محمد فروتن*
ثاثیر افکار کرونایی بر معلمان
شیراز (پانا) - امواج هر رویداد و حادثه قطعا به ذهن انسان اصابت میکند و از آن تاثیر میگیرد؛ شدت این تاثیر با توجه به مدت زمان درگیری بشر با آن حادثه، بر افکار عمومی، گاه کم و زیاد، گاه بلند و کوتاه است. این رویداد میتواند مانند سراشیبیهای زندگی، گاه پست و هموار، گاه مطلوب و نامطلوب باشد.
ویروس کرونا نیز یکی از این رویدادها است و مدتی است با خانهنشین کردن افراد و صاحبان بعضی از مشاغل مهمان ما شده است. در این روزها تفکر بعضی از مردم در جامعه تحت تاثیر عملکرد کرونا قرار گرفته و این موضوع سبب شده تا به افکار ذهن ناخوداگاهم سری بزنم، آنها را از پروندههای پوشالی رنگ و رو رفته بیرون بکشم و مورد استفاده قرار بدهم.
در پرونده زرد ذهنم مردی را میبینم که از این شرایط جامعه استفاده میکند و با تحت تاثیر قرار دادن افکار مردم و بد نام کردن صاحبان بعضی از مشاغل مثل قشر معلمان لذت میبرد، گویا بد نام کنندهای بیش نیست، یک لحظه صبر کنید. طبق مشخصات ذکر شده از فرد خاطی، این مرد به دلیل حجم زیاد کتب درسی و عدم جذابیت محیط مدرسه ترک تحصیل کرده است و احتمالا معلمان را مقصر این اتفاق میداند، لابد به همین دلیل پشت سر این قشر زحمتکش اینگونه حرف میزند؛ متاسفانه اطلاعات بیشتری در این پرونده ذکر نشده است.
در پرونده آبی ذهنم یک کارگر زحمتکش را میبینم که نگران تعدیل نیرو توسط صاحبکارش است. خودتان که بهتر میدانید تنها شغلی که درآمدش ثابت است، درآمد این قشر زحمتکش است؛ البته باید ببخشید چون به تاریخ پرونده دقت نکرده بودم و یک تغییری در حقوقشان ایجاد شده است و گویا که تغییری باید در قسمت تاریخ ایجاد کنم. طبق بررسی من با اطلاعات ضبط شده توسط شنودهای مخفیِ مغز او، گویا فکر پرداخت اجارهخانه را در سر دارد و با خود میگوید من باید از صبح تا شب تلاش کنم تا بتوانم اجارهخانه را بپردازم، بعد بعضی از افراد مثل معلمان در خانه نشستهاند و حقوق میگیرند. به کنکاش ذهن او ادامه ندادم، چون میدانم که دلش از معلمان پُر نیست و یا با نظام آموزشی با وجود کم و زیادهای بسیارش مشکلی ندارد، دل او از کرونا پُر است، خب صد درصد؛ این تاثیر کرونا بر افکار یک کارگر است.
تا اینجا به این نتیجه رسیدم که تاکنون بعضی از مردم بر این باورند که کار معلمان نسبت به گذشته کمتر شده است و این اثر کرونا بر اذهان عمومی است؛ ولی به نظر من که کار معلمان با حقوق ثابت دو برابر شده است. تنها قشری که زکات علم را میپردازند معلمان هستند؛ شاید ندانید، ولی زکات علم آموختن آن به دیگران است و در این شرایط کنونی که فهمیدن درس، با وجود تلاشهای فراوان معلمان دشوار است، حتی همکلاسی بنده که ادعای منش و بزرگیاش میشود از کمک کردن به دیگران فراری است و جواب سوالهای دیگران را با این جمله میدهد « فکر کردی زرنگی؟ بیایم این سوال را به تو یاد بدهم که فردا نمرهات از من بیشتر شود؟» به نظر این نشانگر یکی از ضعفهای سیستم آموزشی است که نتوانسته انسانیت را در کتابهای دانشآموزان بگنجاند که در این ایام به خوبی نمایانگر شده است و به قول پدرم «ادب مرد به زِ دولت اوست».
در پرونده بنفش ذهنم نگهبان مجتمع خانهمان را میبینم که در حال سجده کردن است. گویا دو پسر دارد، یک لحظه صبر کنید ببینم در سجده چه میگوید؛ او در حال دعا کردن معلمان است که فرزندانش را در این چند روز در خانه ماندگار میکنند و باعث میشود از دروس فاصله نگیرند! چه جالب آخر کسی پیدا شد که این ویروس بر او تاثیر نگذاشته باشد. یک لحظه صبر کنید او با فریاد از اتاقک نگهبانی بیرون آمد و با دست بر سر خود میزند و میگوید وای بدبختم کردید. وای از دست این بچهها، با آبپاش درحال آبیاری موتور و لباسهای مرد نگهبان هستند.
در پرونده سفید ذهنم پدربزرگی را میبینیم که در حال قصه گفتن برای نوهاش است و میگوید: یکی بود یکی نبود یک روز کرونا بود و تو نبودی...ببخشید تاریخ پوشه مربوط به سال ۱۵۰۰ است؛ ولی چون تا اینجا خواندید ادامهاش میدهم. داستان بلندی است خلاصهاش را برایتان میگویم، پدربزرگ قصد دارد از کرونا به عنوان اهرمی برای امر کردن به نوهاش استفاده کند تا او میوه بخورد، غذا بخورد، شب زود بخوابد و پدر و مادرش را اذیت نکند. فکر میکردم در سال ۱۵۰۰ دوره این داستانها تمام شده است. یک عمر با این داستانهای ترسناک روح و روان ما را به تمسخر گرفتند و اگر اعتراضی میکردیم شخصیت داستان را به جانمانمان میانداختند، قطعا راههای بهتری برای ترغیب کوکان به کارهای شایسته وجود دارد.
پرونده مشکی ذهنم مربوط به یک نویسنده است که از کودکی خود یاد میکند. مقدمه داستانش از این قرار است: در این روزهایی که کرونا مهمان کشور ما و جهان است تنها علم است که میتواند این ویروس ناخوانده را از جهان به بیرون هدایت کند. همان علمی که در کلاس انشاء دائم با موضوع «علم بهتر است یا ثروت» مهمان دفترهای انشاء ما بود و اکثرا، نظر ما ثروت بود و اگر معلم انشاء میپرسید چرا ثروت؟ میگفتیم چون وقتی ثروت را در اختیار داشته باشی می توانی علم را نیز به دست آوری؛ تنها این روزهاست که میتوان به قدرت علم پی برد و این علم را مدیون معلمان کشورمان هستیم که بی درنگ کار میکنند و زحمت آنها حتی در این روزها که تلاششان دو برابر شده است کمتر به چشم میآید.
فکر میکردم در این دوره همه معتقد بودند که علم خیلی راهگشاتر از ثروت است! آخر میدانید کل اعضای فامیل ما وقتی میخواهند نوجوانان را نصیحت کنند خودشان در یک کلاس انشاء با موضوع علم بهتر است یا ثروت قرار میدهند و در متن انشای خود هم از علم به شکلی تعریف میکنند که انگار ما نوجوانها از کره مریخ آمدهایم که دانشمندان احتمال زندگی روی این سیاره را دور از ذهن نمیدانند! بگذریم.
همانطور که در بالا اشاره کردم خیلی از مردم هنوز به سختی کار معلمان نسبت به گذشته پی نبردند و همانطور که سری به سایر عناوین پروندهها زدم؛ با پدیدار شدن روز معلم در تقویم خانهما، در سوپریها، نانواییها و مغازهها دائم دولت را برای پرداخت حقوق به معلمان بیکفایت خطاب میکنند! خب مردم ما هم تقصیری ندارند؛ چون در زمان خودشان کرونایی نبود که مدارس را تعطیل و سینماها را خاموش کند، مدارس را آنلاین و معلمان را خسته کند! قطعا مردمی که در سوپریها، نانواییها و مغازهها مشغول تاسف به خاطر صرف بودجه دولت هستند نمیدانند، اما من به شما میگویم.
در ایام تعطیلی مدارس تا حالا شده است که ذهنتان را به سراغ ساعت تدریس معلمان سوق دهید و از خود بپرسید که یک معلم در طول روز چند ساعت از وقت خود را صرف ضبط ویدیوی درسی میکند؟ احتمالا شما میگویید«خیر». اشکالی ندارد. تاکنون شده است که ذهنتان را صرف فکر کردن در خصوص مشکلات بسیار این روش کنید؟ حتما شده است؛ پس حتما فکر کردید که چرا یک معلم با وجود کمبودها و کمتوجهی، از تدریس آنلاین خسته نمیشود و چرا از زندگی خود با وجود اینکه دو سوم طول روز خود را صرف ضبط ویدیوی درسی میکند، خسته نمیشود؟
من به شما میگویم، چون به این شغل علاقهمند هستند و قطعا قبل از ورود به این حرفه با کمبودها و مشکلاتش آگاه بودند و در دو کفه ترازو که در سمت راست آن مشکلات نظام آموزشی است و در سمت چپ آن عشق به معلمی بود؛ کفه سمت چپی را سنگینتر کردند که مبادا مشکلات نظام آموزشی سنگین شود و انگیزهشان را گم کند.
پروندهها را نیز کنار گذاشتم. چون در شان یک معلم ندیدهام که او را به یک پرونده محصور کنم و سعی بر گنجاندن علاقه یک معلم به تدریس و مشکلات نظام آموزشی در یک پرونده کنم.
هنگامی که معلمی ثابت میکند در مسیر تعلیم و تربیتِ دانشآموزان نه تنها از وقت خود گذشته، بلکه از جیب خود نیز میگذرد و میتواند صبحانهاش را با دانشآموزی تقسیم کند و یا از جیب خود برای یک دانشآموز تلویزیون بخرد تا کلاسهای شبکه آموزش را دنبال کند و هدف خود را از این عمل وظیفه میداند، به معنای کامل کلمه وقف کردن پی میبرم. وقف عمر، وقف خانواده و هر چیزی که در مسیر عشق و علاقه معلم به آموختن است.
از این رو خواستم از معلمان عزیزی که علم را در هیچ شرایطی از دانشآموزان دریغ نمیکنند، مشوق پیشرفت و تحصیل دانشآموزان حال و مهندسان و نخبگان آینده کشور هستند و به نوعی پدران و مادران ما محسوب میشوند تشکر کنم و روزشان را تبریک بگویم؛ هرچند که نوشتن یک یادداشت نمیتواند پاسخ زحمات یک معلم فرهیخته را بدهد، اما فکر میکنم این یادداشت تلنگری است بر افکار جامعه و حال ضمن گرامیداشت سالروز شهادت استاد شهید مطهری، شعری زیبا از ایرج میرزا را تقدیم تمام معلمان و شاگردان گذشته، حال و آینده می کنم.
"گفت استاد: مبر درس از یاد یاد باد آن چه مرا گفت استاد
یاد باد آن که مرا یاد آموخت آدمی نان خورد از دولت یاد
هیچ یادم نرود این معنی که مرا مادر من، نادان زاد
پدرم نیز چو استادم دید گشت از تربیت من آزاد
پس مرا منت از استاد بود که به تعلیم من اُستاد اِستاد
هر چه می دانست آموخت مرا غیر یک اصل که نا گفته نهاد:
قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد"
*خبرنگار- دانشآموز پایه نهم ناحیه دو شیراز
ارسال دیدگاه