محمدرضا دلیر*
روزی روزگاری آبادان درامی ضد جنگ
تهران (پانا) - داستان(روزی روزگاری آبادان ) در یک خانواده جنوبی روایت می شود. با نزدیک شدن به آغاز بهار ، خانواده مصیب، در تدارک جشن نوروز هستند. اعضای این خانواده به خاطر وجود رازو رمزهای زیادی که در آن وجود دارد، از یکدیگر فاصله گرفته و رفتارشان را با هم براساس منفعت شخصی شکل داده اند. شیرازه خانواده در حال فروپاشی است که ناگهان خطایی انسانی، همه را بهم نزدیک میکند و فرصت همدلی و شناخت بیشتر اعضای خانواده را فراهم میکند.

این اثر، با نگاهی نو به جنگ و قربانیان آن، پیام مذمت جنگ طلبی را به مخاطب منتقل می کند. با وجود اینکه، موشک، ناگهانی در سقف خانواده فرود می آید، اما حس تعلیق، از احساس ترس، پررنگ تر است. درتمام مدتی که موشک در سقف است، مخاطب دلهره فرود آمدن آن را دارد، اما ترس ناشی از حضور آن، به واسطه موقعیت های طنزی که اتفاق می افتد، تقریبا ناچیز است. پدر خانواده معتاد است، بچه ها هم از این موضوع اطلاع دارند .
او در یک صحنه کوتاه و گذرا، تریاک می خورد. این عمل ممکن است به نظر مخاطب نوجوان نرسد. در مکالمات روزمره بین پدر و بچه ها، کلماتی ناهنجار به کار برده می شود که گویی جزئی از ادبیات پدر هستند. پیام اصلی اثر، مذمت جنگ و جنگ طلببی است. اینکه جنگ چه پیامدهای منفی دارد ، چطور می تواند افراد بی گناه را ناخواسته درگیر کند و زندگی شان را تغییر دهد.
مادر خانواده یعنی خیری، الگویی مثبت است. او در مقابل بدخلقی های همسر و بدرفتاری اش با فرزندان، سعی در آرام کردن محیط خانه دارد. خیری سعی می کند با فرزندانش همدلی کند و سنگ صبور آنها باشد. او مسائل شخصی بین خود و همسرش را به محیط خانواده نمی کشاند و آرامش بچه ها را برهم نمی زند.
خیری وقتی که صحبت از فداکاری و ماندن در خانه پیش می آیند، اولین نفر خودش را فدای خانواده می کند. مصیب نیز با اینکه از ابتدا ، شخصیت مثبتی به نظر نمی رسد، اما با پیشرفت داستان و در یک نقطه حساس، دچار تحولی درونی می شود. او از بدرفتاری های گذشته نسبت به خانواده اش پشیمان می شود و سعی می کند با فداکاری برای آنها، جبران مافات کند.
موضوع و موقعیتی که آذرنگ در فیلم اول خود روی آن دست گذاشته و برای تبدیل آن به تجربه ای سینمایی وسواس زیادی هم به خرج داده، مربوط به بیست سال قبل است اما به وضعیت امروز جامعه خیلی هم بی ارتباط نیست. البته این ارتباط وقتی برقرار می شود که بتوان کلیت قصه و و اجرای فیلم را به عنوان یک تجربه زیستی واقعی پذیرفت و تماشاگران از نظر احساسی با آنچه که شخصیت ها در موقعیتی پیش بینی نشده از سر می گذرانند ، همراه شوند. موقعیت فیلم منوط به عملکرد آذرنگ در مقابله با این چالش سخت و پیچیده در کارگردانی است.
اولین ساخته حمیدرضا آذرنگ تقریبا موفق شد از منتقدان تایید لازم را بگیرد . یکی از آفت های سینمای ایران در سالهای اخیر که شدت هم پیدا کرده، قطع شدن ارتباط میان تولیدات سینمایی با ادبیات، به خصوص ادبیات نمایشی است. اقتباس در سینمای جهان همواره جایگاهی ویژه داشته و به مرور زمان این پیوستگی افزایش هم یافته است. اما سینمای ایران سالهاست که عادت کرده به بازیافت و تغذیه از خودش و به ندرت می بینیم که فیلمسازها به سراغ منابع موجود بروند.
آذرنگ در اولین تجربه کارگردانی اش، در سینما، تصمیم گرفته تا یکی از تجربیات تئاتری موفق خودش را به این مدیوم بیاورد و بر روی نمایشنامه روزی روزگاری آبادان دست گذاشته. حتی اگر سنت های تئاتری در تبدیل این متن به سینما را کنار بگذاریم، دوعنصر اصلی در فیلم آذرنگ شخصیت ها و موقعیتی هستند که در آن گیر افتاده اند. برای همین بخش اصلی بار درام بر دوش بازیگران قرار گرفته. فاطمه معتمد آریا و محسن تنابنده پیش تر ثابت کرده اند که می توانند هر نقشی را به فرصتی برای غلبه بر یک چالش بازیگری تازه تبدیل کنند و( روزی روزگاری آبادان) نیز به یکی از تجربیات مهم در کارنامه بازیگری آنها تبدیل شده است.
نکته ای که همچنان کلیت( روزی روزگاری آبادان ) را تحت تاثیر قرار داده، نزدیکی آن به مدیوم تئاتر است. محدویت زمانی و مکانی در وقوع قصه و سابقه تئاتری آذرنگ این پیش فرض را برای مخاطب بوجود می آورد، هرچند که فیلم تلاش خود را کرده تا از ظرفیت های نمایشی و تصویری مدیوم سینما حداکثر استفاده را ببرد، با وجود این همچنان ذات اثر به منطقی نمایشی نزدیک است تا واقع گرایانه. روایت های زیر پوستی فیلم، آن را به یکی از بهترین فیلم های ضد جنگ سینمای ایران تبدیل کرده است که اگر چه داستان محدودی را برگزیده اما بدون تردید در روایت و پردازش آن موفق عمل کرده است.
اگرچه بازیگران اصلی فیلم ، هنرمندان توانمند و ماهر هستند اما الهام شفیعی و هیراد آذرنگ و سهیل جمالی که به عنوان بازیگران کودک و نوجوان در بستر اصلی داستان فیلم قرار دارند هم عملکرد قابل قبولی را ارائه می دهند.
فیلم با رگباری از دیالوگ های حیاتی که شخصیت و روایت اصلی داستان را توضیح می دهند، آغاز می شود. فیلم های درامی ایرانی به سکانس های شلوغ و سرشار از جزییات عادت دارند اما فیلم( روزی روزگاری آبادان ) برخلاف بیشتر آنها که در رسیدن به نقطه اوج شکست می خورند، رقص جنون شخصیت هایش را با افسار شخصیت پردازی یی در دست می گیرد. به همین دلیل تماشاگر با وجود فرصت اندکی که دارد با خانواده چرخیده خو می گیرد و باور می کند که در کنار آن ها حضور دارد.
فیلم( روزی روزگاری آبادان ) در روزگاری که موشک ها یکی پس از دیگری به اهداف اشتباه می خورند از روایتی مستقل استفاده کرده تا شجاعت ، انسان دوستی و جنگ ستیزی را فریاد بکشد. نخستین تجربه کارگردانی حمیدرضا آذرنگ به درامی ۹۰ دقیقه ای و تاثیر گذار تبدیل شده است که ضد جنگ بودنش را آهسته آهسته نشان می دهد و حرمت خون های به ناحق ریخته شده را یاد آوری می کند.
فیلم دو پاره دارد . پاره اول، میزانسن، روابط شخصیت ها با یکدیگر و کشمکش های تعریف شده برآمده از یک منطق و لحن حقیقی و واقعی است. سازنده برای این قسمت رابطه سرد زناشویی و اخلاقی مصیب و خیری را به تصویر می کشد. برای باورپذیری سست بودن بنیان خانواده آقای مصیب نیز، کشمکشی میان پدر و فرزندان تعریف می کند.
فرزندانی که هرکدام رازهای مگو و احساسات نوجوانانه عاطفی خارج از عرف دارند. با فرود آمدن موشک در شب تحویل سال و سخنگویی او، پاره دوم شروع و تمامی آن میزانسن ، روابط و کشمکشها ، شخصیت ها و پیام اخلاقی اثر هم به هم می ریزد. در این پاره، قواعد روایی و لحنی کاملا تغییر می کند و با لحنی سوررئال روبرو هستیم؛ لحنی فانتزی گونه و خلق کننده کنایه های ساختاری و کمدی های ناخواسته، در پاره اول بنیان قصه، دیالوگ و ژانر محوری آن ، ملودرام خانوادگی است.
در پاره دوم بنیان قصه، ترکیبی از دیالوگ و کنش و ژانر محوری آن ، ترسناک و فانتزی است. این گذار از رئال به سوررئال همچون شمشیر دولبه است . این گذار حداقل از دو جهت می تواند زیر بنا و روبنای فیلم را نابود کند. اولین جهت تغییر اساس و بنیان مضمون اثر است.
دومین جهت ، پیرنگ و نسبت و موقعیت شخصیت ها با اوست. پیرنگ در یک اثر سوررئال نیز از یک ساز و کار منطقی برخورداراست ؛ هرچند عنصر خیال و فانتزی به نحو قابل توجهی در عناصر و المان های بصری و کنش ورزی شخصیت ها مشهود باشد. در فیلم ( روزی روزگاری آبادان ) اگر گویش یا لهجه دست و پا شکسته شخصیت ها، لباس صنعت نفت آبادان و عینک ری بن و یک نما از پالایشگاه از این فیلم گرفته شود، المان های بصری ، زیباشناسانه و خانوادگی مردم یا خانواده بومی جنوبی خصوصا آبادانی دیده نمی شود.
فیلم نه تنها از محیط آبادان استفاده نکرده است ، بلکه در محیط خانه و ترکیب بندی تصویر خود نیز از این شهر الهام نگرفته است. تمرکز بر یک لوکیشن و ارائه روایت و قصه ذاتا مقوله ناپسندی نیست اما بایستی فارغ از نمادهای کلیشه ای، هویت ناحیه ای و منطقه ای آبادان در دل این خانه دیده می شد. خصوصا وقتی که بناست اثری ضد جنگ تولید شود. در پایان باید گفت آبادان در این فیلم نه در متن است، نه در حاشیه. صرفا نامی از آن برده شده است، بدون آنکه رنگ و بوی آن دیده و احساس شود!
منتقد سینما
ارسال دیدگاه