محمود توسلیان*
نسبت تراژدی و اکسپرسیون
تراژدی مکبث واپسین ساخته جوئل کوئن با نمایشگری همسرش فرانسیس مک دورمند(در نقش لیدی مکبث) و دنزل واشنگتن( در نقش مکبث) تابهحال آخرین برداشت از شاهکار سالهای پختگی ویلیام شکسپیر است که نگاهی متفاوت نسبت به اسلاف خود داشته است.
قصه همان قصه همیشگی است. جانمایه تراژدی. گناهکاری و بیگناهی. خون و جنون و عقوبت. و جوئل که اینبار دست از دامن برادر برگرفته و بهتنهایی وارد چنین کارزار مخوفی شده است، وفادار به روایت شکسپیر تلاش میکند در این هماورد به یاری خلاقیت و دانشش گامبهگام و دوشبهدوش با پیر درامنویسی همراه شود.
سپهسالار مکبث (دنزل واشینگتن) از جنگی خونین، سربلند بازمیگردد. پادشاه او را به مقامی مفتخر میکند اما این مقام در نظربلند او پست است؛ چراکه درراه، سه خواهر جادوگر به او وعده دادهاند که بهزودی پادشاه خواهد شد. او و همسرش (فرانسیس مکدورمند) -که میل زیادی به قدرت دارد- با کشتن پادشاه و فراری دادن پسران او اگرچه حاکمیت کشور را به دست میگیرند اما عنان عقل را از دست میدهند و…
فیلم تراژدی مکبث بسیار اقناعکننده است و بهرغم اینکه از دو سوی ادبیات و سینما مخاطب را احاطه میکند، اما از منظر روبرو شدن با مخاطب سربلند بیرون میآید. به این واژهها دقت کنید.تراژدی، اکسپرسیون، سینما، درام.
آنچه کار جوئل کوئن را متمایز میسازد، برقرار پیوند و خویشاوندی میان تراژدی و اکسپرسیونیسم است.
اکسپرسیونیسم مکتبی است که در دو سه دههی اول قرن بیستم در آلمان و در مقابل رئالیسم و امپرسیونیسم قد علم کرد. رئالیسم به واقعیتها موجود و امپرسیونیسم به اتفاقهای بیرونی پدیدهها توجه داشت. بحرانهای آلمان در آن سالها بهتدریج هنرمندان را به درون خودشان متوجه ساخت. پرداختن به هیجانهای درونی و عواطف انسانی( از جمله خشم و نفرت و عشق و عطوفت و مفاهیمی ازایندست) بهتدریج عنوان اکسپرسیون به خود گرفت و از دل آثاری که به این مفاهیم میپرداختند، اکسپرسیونیسم بیرون آمد.
اگرچه این مکتب هنری کارش را با ادبیات آغاز کرد، خیلی سریع به نقاشی رسید و شکل عینیت یافتهای از خود بروز داد. تا اینکه به سینما هم رسید. نخستین آزمایشهای سینمایی در اکسپرسیونیسم در سینمای آلمان رخ داد. آثاری مانند نوسفراتو،متروپولیس و مطب دکتر کالیگاری برای نخستین بار اکسپرسیونیسم در سینما را متجلی کردند.
سینماگران آلمانی در آثار یادشده برای به نمایش گذاشتن هیجانات درونی و عواطف فردی قهرمانانشان از عناصری مانند نورپردازی، طراحی صحنه،میزانسن و حتی بازیگری به شکل اغراقآمیزی استفاده کردند. درواقع سینمای اکسپرسیونیستی سینمای نوعی از ریخت افتادگی خاصی در این قبیل آثار به چشم میخورد که در "تراژدی مکبث" این عناصر فرم تازهای به خود گرفته است و اینجاست که میتوان قدرت تالیف و ارزشافزوده کارگردانانی چون جوئل کوئن به چشم میآید.
کوئن در تراژدی مکبث ضمن توجه فراوان به مولفههای سینمای اکسپرسیونیستی، تجربههای تازهای درزمینهٔ طراحی صحنه و میزانسنبندی داشته که منبعد راهگشای دیگر علاقهمندان اینگونه در ساخت آثارشان خواهد بود.
اما اساسیترین نکته در تراژدی مکبث برقراری نسبت میان تراژدی و اکسپرسیونیسم است. اگرچه تراژدی ویژگیهای همیشگی خود را هنوز حفظ کرده است اما در نگاهی تازه میتوان برای آن تعاریفی در نظر گرفت که کوئن در تراژدی مکبث آنها را به مخاطب یادآوری میکند. بهعنوان نمونه واحدهای زمانی و مکانی اغلب نادیده گرفته میشوند، گرچه پایان غمانگیز شخصیت حفظ میشود.
در اغلب قابهای این فیلم شما چندان نشانی واضح از زمان و مکان در فیلم نمیبینید که بهطور مستقیم نشانهای از بیان صریح این دو عنصر تراژدی- یعنی زمان و مکان- به دست بدهد. ولادیمیر ناباکوف در کتاب تراژدیِ تراژدی، که درسگفتارهای وی در یکی از دانشگاههای آمریکاست، به تراژدی مدرن اشاره میکند : «اگر آدم آبرومندی خیلی آهسته و پیوسته براثر افتوخیز شرایط به سمت قتل نفس کشانده شود، یا براثر میلی که مدتها واپس زدهشده، یا براثر هر چیزی که مدتی دراز داشته ارادهاش را تحلیل میبرده، ... در این صورت، جنایتش هرچه باشد، ما او را چهرهای تراژیک میبینیم».
با این تعریف مکبثی که کوئن پرورده است از منطق تراژدی مدرن تبعیت میکند و این شخصیت اصلی در کنار عناصر بصریای که برشمردم میتواند بیانگر علاقهمندی این فیلمساز به تراژدی مدرن باشد.
درنهایت میتوان از ترکیب اکسپرسیونیسم و تراژدی مدرن با بافتی نو وبیانی تازه رسید که بیشک گامی بلند در غنا بخشیدن به هنر سینما تلقی شود.
کارشناس و منتقد سینما
ارسال دیدگاه