استمداد 3 خانواده دردمند از مومنین نیکوکار

قم (پانا) - 3 خانواده آبرومند، دردمند و دارای مشکلات متعدد بیماری و... همزمان با موسم شادی و سرور و عید فطر از تمامی خیرین، درخواست کمک و دست‌گیری دارند.

کد مطلب: ۱۴۶۷۴۳۲
لینک کوتاه کپی شد
استمداد 3 خانواده دردمند از مومنین نیکوکار

به گزارش پایگاه خبری کمیته امداد امام خمینی(ره) استان قم؛ از میان خانواده‌های آبرومند و نیازمند، ۳ خانواده به شرح ذیل دارای مشکلات متعدد بوده و از مومنین درخواست کمک دارند: 

۱. روایت مادری که بعد از جدایی از همسر مجبور به فروش کلیه شد.

روایت مادری که به خاطر اعتیاد شدید همسرش از او جدا شده و به خاطر وام سنگینی که ضامنش بوده، مجبور به فروش کلیه می‌شود و امروز با دخترش در شرایط سختی سپری می‌کند.

برای تهیه گزارش وارد فضایی می‌شویم که شبیه یک کارگاه کوچک به نظر می‌رسد، وسایل کار و در گوشه‌هایی هم وسایل حداقلی از یک زندگی دیده می‌شود. بانوی چهل ساله‌ای که با ذکر بر لب در حال کار کردن است. از او می‌پرسم ذکر می‌گویی که می‌گوید: همیشه به یاد خدا هستم، چون در این چند سال عمرم با همه سختی‌ها و رنج‌هایی که داشتم حواسش بوده، جاهایی وضعیتم به مو رسیده اما پاره نشده است.

او درحالی که کار خانگی خود را که مربوط به مونتاژ وسایل الکترونیکی است انجام می‌دهد، روایت زندگی خود را آغاز می‌کند: سال ۷۹ و در ۱۹ سالگی ازدواج کردم، بعد از یک سال متوجه اعتیاد شدید او شدم، همه کار کردم تا درمان شود، ۱۵ سال تحمل کردم که فایده‌ای نداشت و در نهایت جدا شدم و سرپرستی دخترم را هم به عهده گرفتم.

این مادر ادامه می‌دهد: از بانک وام گرفته بودیم و من ضامن بودم، پول رفت و من ماندم و یک بدهی سنگین، هرچه داشتم حتی وسایل خانه را فروختم، به هر دری زدم نشد و در نهایت مجبور به فروش کلیه شدم، تک و تنها به بیمارستان رفتم و حتی پرستارها برایم گریه کردند.

او عنوان می‌کند: بعد از اینکه بهتر شدم دوباره کار را شروع کردم، چند تکه وسیله خریدم، با کمیته امداد آشنا شدم و با یک ودیعه مسکن توانستم اینجا را اجره کنم و به دنبال وام خوداشتغالی هم بودم.

این مادر ادامه می‌دهد: یک روز از مدرسه دخترم گفتند که دانش‌آموزان را با مادرها به اردو می‌برند، با اینکه خیلی اجتماعی نیستم‌، به خاطر دختر ۱۱ ساله‌ام، رفتم و وقتی برگشتم با خانه‌ای مواجه شدم که منفجر شده بود، شیشه‌های شکسته را که دیدم، زانوهایم سُست شد و نشستم.

او درباره علت این حادثه می‌گوید: شیلنگ بخاری مشکل داشته و از یک طرف هم شارژر در پریز بوده که باعث جرقه و انفجار شده بود و در نهایت همان چیزهای کمی هم که با سختی تهیه کرده بودم سوخت و چیزی نماند.

این بانوی قمی عنوان می‌کند: بیشتر برای این ناراحتم که این خانه امانت مردم بود و من مستاجرم، الان هم باید به زودی تخلیه کنم اما نمی‌توانم از پس هزینه‌های تعمیر بر بیایم. اینجا که شبیه کارگاه شده یک روزی خانه من بود، اما بعد از انفجار وسایل کارم را هم به همینجا آوردم.

او با بغضی که دارد می‌گوید: چهل سال دارم، اما زندگی من آنقدر بالا و پایین و سختی داشته که حس می‌کنم شاید چهل سال دیگر هم زندگی کرده‌ام، باوجود همه این‌ها هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم.

این مادر می‌گوید: گاهی به این فکر می‌کنم اگر یک روز همین یک کلیه‌ام را از دست بدهم و کارم به دیالیز بکشد، حتما نتیجه‌اش مرگ خواهد بود، کار در کارخانه هم خوب است اما به خاطر اهدای کلیه توان ندارم، ضمن اینکه کارخانه‌ها هم به خاطر سنم قبول نمی‌کنند.

او درحالی که درباره دخترش می‌گوید، عنوان می‌کند: دخترم در سن حساسی است، البته بسیار مهربان و با درک بالا است، گاهی به خاطر اینکه درپی فشارهای روحی و ایتسادی با او بد برخود می‌کنم و یا نمی‌توانم خواسته‌هایش را برآورده کنم شرمنده می‌شوم، او با اینکه فقط ۱۱ سال دارد، دنبال کار پیدا کردن است.

این بانو با اشاره به وضعیت خانواده مادری می‌گوید: مادرم هم وضعیت خیلی خوبی ندارند که کمک کنند، گاهی مادرم می‌گوید دوست دارم گذرنامه بگیرم و کربلا بروم‌ اما توان این کار را ندارم.

مردم نوع‌دوست می‌توانند برای حمایت از این مادر فداکار، کمک‌های خود را به شماره کارت اختصاصی ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۱۶۶۱۵۸ واریز کنند.

۲.روایت رنج ۱۸ ماهه خانواده‌ای با ۳ فرزند

روایت خانواده‌ای که با یک بیماری پدر، دچار مشکلات شده و از حداقل‌های یک زندگی، خوراک و پوشاک محروم شده‌اند و امروز یک سال و نیم است که رنج میهمان خانه‌شان شده است.

برای تهیه گزارش‌، وارد خانه کوچکی شدیم، باوجود کوچک بودن و نداشتن تجهیزات کافی که در هر خانه‌ای نیاز است، در گوشه‌هایی از اتاق حال و هوای امید داشتن به خدا و اهل بیت (ع) دیده می‌شد.

روایت ما از یک خانه ۱۲ متری با یک پدر که دچار بیماری صعب‌العلاج شده، یک مادر که گاهی شرمنده خانواده می‌شود و سه فرزند نوجوان و محصلی است که طاقت دیدن رنج‌های پدر را ندارند.

آنطور که مادر خانواده روایت می‌کند، بیست و پنج سال از آغاز زندگی مشترکشان می‌گذرد و امروز سه کودک که وارد عرصه نوجوانی شده‌اند نتیجه این ازدواج است.

او داستان زندگی خود را اینگونه آغاز می‌کند: همه چیز از یک سال و نیم گذشته شروع شد، همسرم کار می‌کرد و زندگی خوبی داشتیم تا اینکه یک دل درد آغاز مسیر دشواری شد که پیش روی ما است.

این مادر ادامه می‌دهد: پزشک بیماری را تومور و سرطان بدخیم تشخیص داد، هزینه اولیه عمل ۱۰۰ میلیون بود، طلاها، بخشی از اثاث منزل را فروختیم، پول پیش خانه را گرفتیم، به یک خانه ۱۲ متری با یک اتاق رفتیم و مابقی داشته‌هایمان از پول پیش صرف عمل شد.

او با بغض از پدرش به عنوان حامی اصلی خانواده یاد می‌کند و می‌گوید: پدرم با اینکه پیر بود و سن زیادی داشت حواسش به ما بود تا اینکه او را هم از دست دادیم و امروز هیچ حامی نداریم.

هر مادر و پدری، برآورده کردن کوچک‌ترین خواسته‌های فرزندانش را آرزو دارد و برای آن‌ها تلاش می‌کند، اما این مادر درحالی که بغضش بیشتر شده، می‌گوید: امسال حتی نتوانستیم لباس فرم مدرسه را تهیه کنیم، گاهی اوقات نمی‌دانم چه چیزی درست کنم و شب‌هایی بوده که فرزندانم گرسنه سر بر بالین گذاشته‌اند، گاهی همسایه‌ها پول نان را می‌دهند، روزهایی بوده که به مغازه می‌روم و دست خالی برمی‌گردم و می‌گویم بسته بود.

او ادامه می‌دهد: چند وقتی است در این خانه سفره‌ای پهن نشده و هر کس هر چه باشد را گوشه‌ای می‌خورد، گاهی که بچه‌ها از مدرسه بازمی‌گردند، شرمنده می‌شویم که چیزی روی گاز نیست.

مادر خانواده به هزینه‌های بالای درمان اشاره می‌کند و می‌گوید: همسرم در ماه دو بار باید شیمی درمانی شود، هزینه دکترها و پمادی که باید تهیه کنیم هم زیاد است و حداقل دو میلیون در ماه نیاز داریم، اگر هم پولی قرض می‌شود، در این راه هزینه می‌شود و چیزی برای خوراک باقی نمی‌ماند.

او ادامه می‌دهد: حدود دو ماه است که تحت پوشش قرار گرفته‌ایم، ماهی دو میلیون مستمری دریافت می‌کنیم و دو میلیون هم یارانه داریم، که البته برای درمان هزینه می‌شود، بچه‌ها که از مدرسه می‌آیند و ناله‌ها و دردهای پدر را می‌بینند، می‌گویند طاقت دیدن رنج پدر را نداریم و از خانه بیرون می‌روند.

پدر خانواده هم با بغضی که دارد، می‌گوید: شرمنده همسر و فرزندانم شده‌ام و شب‌هایی هست که چند ساعت گریه می‌کنم.

مومنین نیکوکار استان می‌توانند برای حمایت و کمک به کاهش رنج‌های این خانواده، از طریق شماره کارت اختصاصی ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۱۶۶۱۶۶ اقدام کنند.

۳. روایت خانواده‌ای که کار سخت، پدر را بیمار و از کار بیکار کرد

پدر و مادر خانواده ۶ نفره از سرنوشت خود می‌گویند. از زمانی که پدر به خاطر کارهای سخت دچار بیماری و آسیب جدی جسمی شده و امروز نه توان کار کردن دارد و نه می‌تواند ناراحتی فرزندان را ببیند.

برای تهیه گزارش در کوچه پس کوچه‌ها به خانه‌ای کوچک و زیر زمین رسیدیم، خانواده‌ای ۶ نفره در آن ساکن بودند و پدری که به خاطر کارهای طاقت فرسا آسیب دیده و امکان کار کردن نداشت.

او درباره وضعیت خود اینطور می‌گوید: ‌سال ۸۵ ازدواج کردیم، به قم آمدیم و سال ۸۷ بچه دار شدیم، در یک شرکت با کار سنگین، بعضی روزها ۱۵ تا ۱۶ ساعت فعالیت داشتم و همین باعث شد رباط دست‌هایم پاره شده و از ناحیه کمر و پا آسیب ببینم.

او با بیان اینکه چند ماهی است تحت پوشش کمیته قرار گرفته عنوان کرد: تمام درآمد ما یارانه، ماهیانه کمیته است و گاهی هم حدرد هفتصد تا هشتصد تومان کار بسته بندی در منزل انجام می‌دهم، اما همین هم همیشه نیست.

این پدر ادامه می‌دهد: توانایی رهن خانه را نداشتیم و همینجایی هم که هستیم شریکی است و وام قوض الحسنه گرفته‌ام که باید پس بدهم.

مادر خانواده هم می‌گوید: با سبزیجات برای بچه‌ها غذا درست می‌کنم، اکثر اوقات صبحانه نداریم و حتی گاهی شام هم نداریم‌، چند باری که به ما گوشت قرمز دادند با آن برای بچه‌ها غذت درست کردم.

او ادامه می‌دهد: خودم هم مشکل قلبی دارم و بیمارم، پزشک گفته باید اکو انجام دهم اما به خاطر هزینه‌هایی که داشت نتوانستم.

پدر خانواده هم درحالی که لحن صدایش غمگین شده عنوان می‌کند: اوج بدبختی یک پدر این است که نتواند نیازهای فرزندانش را برآورده کند، آرزو دارم بچه‌ها در مسیر اهل بیت بوده و زندگی خوب و تمیزی داشته باشند.

او ادامه می‌دهد: اینطور هم نیست که نخواهم کار کنم، در شرکت که بودم بشکه‌های ۲۲۰ لیتری را تنهایی خالی می‌کردم، اما الان نمی‌توانم.

مادر خانواده هم با حمایت و تایید صحبت‌های همسرش می‌گوید: تا جایی که می‌توانست تلاش کرد، از خودش گذشت و امروز به خاطر دست، زانو و کمر نمی‌تواند مثل سابق کار کند.

پدر خانواده هم عنوان می‌کند: زانوی راست، کمر، دوتا بازو و رباط شانه‌هایم آسیب دیده، اگر هم عمل کنم هم هزینه زیادی می‌خواهد و سال گذشته یک دست پانزده میلیون بود و هم باید یک سال روی تخت باشم، توان مالی نداریم، حتی الان تمام دندان‌هایم خراب است اما نمی‌توانم بکشم و مجبورم با این درد بسازم.

مادر خانواده هم می‌گوید: حتی نتوانست یک مسکن هم بگیرد که دردش آرام شود، با همه سختی‌ها همیشه از خدا و حضرت معصومه می‌خواهم چهار فرزندم را صحیح و سالم صالح تحویل جامعه بدهم.

خیرین مومن استان می‌توانند کمک‌های خود را برای حمایت از این خانواده، به شماره کارت اختصاصی ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۱۶۶۶۱۲ واریز کنند.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار