عبدخدایی:

امام شخصیتی جریان‌ساز بود

تهران (پانا) - محمدمهدی عبدخدایی نویسنده کتاب مروری بر تاریخچه فداییان اسلام با اشاره به تاریخچه شکل‌گیری انقلاب اسلامی، امام خمینی را شخصیتی جریان‌ساز می‌داند که توانست احزاب مختلف را برای یک هدف گرد هم جمع کند.

کد مطلب: ۱۲۸۴۳۱۹
لینک کوتاه کپی شد
امام شخصیتی جریان‌ساز بود

محمدمهدی عبدخدایی، متولد 1315 و یکی از هم‌رزمان شهید مجتبی نواب صفوی که در سلسله نشست‌های «ره» از مجموعه برنامه‌های امام دلها در فرهنگسرای امام (ره) شرکت کرده بود، درباره نظریه‌پردازی و جریان‌سازی امام خمینی ، به سوالات پانا پاسخ گفت.

عبدخدایی پس از انقلاب اسلامی بیشتر به فعالیت‌های فرهنگی و تدریس در دانشگاه پرداخت و کتاب خاطراتی نیز با عنوان «خاطرات محمدمهدی عبدخدایی» و «مروری بر تاریخچه فدائیان اسلام» از وی منتشر شده است.

وی در گفت‌وگو با پانا درباره شکل‌گیری انقلاب اسلامی و قیلم پانزده خرداد و رفتار امام خمینی با مخالفان و دیگر مسائل انقلاب توضیحاتی ارائه کرد که مطلب ذیل می‌خوانید.

حاج اقای عبد خدایی برای مخاطبان ما از خاطرات شروع انقلاب اسلامی تعریف کنید؟

شروع انقلاب از نظر متفکران جهان به گونه‌های مختلف تعریف شده است. اما واقعا انقلاب اسلامی ایران یک مسئله‌ای بود که تنها شخصیتی مثل امام که می توانست انقلاب بوجود بیاورد.

یک مسئله ای ما داریم و آن این است که شما ببینید در میان 124 هزار پیامبر، تنها 5 پیامبر داریم که به آنها اولوالعزم می‌گویند که نوح (ع)، ابراهیم(ع)، عیسی(ع)، موسی(ع) و حضرت رسول (ص) هستند. چرا می‌گوییم 5 تا؟ چون این‌ها کتاب داشتند. این‌ها برای حاکمیت شیوه حکومت داشتند که اعمال شخصی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشت. در این 5 تا این مسائل جمع بود. وقتی ما به فلاسفه نگاه می‌کنیم، در بین بزرگان و جامعه شناسان محدودند کسانی که نظریه پرداز، جریان ساز یا انقلابی داشته باشند.

همچنین وقتی به انقلاب کبیر فرانسه نگاه می‌کنیم می‌بینیم ژان ژاک روسو حیات ندارد اما تقریبا 85 درصد کسانی که در باره این انقلاب نوشته‌اند می‌گویند او پدر انقلاب کبیر فرانسه بوده است. چون ایشان کتابی نوشته به نام «قرارداد اجتماعی» در مقابل کتابی که در باره حاکمیت‌ها صحبت کرده است ،روسو آمد و گفت قانون قرارداد اجتماعی است و جامعه باید آن قانون را بپذیرد تا در جامعه رشد کند. لذا شما نگاه می‌کنید مشروطه در فرانسه بوجود آمده و بنیانگذار آن روسو است. آن آزادی‌هایی که در انگلستان بوجود آمده و شاه مقام غیر مسئول و همه کاره قوه اجرایی شده، از فرانسه الهام گرفت..

وقتی انقلاب کبیر فرانسه شد، همه کشورهای اروپایی را تحت تاثیر قرار داد و یا همچنین مارکس که یک نویسنده یهودی و اقتصاد دان دانشگاه برلین بود و ماتریالیسم تاریخی را بنا گذاشت و وقتی به انگلستان آمد و با انگلیس آشنا شد، مبنای ماتریالیسم تاریخی را بر اساس نوعی مکتب فلسفی بنا کرد که ماتریالیسم دیالکتیک است و در حقیقت از زندگی مردم انگلس الهام گرفت.

از خصوصیات مارکس این است که اصلا به مالکیت معتقد نیست و متاسفانه در قرن 18 و 19 فلاسفه با تخیل کار می‌کردند. مثلا داروین منشاء انواع را بنا کرد ولی هیچ آزمایش صحیحی راجع به منشاء انواع انجام نگرفته و تخیل است. مارکس چون با سرمایه‌داری و مالکیت مخالف بود، اعتقاد داشت مالکیت اعتباری است و ذاتی نیست.

مارکس می‌گوید انسان اولیه به صورت کمون زندگی می‌کرد، یعنی اشتراکی و در غارها زندگی می‌کرد و انقلابات نتیجه تکامل ابزار تولید هستند. وقتی ابزار تولید تکامل پیدا می‌کند، انقلاب بوجود می‌آید اما عصر اول، همان کمون اولیه است و عصر دوم عصر بردگی است و عصر سوم فئودالیسم است و عصر چهارم بوروژوازی است و عصر پنجم کاپیتالیسم است و عصر ششم سوسیالیسم و عصر هفتم هم کمونیسم است و در واقع انسان به همان کمون اولیه برمی گردد.

انسان از نظر انسانی تکامل پیدا می‌کند، همه در جامعه کار می‌کنند، تحویل صندوق جامعه می‌دهند و هر کس به اندازه نیازش برمی دارد اگرچه جامعه شناسان و روانشناسان شدیدا با این نظریه مارکس مخالفند. پس اینکه مارکس یک نظریه پرداز بوده، شکی نیست.

برای اینکه می‌بینیم چین و روسیه، کوبا و آمریکای جنوبی کمونیست شده و به کمون اولیه برگشته‌اند.

حتی نهرو در کتاب نگاهی به تاریخ جهان را بر مبنای ماتریالیسم دیالکتیک نوشته است. متفکران زیادی از این مکتب حمایت کرده اند و از این جهت امام خمینی یک نظریه پرداز است و توانسته با نظریه اش یک جامعه مذهبی را دگرگون کند و یک سلطنت 2500 ساله را در هم بکوبد. توانسته از نظر اجتماعی همه اقشار را با خودش هماهنگ کند و شما اگر به انقلاب فرانسه نگاه کنید، بعضی می‌گویند ده هزار نفر انقلاب کردند و به انقلاب اکتبر 1917 نگاه کنید، کارگرها انقلاب کردند و انقلاب کوبا را نگاه کنید، یک جنگ چریکی اتفاق افتاده اما در انقلاب اسلامی همه مردم بودند از جمله کارگر، کشاورز، بازاری، کاسب و همه آمده اند با یک نظریه پردازی عمیقی که امام به علت اطلاعش از درون یک جامعه توانسته آن را دگرگون کند.

باید در این مورد جامعه شناسان بحث کنند که چه عاملی باعث شده این شخصیت با قدرت در بهشت زهرا بگوید من دولت تعیین می‌کنم و تو دهن این دولت می‌زنم. با قدرت می‌آید و بدون آنکه جنگ چریکی کند و مانند کشتاری که در انقلاب روسیه بوده راه بیندازد و سرها را مثل انقلاب فرانسه زیر گیوتین بگذارد با حمایت مردم انقلاب می‌کند.

در واقع یکی از انقلابات مسالمت آمیزی بوده که دگرگونی زیربنایی بوجود آورده انقلاب اسلامی بوده است باید امام را به عنوان یک نظریه‌پرداز قبول کرد و شاید در صد سال آینده شخصیت امام بیشتر شناخته شود. به طوریکه فوکو می گوید امروز 50 سال از انقلاب بگذرد مردم بیشتر با تفکرات امام آشنا می شوند و خیلی جالب است که در جامعه ای که بیشتر متفکرین معتقد بودند انقلاب جبر تاریخ است، اما در ایران انقلاب جبرا انجام نگرفت.

مسائل را دقیقا بررسی کنیم و به گونه‌ای به جامعه اشاعه دهیم که برایش ملموس باشد. چرا شاه اصلاحات ارضی کرد؟ آیا در این اصلاحات ارضی شاه معتقد نبود باید به چپ نزدیک شود.

در 15 خرداد من زندان بودم و اغلب رهبران حزب توده تقاضای عفو کردند که آزاد شوند و رادیو مسکو می گفت فئودال ها با روحانیون ایران هماهنگ شدند و انقلاب به پا کردند در حالیکه این یک افسانه بود و هماهنگی در کار نبود و کجا امام با فئودال ها موافق است در حالیکه با صراحت می گوید من با این مالکیت مخالفم اما معتقدم نسخه این اصلاحات ارضی توسط کندی در آمریکا نوشته شده است.

شما فرمودید که یک انقلاب مردمی اتفاق افتاد، و همه ما می دانیم انقلاب اسلامی ثمره خواست همه اقشار اجتماع بود. حالا سوال این است که امام چگونه تبدیل به یک چهره مردمی شد در حالیکه مانند مردم معمولی بود؟ امروز نسل های جدید هم او را دوست دارند و از این جهت امام دلها گفته می شود.

باید زمینه‌های فراهم شدن انقلاب را دید. مرجعیت مورد توجه همه مردم بوده، اما چگونه مرجعیت تفاوت کرده و این مهم است و بعد از رحلت حضرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، حوزه علمیه قم تحت نظارت سه مرجع درآمد، آیت الله سید صدرالدین صدر، پدر امام موسی صدر، آیت الله سید محمود خوانساری و آیت الله حجت کوه کمره‌ای و این سه نفر ریاست حوزه علمیه قم را در دست داشتند اما حوزه از یک شخصیت مدبر آگاهی که بتواند حوزه را تغییر دهد، خالی بود.

دو شخصیت در حوزه موثر بودند، یکی آیت‌الله بروجردی و یکی علامه محمد حسین طباطبایی. امام و دیگران احساس خلاء کردند و رفتند از بروجرد آیت‌الله بروجردی را آوردند و در قم ساکن کردند. در حقیقت آیت الله بروجردی ریاست حوزه را داشت و یک فضای بازی را بوجود آورد .

دلیلش این بود که اگر طلبه میخواست زبان خارجی بخواند مورد بی‌اعتنایی بقیه قرار می گرفت، اما چنان فضای بازی بوجود آمد که طلبه‌ها مجبور شدند زبان خارجه بیاموزند و مفاهیمی که در غرب وجود دارد، مطرح شود. مانند کاپیتال مارکس و نظریات برتراند راسل، نطریات دکتر شریعتی و اگزیستانسیالیسم را بخوانند زیرا مکاتب متفاوت را مطالعه کنند.

متاسفانه بعد از جنگ جهانی دوم، قالب روشنفکری در تمام جهان، سوسیالسم بود و خود این سوسیالیسم در دنیا به چهار شیوه تقسیم شده بود. سوسیالیسم انقلابی، دمکراتیک، ناسیونال سوسیالیسم و سوسیالیسم دمکرات مسیحی. این چهار شیوه در ایران هم وجود داشت و حزب توده طرفدار سوسیالیسم انقلابی بود.

حزب ایران طرفدار سوسیالیسم دمکراتیک و انتخابات آزاد و عده‌ای هم سوسیال دمکرات مسیحی شدند مثل ویلی برانت و در ایران هم ناسیونال سوسیالست های ایران اقتصاد را می‌خواستند سوسیالیستی شود اما می‌گفتند ما به میراث‌های ملی پایبند هستیم. شاه هم به این علت گرایش به نوعی ناسیونال سوسیالیست پیدا کرده بود و اصلاحات ارضی هم از این نوع افکار بود.

همچنین در ایران سوسیالیست‌های خداپرست درست شد و شخصی در حزب ایران به نام محمد نخشب پیدا شد و حزب ناسیونالیست های خداپرست را مطرح کرد. شکوفایی سوسیالیست های خداپرست زمانی بود که مرحوم دکتر شریعتی به ایران آمد و در حسینیه ارشاد شروع به صحبت کرد و باید بگویم سوسیالیسم اصولا در دانشگاههای ما نفوذ داشت..

رضاخان وقتی دانشگاه تهران را تاسیس کرد، می‌خواست خروجی اش ناسیونالیست‌هایی باشند که به شاه و سلطنت علاقمندند، در حالیکه این‌طور نشد و دانشگاه روحیه اش سوسیالیسم انقلابی، دمکراتیک و سوسیال ناسیونالیست شد و اندیشه های امام روی آنها هم تاثیر گذاشت.

خوشبختانه شهریور 1320 مدارس اسلامی درست شد یعنی بچه های مذهبی را در این مدارس مذهبی جذب کردند. علتش این بود که اینها موقعی که می خواستند به دانشگاه بروند، نود و نه درصد قبولی می دادند و دیسیپلین خاصی در این مدارس وجود داشت.

چگونه توانستند برای این مدارس مجوز بگیرند؟

مجوز مدرسه علوی را مرحوم آقای روزبه داشت که فوق لیسانس فیزیک بود. اما مدیریت آن با مرحوم علامه کرباسچیان بود که ایشان اگر در حوزه می ماند، مرجع می شد چون باسواد بود و برای اولین بار رساله عملیه ای که پر از واژه عربی بود را توضیح المسائل کرد. این آدم یک دنده، صریح اللهجه و در مدرسه تصمیم گیرنده بود. مثل یک خادم در مدرسه کار می کرد و مثلا حتی اگر می دید توالت ها تمیز نیست، خودش تمیز می کرد. بسیار هم سختگیر بود. به همین دلیل همه دوست داشتند فرزندشان را در علوی بگذارند. در عین حال می‌گفت در سیاست دخالت نکنید و این باعث شد انقلاب که شد نظام جمهوری اسلامی بعد از انقلاب تحصیل‌کرده جدید برای حاکمیت زیاد داشته باشد. مثلا آقای بهشتی هم تحصیلات دانشگاهی داشت و هم تحصیلات حوزوی و هم زبان بلد بود و آگاه بود. هم مسائل اجتماعی را می‌دانست و هم مسائل سیاسی را.

در اینجا می خواهم خاطره ای از مقام معظم رهبری تعریف کنم. من متولد مشهد هستم. پدر من امام جمعه قبل و بعد از انقلاب مشهد است. در سال 1311 پدر من از تبریز به مشهد تبعید شد او به حاج شیخ غلامحسین تبریزی معروف است و در همان مشهد دفن است. از مبارزین علیه رضاخان بود. من برای اولین بار شهید نواب صفوی را در منزل خودمان دیدم و امام را در سال 1326 در منزل خودمان زیارت کردم. پدرم هم دوره احمد کسروی و شیخ محمد خیابانی بود و در مشهد مدرسه ای به نام دارالتعلیم دیانتی تاسیس کرد و بیشتر علما بچه هایشان را در این مدرسه گذاشتند.

مقام معظم رهبری هم اول در آن مدرسه درس خواند و من با برادر ایشان در همان مدرسه همکلاس بودم و رفت و آمد خانوادگی هم
با خانواده ایشان داشتیم به طوریکه من سنم 7 یا 8 سال بود، یادم هست مادر دوم من با مادر مقام معظم رهبری رفت و آمد نزدیک داشت و حتی وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، مادر من به عنوان صاحب عزا در مجلس می‌نشیند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مقام معظم رهبری به تهران آمدند و اول بازارچه سقاباشی خانه ای گرفتند و ساکن شدند. خانه ای که حتی دراتاق های آن فرش هم نبود. من به دیدن ایشان رفتم و چون اتاق فرش نداشت، پتو انداختند و نشستیم. من در ناصرخسرو کار می کردم و می خواستم به ناصرخسرو بروم. ایشان گفتند با هم برویم. پیاده راه افتادیم و در راه که می رفتیم، من خیلی ساده گفتم سید جان شما را که اینجور در خیابان راه می روید می‌کشند اما ایشان صادقانه به من جواب داد که ای مهدی آقا بگذار یک شهادت مجانی نصیب ما بشود. این را خالصانه گفت که من هنوز یاد آن می‌افتم تعجب می کنم چون آن زمان افراد مسلح زیاد بود و گفتم شما تا تکان بخوری می‌زنند.

ایشان به حزب رفت و من به ناصرخسرو آمدم. اوایل سال 1358 بود و من در راه از ایشان پرسیده بودم کاندیدای شما برای ریاست جمهوری چه کسی است؟ ایشان صادقانه گفت مگر درباره شهید بهشتی شک داری؟ بهشتی هم عالم است، هم دنیا دیده است، هم زبان بلد است. کاندیدای آقای خامنه ای و اعضای شورای انقلاب مرحوم دکتر بهشتی بود.

من که به منزل آمدم فردی به نام گنجه ای که آن زمان از اعضای منافقین بود، مهمان من بود (البته هنوز منافقین مورد تعقیب قرار نگرفته بودند)، ایشان از من پرسید کاندیدای شما برای ریاست جمهوری کیست؟ من هم گاف دادم و گفتم آقای دکتر بهشتی، گفت از کجا می دانی؟ گفتم آقای خامنه ای گفته است. همان جلوی من زنگ زد به مسعود رجوی و گفت کاندیدای این ها آقای بهشتی است. صبح شنبه که آمدیم، دیدیم همه جا پلاکارد منتشر کردند که رئیس جمهور پدر طالقانی. من احساس کردم که آنجا گاف داده ام و کاش نمی‌گفتم. البته آن روز ها وضعیت بکش بکش نبود حتی پسر برادر من که از اعضای منافقین بود و فکر می‌کنم در عملیات مرصاد کشته شد، به برادر دیگر من می گوید اگر عمو مهدی را بکشند، من جشن می گیرم و دو بار نشانی خانه من در خانه‌های تیمی مجاهدین پیدا شد که می خواستند مرا بکشند.

شما می دانستید آقای گنجی عامل آنهاست؟
بله می‌دانستم. اما آن موقع حرفی نبود. هنوز اول سال 58 بود. برخوردی نبود و چیزی نبود. حتی من و پسر آقای شبیری که از نزدیکان مقام رهبری است، به منزل گنجی می رفتیم و همه رفت و آمد داشتند. البته من اولین سخنرانی را علیه آقای بنی صدر کردم. به خانه اخوی ام رفته بودم که نماینده اول مشهد در آن زمان بود. به من گفت دکتر سلامتیان می‌خواهد تو را ببیند که او هم نماینده مجلس بود. تلفن کرد و دکتر سلامتیان به منزلش آمد و من دیدم خیلی با احتیاط وضو گرفت، به ایشان گفتم آقای سلامتیان چرا آقای بنی صدر به خلخالی حکم داد و او را رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر کرد؟ قرار نبود اینگونه شود و این چه کاری بود که کرد.

روی هم رفته من چهره شناخته شده ای بودم چون همه اعضای فدائیان اسلام تیرباران شده بودند و فقط من زنده مانده بودم و البته اگر من هم با نواب صفوی دستگیر شده بودم، کشته می شدم. ما پنج نفر بودیم، نواب صفوی، سید محمد واحدی، سید عبدالحسین واحدی، خلیل طهماسبی و من. مظفر ذوالقدر به علا تیراندازی کرد گلوله در اسلحه اش گیر کرد.


حالا برگردیم به انقلاب، شما توضیح دادید که چه اتفاقی می‌افتد که شخصیتی کاریزما می‌شود و مردم اینقدر دوستش دارند و نسبت به او محبت دارند. می‌خواهم بپرسم امام خیلی به جوان ها اعتقاد داشت و اگر آن دوره اول انقلاب را ببینیم، خیلی از کسانی که اطراف امام بودند و برای مسئولیت‌های کلان بودند، خود مقام معظم رهبری در ابتدای انقلاب خیلی جوان بودند و نماینده امام در ارتش شدند، می خواهم بپرسم چه اتفاقی افتاده که بعد از اینکه 43 سال از انقلاب گذشته، و تاکید مقام معظم رهبری بر جوانگرایی است، اما باز گاهی می‌بینیم آن اعتماد به نسل جوان وجود ندارد. امام خیلی دل بزرگی داشت و خیلی راحت مسئولیت‌ها را به این نسل می‌سپرد. ما چه کار کنیم که نگاهمان شبیه نگاه امام شود؟

شاید شما فکر کنید افسانه است، پدر من در مشهد مدرسه‌ای به نام مدرسه جعفریه درست کرد و ایشان هر طلبه‌ای را که می خواست به آنجا برود از هفت خوان می‌گذراند تا همه مسائلش تایید شود تا بتواند به این مدرسه برود. اخوی من می‌گوید اما یک مرتبه آقا می گفت این را اسمش را بنویسید و ما با خود می گفتیم نه به آن سخت گیری‌ها و نه به این ساده انگاری و اتفاقا همان که معرفی می کرد، از همه بهتر می شد، گاهی اوقات خلوص آدم کار می کند. مردم این مسائل را در نظر نمی گیرند. چرا یک خوب می بینند؟ امام خیلی خوب می دید. خوب واقعیت ها را می دید. الآن شما می گویید آقای مهندس بازرگان که با امام اختلاف فکری دارد پس چرا امام ایشان را نخست وزیر کرد؟ در حالیکه آقای مهندس بازرگان از علاقمندان دکتر مصدق بود و امام درباره مصدق می گوید مسلم نبود.
خیلی فاصله است، امام در پاریس که کیانوری ملحد را می پذیرد، که می گوید خدا و دین مخلوق پندار آدمی است در حالیکه کسی است که انتخاب شده که به پاریس بیاید و با امام در باره شورای سلطنت ملاقات کند، اما امام او را نپذیرفت و گفت تا زمانی که سلطنت را غیر قانونی اعلام نکنی، پیش من نیایید.
امام یک مرجع است، رساله عملیه دارد و تفسیر قرآن می گوید، در سال 1325 اسفار را به آقایان مطهری و منتظری درس می دهد. همین امام کسی را که نماز می خواند، نمی پذیرد، اما کسی را که ملحد است، می پذیرد. نشان می دهد مغز پر حرکت و پویاست و می فهمد چه کسی باید نخست وزیر شود.
می فهمد چگونه درباره آیت الله طالقانی نامه بدهد و وقتی صحبت می کند، سخت ترین مسائل فلسفی را در قالب ساده ترین مسائل می نویسد که همه می فهمند.
من روزهای انقلاب بود و رفتم بهشت زهرا و زن جوانی را دیدم که سفره‌ای پهن کرده و دارد خاک این قبر را جمع می کند. پرسیدم خواهرم چرا خاک جمع می کنی؟ گفت اینجا شوهر من شهید شده و خاک شهید را جمع می کنم تا خاک تیمم کنم. شما وقتی می بینید این زن جوان با این اعتقاد ابه چه شکل صحبت می کند، من کنار کیوسک تلفن ایستاده بودم، زمانی که تلفن ها دو ریالی بود، پیر زنی را دیدم که کاسه ای دستش بود و پر از دو ریالی بود. گفتم مادر این کاسه و دو ریالی ها چیست، گفت مردم خانواده هایشان نگرانند و می خواهند تلفن کنند، من صبح رفتم از بانک دو بیست تومانی را دو قرانی کردم که هرکسی خواهد اینجا تلفن کند مجانی تلفن کند. این است که می گوییم همه جامعه از پیرزن ، زن جوان؛ دانشگاهی و تاجر، روستایی، همه آمدند و با یک خلوص دستشان را در خون می زدند و به دیوار می زدند که بفهمید این همه ظلم شده است. این ها را که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم صحبت های امام هماهنگ با اعتقادات مذهبی یک جامعه ای بود که از یک پیر زن هشتاد ساله تا زن جوان بیست ساله این اعتقاد را پذیرفته بودند.

1400 سالها راجع به تشیع کار شده و مگر شوخی است. آیت الله اصفهانی وقتی سال 1326 فوت کرد، همه ایران تعطیل کرد. آیت الله بروجردی فوت کرد، شما ببینید چه غوغایی به پا شد منتها خیلی از کسانی که به امام نزدیک بودند، گفتند آیت الله بروجردی قدرت داشت، اما از قدرت خودش اطلاع نداشت. امام قدرت را برای مرجعیت بوجود آورد و این خیلی مهم است. حتی زمانی یکی از مسئولین وقت می گوید که پیش امام رفتم که بگذارید گندم را به گونه ای کنیم که اغنیا و فقرا جدا بگیرند، امام گفت بگذارید همه یکسان بگیرند و اغنیا هم بیایند پای سفره فقرا بنشینند. از این جهت زندگی خود او هم تفاوتی با دیگران نداشت. روی هم رفته امام شخصیتی بود که فیلسوف بود، اسفار درس می‌داد، شخصیتی فقیه بود، شخصیتی مفسر قرآن بود، شخصیتی زاهد بود، شخصیتی مجاهد بود، همه این ها جمع می شود و امام تبدیل به شخصیتی جریان ساز می شود. و جریان می سازد. در حالیکه همه جریان های مبارز مایوس شده بودند، این شخصیت می آید و تمام مردم را دور خودش جمع می‌کند. همه او را قبول می‌کنند. همه مراجع قبولش می‌کنند و چون اطلاعات عالی حوزوی داشت، وقتی می رود، شاه موافقت می کند امام به نجف برود، با خودش فکر می کند امام به نجف برود، در مقابل مراجع بزرگ نجف کم می آورد اما امام بیشتر گل می کند. حتی رجال بعث از جمله صدام حسین به امام می گویند شما می توانید در عراق بمانید، به شرطی که اعلامیه و نوار به ایران نفرستید، اما امام نمی پذیرد. به همین جهت او را عراق بیرون کردند و خواست به کویت برود، اما راهش ندادند. خودش می گوید خدا خواست که من به پاریس آمدم. وقتی به پاریس آمد، همه کسانی که می خواستند سلطنت از بین برود، به پاریس آمدند.

شما خانواده امام را هم می شناختید. می خواهم بپرسم چیزی که خیلی به چشم ما نسل جدیدی ها و دهه چهارمی ها یا در واقع گام دومی ها که مقام معظم رهبری از آن حرف می زند، آن توجهی است که حضرت امام به خانواده داشتند. زمانی که ایشان به پاریس می روند، نامه ای به خانم ثقفی می نویسند و در واقع شرح حالی می دهند از محیطی که در آن قرار داشتند و آن قربان صدقه هایی که خاص حضرت امام بوده و برای همسرشان که در جاهای مختلف از ایشان تشکر می کنند که بار زندگی ما روی دوش شما است. و شما بچه ها را بزرگ می کنی و به امور منزل می رسی، و پاریس جای خیلی زیبایی است و من هم از این زیبایی لذت می برم، ولی خیلی جای شما در کنار من خالی است. کمی از این وجه خانوادگی امام بگویید؟

من این را که دیدم می گویم. پسرم را داشتم داماد می کردم. به دفتر امام پیغام دادم که می خواهم امام برای ازدواج پسرم و عروسم عقد بخواند. چهار کارت برای ما فرستادند، یکی برای من، یکی برای پدر عروس، یکی برای عروس و یکی برای پسرم. وقتی خواستیم آنجا برویم، خانم من گفت من هم می خواهم بیایم. من کارتم را به ایشان دادم و رفتیم و گفت خودت چه کار می کنی؟ گفتم من را به بالا می برند. آن روز اتفاقا رئیس ستاد آمده بود با امام صحبت کند که میرحسین موسوی در نخست وزیری بماند، لذا ما معطل شدیم که امام آمد. وقتی خدمت امام رفتیم، من هم خدمت امام بودم، اولین سفارش امام برای داماد این بود که خانواده ات را نگهدار، با همسرت مهربان باش، یعنی بزرگترین سفارش امام حفظ خانواده است. هر جامعه ای که خانواده اش متلاشی بشود، آن جامعه خودش هم متلاشی می شود. فحشا در جامعه، فرهنگ و تمدن را از بین می برد.

با توجه به تجربه ای که شما در مسیر انقلاب اسلامی داشتید و به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه در کنار نسل امروز هم هستید، با توجه به اینکه ما اصالت زیسته مان در ایران بنیه اصلی‌اش حوزه خانواده است و ما هر چه قدر که به روز و مدرن هم شویم، باز هم سنت‌های قبلی ما چیزی است که از آبا و اجداد ما رسیده و هویت اصلی جامعه را تشکیل می دهد لذا با توجه به اینکه با آدم‌های زیادی همنشین بودید که بنیان‌گذاران اصلی انقلاب اسلامی بودند و در واقع گره‌خوردگی زیادی با مقام معظم رهبری دارید و حضرت امام و یا خیلی از کسانی که کمک کردند تا ایران امروز به اینجا برسد. چگونه نسل جدید را بعه سوی تشکیل خانواده راهنمایی می کنید؟

اولا ایران یک سرزمین گستردده و با امکانات زیاد است. مهم این است که مسئولان ما این امکانات را استخراج کنند. این نباشد که جمعیت 90 میلیون شود، اما بیکاری گسترش پیدا کند. در حالیکه در کشور ما اگر عالمانه حرکت شود، برای صد و پنجاه میلیون هم کار هست.
شما در این چهل سال نگاه کنید که در سال 1356 بیست و شش میلیارد و دویست میلیون دلار ارز وارد مملکت شده و آن رقم امروز چقدر قدرت خرید دارد؟ طلا اونسی 60 دلار بود، گندم تنی 15 دلار، شکر تنی 25 دلار، پارچه تترون متری 15 سنت، پارچه فاستونی متری 2 دلار، اما الان 55 دلار است، حالا گندم 800 دلار است. نگاه کنید جمعیت نود میلیون شده اما در 1356 پرتقال و سیب از لبنان وارد می کردیم، پنیر از دانمارک وارد می کردیم، به نسبت کار شده، با همین احوال تمام جاده های ایران آسفالت شده است. کار شده، اما آنچه که به وجود آورندگان انقلاب می خواستند، نشده است. آن بهشت موعودی که پیشنهاد می کردند، نشده است. هشت سال جنگ کردیم، هزار میلیارد دلار خسارت خورد، صدام می خواست در عرض پنج روز تهران را بگیرد. خیلی جاها هم خدا کمک می کند. مثلا در جریان طبس چه کسی کمک کرد؟ خدا کمک کرد. همه امکانات مهیا بود که بدانند این باد و شن از کجا می آید، دیگر لزومی ندارد که شما دلایل عقلی بیاورید.

از 15 خرداد خاطره ای دارید؟

من 15 خرداد 1342 زندان بودم. روز 15 خرداد در حیاط زندان زندانی ها از رادیو مسکو نقل می‌کردند که فئودال ها با روحانیون ساختند و علیه نظریات شاه جوان ایران که اصلاحات ارضی است، مخالفت می‌کنند. گفتم اشکال شما همین است که هنوز نمی‌دانید که تو دل این جامعه تشیع خوابیده و فقط تشیع دگرگونی بوجود می‌آورد. شما یک مقدار کتاب های در مورد امام زمان (عج) را ببینید. به نظر من در‌باره امام زمان(عج) سه نوع کتاب نوشته شده است. یکی آیت الله سید صدرالدین صدر نوشته به نام المهدی، احادیث و آیات قرآن را استخراج کرده و کار عالمانه‌ای کرده است. یکی علامه طباطبایی نوشته و از نظر استدلال عقلی و فلسفی نوشته و یکی دکتر شریعتی نوشته که انتظار یا مذهب اعتراض و از نظر جامعه شناسی نوشته است. نگاه می کنیم راجع به امام زمان کتاب های مختلف نوشته شده و بعضی ها می‌گویند امام زمان پشت این حاکمیت است. بنده خدایی می گفت من معتقدم واقعا با این همه فشار امام زمان است که این حکومت را نگه داشته است.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار