عاطفه بزرگنیا *
بهرام بیضایی و قهرمانان دامنپوش
تهران (پانا) –- پنجم دیماه میلادروز بهرام بیضایی از برجستهترین چهرههای درام ایران است. بیضایی به رأی بسیاری صاحبنظران تاثیرگذارترین درامنویس 50 سال اخیر ایران است.
از بیضایی و قهرمانان بیضایی بسیار نوشتهاند و این مجال کوتاه از پس توصیف دنیای شگفتانگیز نمایشنامهها، فیلمنامهها، فیلمها، تئاترها و آثار پژوهشی او برنمیآید؛ اما در زادروز بزرگاندیشمندی که اوست، ریسمانی چند از کلام رشتهایم و آوردهایم تا بلکه ما نیز در زمره خریداران یوسف قرار گیریم.
خواندن و دیدن آثار بیضایی مثل گام زدن در کوچه پس کوچههای تاریخ است، اما تاریخی که خطوط زنانه اش برجستهتر است و قهرمانان دامنپوشش در قامت مدافع، طاغی، سردار و ناجی ظاهر میشوند تا رایتی برافرازند و غبار از آفتاب حقیقت بزدایند؛ همان حقیقتی که عبدالله داستان «روز واقعه» درباره اش میگوید: من حقیقت را در زنجیر دیدهام. من حقیقت را پاره پاره بر خاک دیدهام. من حقیقت را بر سر نیزه دیدهام...
قهرمانان مونث بیضایی در زمانهای که بسیار مردانش «همه شکار مرگ شدهاند» و در کفنِ ترس و یأس بویِ نیستی گرفته اند، نانپارههای امید را میان مردمان قسمت میکنند؛ همچون «چریکه تارا» شمشیر میراثی را برای روز نبرد صیغل میزنند؛ همچون «افرا» آماج تیرهای تهمت و دروغ میشوند، همچون «نایی» مادر فرزندان آفتاب و زمین میشود؛ همچون گلرخ کمالیِ یک تنه به جنگ نامردی، مالاندوزی و هرزگی میروند و همچون «آی بانو» جامه رزم میپوشند و «کلاتِ» آبا و اجدادی را از چنگ متجاوزان بیگانه نجات میدهند.
امروز بیضایی از خاک میراثی خود کوچیده و صحنه سینما و تئاتر ایران از قهرمانانش خالی شده است. تاریخ ایران افرادی مثل بیضایی کم دارد. او و قهرمانانی که خلق کرده جزو ذخایر فرهنگ و ادب پارسی هستند که قهر و کوچش بیش از آنکه برای او مایه فقدان باشد برای فرهنگ و هنر این سرزمین مایه خسران است.
مسئولان فرهنگی ما که گاه برای بازگرداندن کوزهای و کتیبهای، متعلق به تاریخ این خاک، سالهای سال با موزهداران آن سوی آبها چانه میزنند و تلاش میکنند، کاش فکری به حال میراثهای زندهای کنند که مدتهاست به سبب نداشتن امکان کار و فعالیت، گوشه عزلت گزیدند یا در خاک بیگانهای خانه کردند.
کاش جاده ها همیشه معنایشان جدایی نباشد و کاش پیش از آنکه دیر شود این گوهر بیهمتا را به خانه بازگردانیم.
* روزنامهنگار
ارسال دیدگاه