. یعنی این مداخلات هم مورد انتظار مدارس بوده است و هم خود والدین حسب دغدغه‌های آموزشی فرزندانشان این کار را انجام می‌دادند.

اما والدین مخصوصا در شرایطی مثل آنچه در یک ماه گذشته در قالب شیوع کرونا و تعطیلی مدارس تجربه کردیم باید حدود و ثغور مداخله خود در امور درسی کودک را بشناسند. تعیین این حدود باعث می‌شود والدین نقش موثر و کافی ایفا کنند و فرزندشان هم درس را به خوبی فرابگیرد.

نکته دیگری هم که نباید فراموش کرد حفظ جایگاه پدر و مادری والدین است. مداخله اشتباه در آموزش کودک می‌تواند این جایگاه را مخدوش کند و از آن طرف مداخله اصولی حتی می‌تواند باعث تقویت رابطه والد و فرزند بشود.

پس بنابراین والدین باید با یک سری مهارتهای مربوط به یادگیری بچه‌ها آشنا بشوند. حضرت علی(ع) در یکی از حکمت‌های نهج‌البلاغه خطاب به حضرت کمیل می‌فرمایند: «هیچ حرکتی نیست مگر اینکه تو در آن نیازمند شناخت و معرف باشی»

ما معمولا می‌گوییم که بچه‌ها با هم متفاوت هستند و به تفاوت‌های فردی به عنوان یک اصل نگاه می‌کنیم. اما والدین و حتی مربیان با اینکه به این موضوع اذعان دارند اما این را در نحوه آموزش خود به کار نمی‌گیرند.

دانستن تفاوت‌های فردی درباره بچه‌ها به کیفیت آموزش و یادگیری بچه‌ها کمک زیادی می‌کند. بنده یک پسر در پایه دوازدهم و یک پسر در پایه دوم ابتدایی دارم. این دو فرزند من جدای ازینکه در خانواده‌ای یکسان بزرگ شده‌اند حتی مدرسه و معلم‌هایی یکسانی در مقاطع تحصیلی مختلف داشته‌اند؛ اما جالب است که معلم‌های آنها همیشه به من می‌گویند که این دو فرزند شما تفاوت‌های زیادی با هم دارند. یکی آرام و دیگری پرجنب و جوش‌تر است. یکی هوش ریاضی بیشتری دارد و یکی هوش کلامی بیشتری دارد.

این تفاوت‌های فردی ریشه در چه چیزی دارد؟

قبل از اینکه پاسخ این سوال را بدهم، دوست دارم این را به والدین بگویم که نقش پدر و مادری در امر آموزش به معنی سرویس دادن به بچه‌ها نیست. خیلی اوقات می‌بینیم که والدین تکالیف بچه‌ها را انجام می‌دهند. والدین و مربی نقش تسهیل‌گری دارند. یعنی باید حمایت کنند تا فرزند خودش تجربه حل آن تکلیف و یادگیری را به دست بیاورد.

حالا والدینی که قصد دارند نقش موثر و کافی خود یعنی تسهیل‌گری و حمایت را انجام بدهند باید بدانند که از چه مهارت‌هایی در این راه می‌توانند استفاده کنند. ساده‌تر می‌شود اینکه باید بدانند فرآیند یادگیری برای فرزندشان چه‌طور حاصل می‌شود.

پس می‌توان این سوال را مطرح کرد که «بچه‌ها چه‌طور یاد می‌گیرند»؟

این سوال یک جواب واحد ندارد. به همان علت تفاوت‌های فردی که گفتیم. یعنی کسی نمی‌تواند مدعی یک روش آموزش بشود و بگوید همه بچه‌ها به همین روش درس را یاد می‌گیرند. مثلا گفته می‌شود بعضی بچه‌ها «شنیداری» هستند. یعنی یک مطلب را بیشتر از طریق شنیدن یاد می‌گیرند و به خاطر می‌سپارند. یعضی دیگر «دیدنی» هستند و از طریق مشاهده یاد می‌گیرند و بعضی دیگر «لمسی» هستند یعنی از طریق دست‌ورزی و توجه به حواس چندگانه مطلب را فرامی‌گیرند.

به تعداد همه نظریاتی که دباره یادگیری مطرح شده می‌توان به این سوال پاسخ داد که بچه‌ها چه‌طور یاد می‌گیرند؟ چیزی که الان درباره حواس چندگانه گفتیم را آقای «کلن» در قالب نظریه «سبک‌های یادگیری» مطرح کرده و می‌گوید اگر نتوانیم بشناسیم که فرزند ما به چه سبکی بهتر یاد می‌گیرد، قرآیند یادگیری برای او را دچار مشکل می‌کنیم.

یا «نظریه اجتماعی-فرهنگی» از «پولانزاس» قائل است که یادگیری اساسا با تعامل است. یعنی اگر بخواهیم یادگیری حاصل بشود باید بستر تعامل را برای کودک حاصل کنیم. در غیر این‌صورت کارآموزش برای او مثل گوش دادن صرف به یک سخنرانی خواهد بود و از آن یادگیری حاصل نمی‌شود.

اما نظریه «هوش‌های چندگانه» که «گاردنر» آن را مطرح می‌کند یکی از بهترین نظریاتی است که می‌شود با آن تفاوت‌های فردی بچه‌ها را شناخت و در جهت آموزش بهتر برای فر کودک از آن استفاده کرد.

درباره نظریه هوش‌های چندگانه هم لطفا توضیح بدهید

برخلاف دیدگاهی که برای هوش یک ماهیت واحد و تک عاملی قائل است، «آی کیو» را شاخص کمی آن قلمداد می‌کند و می‌گوید تمام توانمندی‌های انسان در «آی کیو» خلاصه می‌شود، گاردنر این دیدگاه را نقد می‌کند. او می‌گوید «آی کیو» تنها شاخص برای ارزیابی توانمندی انسان‌ها نیست.

گاردنر ابتدا هفت هوش را شناسایی کرد. بعد از آن مورد هشتم را مطرح کرد. هر یک از این هوش‌ها یک ابزار برای شناخت و یادگیری بچه‌ها هستند. پس والدین باید نوع این هوش‌ها و ویژگی‌های آن را بشناسند تا با شناسایی آنها در فرزندان خود بتوانند امر آموزش را بهتر انجام بدهند. البته این شناخت برای مربیان و معلمین بسیار لازم است اما از آنجایی که حتی در شرایط عادی هم بخشی از فرآیند آموزش در خانه به کمک والدین انجام می‌شود، والدین هم اگر از ویژگی‌های انواع هوش آگاهی داشته باشند، موفقیت بیشتری در آموزش فرزندانشان کسب می‌کنند.

به این ترتیب اگر والدی فرزندش در مدرسه استعدادهای درخشان یا مدارس تیزهوشان نیست، نباید تلقی کنند که فرزندش هوش کمتری نسبت به همسن‌وسالان خود دارد. بلکه او در یکی از هوش‌ها ضعیفتر و در دیگری قوی‌تر است که والدین باید آن را کشف و شکوفا کنند.

پس در واقع هرکس یکی از انواع هوش را بیشتر از بقیه دارد؟

باید توجه کرد که این نظریه قائل به این است که همه آدم‌ها همه انواع این هوش‌ها را دارند. فقط تفاوت در ترکیب و قوت و ضعف این هوش‌ها است. پس نمی‌توانیم بگوییم کسی هوش ریاضی و منطقی ندارد. بلکه می‌توانیم بگوییم او هوش ریاضی و منطقی ضعیفی دارد و به جای آن در یکی از انواع هوش بهتر و سرآمدتر است. البته همان هوش ضعیف در هر فرد هم قابل ارتقا و تقویت است. سهمی از هوش ارتباط به وراثت دارد و سهمی دیگر اکتسابی و از طریق محیط و آموزش کسب می‌شود.

وقتی معلم یا ولی دانش‌آموز می‌گویند این بچه استعداد ریاضی ندارد، خیلی راحت در حال ایجاد آسیب تربیتی و آموزشی در او هستند. درست این است که بگوییم مثلا این کودک هوش کلامی- زبانی بیشتری از هوش ریاضی- منطقی دارد.

درباره ویژگی‌ هوش ‌های چندگانه و شناسایی آن در کودک توضیح می‌دهید؟

گاردنر می‌گوید به نظر من اساس مطرح کردن نظریه هوش‌های چندگانه محترم شمردن تفاوت‌های فردی و تنوع فراوان روش‌های یادگیری است. ما در قرآن هم این آموزه را داریم که خداوند در سوره نوح و در آیه چهاردهم می‌گوید شما گوناگون آفریده شده‌اید.

اما هوش اولی که گاردنر مطرح می‌کند هوش کلامی-زبانی است. این هوش یعنی توانایی به کارگیری درست لغات به صورت شفاهی با به صورت نوشتاری. کسانی مثل نویسندگان، شاعران، گزارشگران از هوش کلامی-زبانی بالایی برخوردار هستند.

اگر سوال کنید به‌عنوان مثال چه‌طور باید هوش کلامی-زبانی را در فردی شناسایی کرد؟ باید بگوییم که گاردنر معتقد است یکی از بهترین این روش‌ها «مشاهده» است. مثلا حافظه کلامی بالا، استعداد بالا در سخنوری و نویسندگی، حساسیت به ریتم و وزن لغات، اهل شعر بودن، استعداد در یادگیری زبان خارجی و مسائلی از این دست رفتارهایی است که اگر تعدادی از آن‌ها را در فردی مشاهده کردیم به معنی بالا بودن هوش کلامی-زبانی در اوست.

هوش دوم، هوش منطقی-ریاضی است. این هوش اشاره به توانایی استفاده درست از اعداد و ارقام و بیان استدلال صحیح منطقی دارد. ویژگی‌های این دسته توانایی محاسبه عددی در ذهن، حافظه بالا در نگهداری از زنجیره استدلال، علاقه به امور انتزاعی، علاقه به موضوعات در رشته شیمی و فیزیک، علاقه به آزمایشات علمی، بازی ریاضی، بازی با اعداد و معماهای منطقی دارند.

سومین هوش، هوش بصری یا فضایی است. توانایی درک جهان به صورت مکانی-بصری و ایجاد تغییر در این ادراک مثل کسانی که قدرت تجسم بالایی دارند تعریف این هوش است. حتما کسانی را دیده‌اید که وقتی درباره یک مسیر خیابانی صحبت می‌کنند انگار که مانند یک پرنده در حال پرواز در بالای سر آن مسیر هستند، تمام خیابان‌ها، جزئیات مکان و نحوه رسیدن از نقطه الف به نقطه ب را به خوبی به زبان می‌آورند یا طی می‌کنند. وقتی گرافیست یا یک معمار برای مکان یک نمایشگاه ونحوه قرارگیری اجزای آن بر روی کاغذ اتود می‌زند یعنی این فرد از هوش بصری-فضایی بالایی برخوردار است. برای این افراد کار با نقشه و نمودار و چارت از کلام راحت‌تر است.

هوش چهارم، هوش بدنی-جنبشی است. بعضی بچه‌ها هستند که در اصطلاح «آرام و قرار» ندارند و اصلا نمی‌توانند یک جا بنشینند. ما سریعا به این بچه‌ها برچسب «بیش‌فعالی» می‌زنیم در حالی که گاهی هوش بدنی-جنبشی آنها بالاست. یا حتی بزرگسالانی که در حال صحبت مرتب از دستهای خود یا حرکات صورت برای بیان مطلب استفاده می‌کنند جزء این دسته هستند. از جمله مشاغلی که برای انجام آن به هوش بدنی_جنبشی بالایی نیاز است مجسمه‌سازی است چون دستهای فرد توانایی تغییر اشیاء در اشکال مختلف را دارد. ورزشکاران، هنرپیشه‌ها، سخنرانان انگیرشی، کسانی که از لحن و زبان بدن دیگران تقلید یا پانتومیم بازی می‌کنند و... هم دیگر افراد دارای هوش بالای بدنی_جنبشی هستند.

هوش پنجم، هوش موسیقیایی است. این مفهوم چون در آمریکا مطرح شد طبیعی است که به انواع خاصی از موسیقی مثل توانایی نواختن اشکال موسیقی با آلات موسیقی اشاره دارد. اما در کشورهای مختلف معانی آن تعمیم پیدا کرد. جدای از خوانندگان و آهنگ‌سازان، خود گاردنر می‌گوید که قاریان قرآن هم هوش موسیقیایی بالایی دارند.

هوش ششم، هوش میان‌فردی است. کسانی که می‌توانند به راحتی حالات روحی، مقاصد و احساسات دیگران را درک کنند، می‌توانند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کنند و به طور کلی توانایی مدیریت دارد، دارای هوش میان‌فردی بالایی هستند.

هوش هفتم، هوش درون فردی است. متاسفانه من دیده‌ام که برخی وقتی می‌خواهند این هوش را تعریف کنند، از یک فرد گوشه‌گیر و خجول یاد می‌کنند. در حالی که اینها صفات منفی است و هوش یک توانمندی است.

توانمندی درک فرد از خودش و احساساتش، آگاهی از نقاط ضعف و قوت خود و در نتیجه نشان دادن عملکرد مناسب در موقعیت‌های مختلف نشان‌دهنده هوش درون‌فردی بالاست. این افراد به شدت واقع‌بین هستند. فعالیت‌های فردی را به گروهی ترجیح می‌دهند و در عین حال عزت‌نفس بالایی دارند.

نظریه‌پردازی دیگر به «گلدمن» معتقد است که «ای کیو» یا «هوش هیجانی» در واقع اشاره به دو هوش «میان فردی و درون فردی» دارد.

و اما هوش آخر و هشتم، هوش طبیعت‌گرا است که گاردنر بعدها به این لیست اضافه کرد. افرادی که در شناخت و طبقه‌بندی گیاهان، حیوانات و محیط زیست توانایی دارد، هوش طبیعت‌گرایی بالایی دارند. در کل هرآنچه به شناسایی طبیعت و ارتباط با آن مرتبط است هوش طبیعت‌گرا لازم دازد. یک کشاورز، دامپزشک یا زیست‌شناس از این هوش بهره زیادی دارند.

دانستن درباره هوش‌های چندگانه به طور کلی چقدر نقش تسهیل‌گری والدین در امر آموزش را بالا می‌برد؟

نظریه هوش‌های چندگانه مثل هزاران مورد دیگر یکی از راه‌های رسیدن به پاسخ این سوال است. همانطور که قبلا گفتم راه زیاد است و من یکی از راه‌های موثر و مفید را معرفی کردم.

اینکه بچه‌ها با هم «فرق» دارند و ما حق مقایسه آن‌ها با یکدیگر را نداریم یک اصل کلی است که والدین و مربی باید آن را بپذیرند و اجرا کنند. اما در کنار این راهکارهای دیگری به طور طبیعی قابل انجام است. به عنوان مثال برای یک کودک آماده‌سازی «زمینه انگیزشی» بسیار مهم است. یا فراهم کردن شرایط جسمی و روحی شاید برای کودک دیگری مهمتر باشد. کودکی هست که تا انرژی او تخلیه نشود قادر به درس خواندن نیست. ما باید به این کودک اجازه بدهیم اول انرژی خود را با بازی کردن یا فعالیت موردعلاقه‌اش تخلیه کند و با ذهن آماده از او بخواهیم پای درس و مشق بنشیند. اگر جبر محیط را به او حاکم کنیم و بگوییم حتما باید اول این تکلیف را انجام بدهی و بعد سراغ بازی بروی نتیجه خوبی نمی‌گیریم. چون این کودک احتمالا هوش جنبشی-حرکتی بالایی دارد و ما باید این را در امر آموزش در نظر بگیریم.

اما دانستن درباره هوش‌های چندگانه و آنالیز ویژگی‌های آن در کودک باعث می‌شود ما تعامل آموزشی و تربیتی بهتری با او داشته باشیم. مثلا حتی اگر برای تقویت انگیزه می‌خواهیم به او جایزه‌ای بدهیم، دادن جایزه‌ای که به هوش برتر او نزدیکتر است برای کودک جذابتر است. به‌گفته گاردنر حتی مشاهده سوءرفتار فرد هم می‌تواند به شناسایی هوش برتر او کمک کند. مثلا کودکی که ما در اصطلاح می‌گوییم خیلی «پرچانه» است و مرتب در حال صحبت کردن است، در واقع دارد به صورت ضمنی به ما می‌گوید که من دارای هوش کلامی-زبانی بالایی هستم که باید در مسیر درست قرار بگیرد.

البته در همه شرایط نباید از هوش ضعیفتر غافل شد. همه انواع هوش در فرد قابل ارتقاست و خوب است که والدین ضمن بها دادن به هوش برتر برای تقویت باقی هوش‌ها هم تلاش کنند.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار