کارگردان نمایش مکبث زار در گفتوگو با پانا؛
تئاتر هنری است برای همه حواس
تهران (پانا) - ابراهیم پشت کوهی کارگردان نمایش «مکبث زار » میگوید اساسا یک کارگردان باید دانش بصری داشته باشد و بر مبادی سواد بصری تسلط کافی را داشته باشد تا بتواند اثر نمایشی خلق کند.
«مکبث زار» عنوان نمایشی است که به نویسندگی وکارگردانی ابراهیم پشتکوهی و تهیهکنندگی سعیده اسمعیلنیا اردیبهشت ۱۴۰۲ در سالن اصلی تئاترشهر به روی صحنه میرود.
در این نمایش بازیگرانی چون شهروز دلافکار و گاتا عابدی در نقش مکبث و لیدیمکبث و همچنین محمدهادی عطایی، یاشار نادری، سعید برجعلی، فهیمه موسوی، رضا سلیمی، رضا جهانگیری، سحر عبدالملکی، صابر رضایی، متین مکاریمقدم، جواد امیرپور به ایفای نقش خواهند پرداخت.
مکبث زار اثر برگزیده فستیوال جهانی شبهای مسکو، نمایش تقدیر شده در جشنواره مونیخ، در جشنواره آونییون فرانسه، انستیتو تئاتر گیتس مسکو و نیز در کشورهای ارمنستان، آذربایجان و هند به روی صحنه رفته است.
مکبثزار در بخش بینالملل جشنواره تئاتر فجر حضور پیدا کرد و با استقبال بینظیری در دو روز اجرای خود روبرو شد و نهایتا در بخش ملل چهل و یکمین جشنواره تئاترفجر دیپلم افتخار بهترین نمایش، طراحی لباس و بهترین موسیقی، کاندیدای بهترین کارگردانی نمایش را از آن خود کرد.
آنچه میخوانید حاصل گفتوگوی پانا با ابراهیم پشتکوهی کارگردان نمایش مکبث زار است؛
در روایت شما از مکبث، شاهد حضور این شخصیت در جزیره هرمز و جدال بر سر بابای بزرگ زار شدن، هستیم، به بیان دیگر شما مکبث را متناسب با زیست بوم خود آداپته کردین. این ایده چگونه شکل گرفت؟
«کالین مکگین» فیلسوف بریتانیایی در کتاب «فلسفه شکسپیر» از ۴ درونمایه برای مکبث سخن میگوید. نخست؛ رابطه شخصیت و کنش، دوم تفاوت ظاهر و حقیقت، سوم ماهیت زمان و در آخر قدرت تخیل.
اگر این چهار عنصر را برای مکبث قائل باشیم، هر چیز دیگری را حول محور آن به لحاظ اندیشه میتوانیم قرار دهیم.
آنچه همه از آن نام میبرند؛ جاهطلبی و فساد که در پی آن دیکتاتوری به دنبال خواهد داشت در رأس بوده و عناصری که «کالین مکگین» برشمرده است از این رأس منشعب میشود.
خب با چنین پیشفرضی دیگر مهم نیست مکبث در کدام جغرافیا اتفاق میافتد در انگلستان، ژاپن یا در هرمز؟
اینکه مکبث در کجا اتفاق میافتد مهم نیست، نکته مهم این است که وقتی قرار است تطبیق دهید و آداپته کنید بستر مناسبی برای این تغییر پیدا کنید. شاید مهمترین عامل برای شکلگیری نمایش «مکبث زار»، قرار گرفتن داستان مکبث در هرمز و در بستر مجلس «زار» بود. همانطور که میدانید مجلس زار خود سازوکار و طبقهبندی خاص خود را داشته و وقتی جایگزین پادشاهی در اسکاتلند میشود به خودی خود فضای متفاوت و تازهای شکل میگیرد.
بنابراین اینکه چه زمانی رویداد شکل میگیرد، دیگر اهمیتی ندارد، چرا که به مسئلهای میپردازد که در دیروز، امروز و فردا تازگی دارد و مسئله است.
برخی از فرمالیستها محتوی را فدای ساختار میکنند آیا استفاده از نظریه «بیومکانیک میرهولد»، که متبلور شدن اندیشه نویسنده بوسیله حرکات و بدن بازیگران است به جهت بالانس کردن فرم و محتوا شکل گرفته؟
فرمالیستهای روسی نظریهای در باب فرم و محتوا دارند و این دو را دو روی یک سکه میدانند به این معنا که قابل تفکیک از هم نیستند.
برخی بر این باورند که فرم، محتوا را نیز خواهد ساخت. اینکه نظریه «بیومکانیک میرهولد» نسبت به دیگر آثارم در مکبث زار پر رنگتر است، ناظر به این اعتقاد من است؛ "تئاتر هنری برای شنیدن نیست، تئاتر هنری برای دیدن و شنیدن هم نیست، تئاتر هنریست برای تمام حواس، وقتی شما با این دیدگاه نمایشی را کارگردانی میکنید، ژستها، رفتار و حرکت بازیگر باید گویای مفاهیم باشد، یعنی استخراج معنا از فرم. پس در شروع تمرینات سعی کردم با به کار بستن نظریه «بیومکانیک میرهولد» به عنوان پدر تئاتر تجربی از آن استفاده کنیم.
استفاده از آیینهای نمایشی سبک، امضا یا علاقه شخصیه یا از منطق درام برآمده است ؟
قطعا از دل درام نیست بلکه از قرائت ما از درام شکل گرفته است. از نوع روایتی که ما قصد داریم از درام داشته باشیم. اثر هنرمند خارج از تفکر و جهانبینی او نیست. پس علاقه، سلیقه، سواد و زیست او در اثر یک کارگردان به عنوان یک هنرمند متبلور میشود اما در مکبث زار بیش از همه از «کولاژ» استفاده شده است. به معنای دیگر به دنبال پاسخ این سوال بودم که؛ چگونه خرده درامها و آیینهای نمایشی مختلف را در یک پازل قرار داد. «روبر برسون» فیلمساز فرانسوی میگوید: دونوع سادگی وجود دارد. ابتدا سادگی ابتدایی و دمدستی و دیگری سادگیست که در انتهای پیچیدگی شکلمیگیرد." من تلاش داشتم در مکبث زار به آن سادگی در انتهای پیچیدگی برسم.
یعنی چنانچه شخصی «بیومکانیک» را نمیشناسد، از کاتاکالی(تئاتر سنتی هند) یا کابوکی(تئاتر سنتی ژاپن) و بوتو(رقص-تئاتر مدرن ژاپن) شناختی ندارد و با نمایش سنتی ایتالیا «کمدیادلارته» بیگانه است و حتی متوجه بکارگیری موسیقی تعزیه بهشکلی کاملا مدرن در قسمتی از اثر نشده باشد باز هم از نمایش لذت کافی را ببرد.
مخاطب در هر لحظه از نمایش مکبث زار شاهد شکلگیری یک تابلو و یک تصویر متفاوت جالب است، به نظر کارگردان چنین نمایشی با هنرهای تجسمی بیگانه نیست، چقدر این گفته صحیح است؟
اساسا یک کارگردان باید دانش بصری داشته باشد و بر مبادی سواد بصری تسلط کافی را داشته باشد تا بتواند اثر نمایشی خلق کند. همواره علاقمند آثار برجسته نقاشی جهان بودم و در آنها تامل و تفکر کردهام. شاید این از دوستان بسیار نزدیکم که از جمله هنرمندان برجسته نقاشی هستند، نشات گرفته است. در نمایش مکبث زار کار فراتر رفته و در بخشهایی از کار عینا برخی از مشهورترین تابلوهای نقاشی جهان بازسازی میشود. به مانند تابلوی نقاشی «کلاس تشریح» اثر «رامبراند» نقاش برجسته هلندی هستیم.
در بخشی از نمایش، اهل هوا به انتظار مکبث لحظاتی سکوت میکنند، این سکوت به اندازهای است که تماشاگر مسخ میشود، این سکوت چگونه شکل گرفت؟
به اعتقاد من نمایشنامه صدایی است بین دو سکوت. در اهمیت سکوت دراماتیک همین بس که آنتوان چخوف خطاب به استانیسلافسکی و گروه بازیگرانش میگوید؛ در متون من سفیدیها به مراتب از سیاهیها(نوشتهها) پر اهمیتتر است. در طول عمر حرفهایام در مقام کارگردان تئاتر، سعی کردم به اهمیت سکوت دراماتیک توجه ویژهای داشته باشم. این سکوت اگر یکصدم ثانیه جابهجا شود، نمایش با فروپاشی ریتم و ضرباهنگ مواجه خواهد شد و اگر به جا و به موقع باشد، مخاطب مسخ سکوت خواهد شد.
در نمایش مکبث زار یک پارچه قرمز تمام طول نمایش پیشبرنده درام است. این پارچه قرمز چیست؟
چنانچه بخواهم در ستایش یا اهمیت پارچه قرمز سخن به میان آورم ابتدا لازم است به نمایشنامه اتللو شکسپیر اشاره کنم. به واقع شاید دراماتیکترین شئ که در تاریخ ادبیات نمایشی وجود دارد، دستمالیست که اتللو آن را به دزدمونا همسر خود هدیه میدهد و در آخر همین دستمال است که سبب کشته شدنش میشود. حال آنکه در مکبث زار نیز پارچه قرمز نقش بسیار دراماتیکی داشته و بدون این پارچه قرمز نمایش مکبث زار را نمیتوان اجرا کرد یا حداقل این اجرا وجود نخواهد داشت.
یک ضربالمثل ژاپنی میگوید«مرتب کردن از راه حذف کردن.» در شروع نمایش وقتی همه عناصر نمایش حذف میشوند به یک جایگزینی رسیدیم که غیر قابل حذف است و آن همان پارچه قرمز است که در صحنهای دیوار است جایی دیگر قصر، جایی تخت، جایی سریر خون، رود خون، صندلی، تابوت و... این پارچه قرمز در بزنگاههای مختلف اشکال متفاوت به خود میگیرد. بنابراین انقدر حضور این پارچه کارکرد دراماتیک دارد که حضورش به مثابه بازیگران حیاتی است. پس این پارچه قرمز در مکبث زار تشدید کننده خشونت و خون در نمایش است و در نهایت به همه اینها بازیگران درجه یکی را اضافه کنید که کار با این پارچه را به خوبی فراگرفتند و با پارچه مثل یک پارتنر رفتار میکنند.
دیگر عوامل این نمایش عبارتند از؛مجری طرح: شبیر پرستار، آهنگساز : بهرنگ عباسپور، طراح نور : رضا خضرایی، طراح گریم : شقایق برهمتی، طراحی لباس : ابراهیم پشت کوهی، فرزاد هدایت نوری، طراح پوستر و گرافیک:محمدحسن آزادگان، طراح صحنه : ابراهیم پشت کوهی، عکاسان: پیمان گرزم ، اردلان آشناگر، کیانوش سلطانی متین، دستیار کارگردان: فرزاد هدایت نوری، مشاور تبلیغات: محمد لهاک، نوازندگان : مقداد اسفندی، پویاشمالی، محمد حسین بیات، عرشیا چاکرالحسینی، بهرنگ عباسپور
خواننده : بهرنگ عباسپور، منشی صحنه: ترانه دمساز، ساخت تیزر: یوسف ابریشمی، کیانوش سلطانیمتین، میلاد آزادی، مدیران رسانه: پیمان طالبیان، محمد دانشور
گریمور: عطا نجفی، مدیران صحنه: جواد امیرپور، الهه عربدوست، دستیاران صحنه: گلاره کلهر چگینی، علی روزگار، صدرا عیسیپور، ساخت تاج: فرناز یحییپور، حامی رسانه ای: سینماآفیس، مدیر تبلیغات: شبیر پرستار، کاری از: گروه تئاتر تیتووک
ارسال دیدگاه